مغان ايراني و هيپنوتيزم: براي نخستين بار مغان ايراني و مرتاض هاي هندي نزديك به4000سال پيش از ميلاد با روش هاي شناخت تمركز به روش هاي خود هيپنوتيزم دست يافته بودن.در ايران باستان مغان كارهاي روحاني درماني را اداره ميكردند.

 

 

در اين ميان ميتوان به ماني كه هيپنوتيزوري ماهر و افزون بر آن پزشك و روحاني هم بود اشاره كرد.پايه هاي طب مانوي مي تواند يكي از كهن ترين روش هاي طبي بومي،سنتي مرسوم در روزگار گذشته بوده باشد.در زمان گذشته پس از زلزله اي در ناحيه ي(تورفان تاجيكستان)غار نهفته اي آشكار شد كه در آن يك كتابخانه ي بزرگي از زمان و آيين ماني به دست امده كه تنها درباره ي هيپنوتيزم و روان درماني آگاهي هاي فراواني را به دست داد.

 

 

ماني كه بود؟:ماني از بزرگ زادگان ايراني بوده و مادرش از خاندان اشكاني است.ممكن است (فاتك) پدر ماني نيز از همين دودمان باشد.فاتك كه از مردم همدان بود،به بابل كوچيد و ماني نيز در همان جا در سال 215يا216ميلادي،زاده شد.در كودكي بر پايه آيين پدري به آيين مغتسله(كساني كه خود را مي شويند)،تربيت يافت.به اين گونه،ماني با انديشه ها و آداب و رسوم آيين هاي عرفاني بين النهرين بزرگ شد.ماني پس از فرا گرفتن دانش هاي زمان خود و پس از اين كه از دين هاي زمان خود مانند زرتشتي و مسيحي و آيين هاي گنوسي،به خصوص مسلك(ابن ديصان)و(مرقيون)آگاهي يافت،منكر مذهب مغتسله شد.ماني آيين زرتشت را مطالعه كرد پس انگاه هند را زير نهاد و با بودا آشنا شد.

 

 

خلسه ي هيپنوتيزمي:بر پايه ي كتاب ها و آثار مانويان،پروفسور آرتور كريستن سن در كتاب ايران در زمان ساسانيان به گزارش جلسه اي مي پردازد كه ماني يكي از شاهزادگان ساساني را در يك خلسه ي هيپنوتيزمي،با زماني بلند و دراز،همراه با شهود و براي تشديد ايمان قرار داده است،كه يك روان درماني شگفت انگيز به حساب مي آيد.

مهر شاه،دشمن فرستاده ي خدا(منظور ماني است)بود.باغي بسيار با شكوه و پهناور داشت كه بي همتا بود.ماني به نزد مهر شاه رفت كه در باغ بزمي شگرف آماده كرده بود.شاهزاده به ماني گفت:آيا در بهشتي كه به آن مرا مي خواني باغي چون باغ من هست؟ آنگاه ماني از ناباوري و بي ايماني شاهزاده آگاه شد و به نيروي خويش،بهشت نور را با همه ي ايزدان و موجودات رباني و همه ي شعادت و بهجت جناني را به وي نمود.در اين زمان شاهزاده بيهوش بود و اين حال سه ساعت به درازا انجاميد.پس ماني دست بر سر او نهاد تا به هوش آمد.آن چه ديده بود به ياد داشت،چون برخاست به پاي ماني افتاد و دست راست او را در دست گرفت.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: