منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
درباره

بـا تـوگـويـم ميهنــم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم آسمـانـت را پُـلِ پـروازِ سُنبـل مـی کنـم در سـرِ پيـری جـوان مـی گـردمـی همچـون بهـار کـوچـه بـاغـت را پـر از آواز بلبـل مـی کنـم جـاودانـه ميهنـم اين بـار هـم مـی سـازمـت چون درفـش کـاويـان هر جای می افرازمت همچـو رستـم می کَـنم ديـو پليـدی را ز جـای چـون فـريـدون شـوکـت ديـريـنه می پـردازمت با تـو مـام ميهنـم ديـرينه پيمـان می کنـم گـر که ايـرانـم نبـاشـد، تـرک ايـن جـان می کنم همچـو آرش بر پَـرِ البـرز جـان بـر کَـف بـه پـای کوهسـاران را پُـر از آواز ايــران می کنم بـا تـو گـويـم ميهنـم اين بـار هـم گـل می کنم با تـو گـويـم ميهنم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
ایران جاویدان

✏️دیاکو

دیاکو یا دیااُکو بنیان‌گذار و نخستین شاه حکومت ماد بود. نام وی در منابع گوناگون، به صورت‌های مختلفی ذکر شده‌ است؛ از جمله هرودوت که نام وی را به صورت «دِیوکِس» نوشته‌ است. نام دیاکو برگرفته از واژهٔ ایرانی -Dahyu-ka به‌معنی سرزمین است.

تاریخِ دقیق دورهٔ حکمرانی دیاکو دقیقاً مشخص نیست و احتمالاً بیش‌تر نیمهٔ اول سدهٔ هفتم پیش از میلاد را دربرمی‌گرفته‌ است. بنا بر گفته هرودوت، دیاکو ۵۳ سال پادشاهی کرد.

براساس نوشته‌های هرودوت، دیاکو نخستین پادشاه ماد بوده که از آشوریان استقلال کسب کرده‌ است. وی طرح و نقشهٔ ایجاد یک حکومت واحد ماد را در ذهن داشت و در یک دورهٔ بی‌قانونی در ماد، تلاش کرد تا عدالت را در دهکدهٔ خود اجرا کند و اعتبار و حسن شهرتی را به عنوان یک قاضی بی‌طرف بدست آورد. به این ترتیب حوزهٔ فعالیت او گسترش یافت و مردم روستاهای دیگر نیز به وی مراجعه می‌کردند تا اینکه سرانجام او اعلام کرد این جایگاه برای وی دردسرساز شده‌ است و حاضر به ادامهٔ کار نیست. در پی این کناره‌گیری، دزدی و اغتشاش فزونی یافت و مادها گرد هم آمدند و این بار وی را به‌عنوان پادشاه برگزیدند.

نخستین کار دیاکو پس از به‌پادشاهی رسیدن، گماشتن نگهبانانی برای خود و نیز ساخت پایتخت بود. شهری که دیاکو برای این منظور برگزید در زبان فارسی باستان هگمتانه و به زبان یونانی اکباتان خوانده می‌شد که همدان امروزی دانسته می‌شود. هگمتانه به معنی «محل اجتماع» یا «شهری برای همه» است و اشاره‌ای است به گردهم آمدن طوایف مادی که سابقاً متفرق بودند. او در اواخر قرن هشتم پیش از میلاد، دستور داد تا یک دژ مستحکم بر روی تپه‌ای در این شهر ایجاد شود تا همهٔ امور نظامی، دولتی و خزانه‌داری در آن انجام گیرد.

سارگون دوم شاه آشور در سال ۷۱۵ پیش از میلاد، متوجه شد که دیاکو با روسای اول، شاه اورارتو متحد شده‌ است. او دیاکو را زیر نظر گرفت و در طی جنگ خود با منائیان، بار دیگر وارد ماد شد تا چنانکه مدعی بود، به «هرج‌ومرج» آن‌جا پایان دهد. او در نهایت دیاکو را اسیر کرد و به‌همراه خانواده‌اش به حمات (در سوریه امروزی) تبعید کرد.

برخی از ایران‌شناسان، دیاکو را با ویژگی‌هایی که هرودوت برای او برمی‌شمارد با هوشنگ شاهنامه یکی می‌گیرند و لقب پَرَداتَ یا پیشدادی را با نخستین قانون‌گذار یکی می‌دانند. سنت دینی، هوشنگ را نخستین کسی می‌داند که پادشاهی را در ایران برقرار کرد. پس از دیاکو، پسرش فرورتیش جانشین او شد و مدت ۲۲ سال حکومت کرد.




برچسب ها : دیاکو, ماد, حکومت مادها,

موضوع :
چهره هاي ماندگار ايران ,  , 

ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭﻱ ﻛﻮﺭﺵ ﻭ ﺩﺍﺭﻳﻮﺵ ﻳﻚ ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭﻱ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻮﺭﺥ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺗﺄﻣﻞ ﺩﺭ
ﺁﻥ ﺩﺭﻳﺎﺑﺪ ﻛﻪ ﻣﻤﻠﻜﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﻧﻈﺎﻣﻲ ﺑﺮﭘﺎ ﻧﻤﻲﻣﺎﻧﺪ، ﺍﺣﺘﻴﺎﺝ ﺑﻪ ﺗﻔﺎﻫﻢ ﻭ ﺗﺴﺎﻣﺢ ﻧﻴﺰ
ﻫﺴﺖ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺗﺴﺎﻣﺢ ﻛﻮﺭﺷﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻲﺷﻚ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺳﺮﺍﻓﺮﺍﺯﻱ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ



ای خلیج آبی و پیوسته فارس

همرهت نام خوش و برجسته فارس

ای خلیج نیلی و نامی فارس

ای نشسته در کنار قوم پارس

جای تو والاترین حد و مکان

در دل و در جان ما ایرانیان

رونق احوال دنیا بوده ای

هرمزت تنگه گلوگاه جهان

وصله ی اصلی مرز و بوم ما

غبطه ای بر دشمنان شوم ما

ای خلیج نیلی و نامی فارس

چون زمرد می درخشد بر تو نام

تا که ایران هست و دنیا بر دوام

نام تو پاینده هست و مستدام



برچسب ها : خلیج پارس, سرزمین جاویدان,

دادگستری

قوة عالیة قضایی در اختیار شخص شاهنشاه بود . ولی شاه غالباً را به یکی از موبدان یا ریش سفیدان کشور واگذار می کرد . پس از آن دادگاه عالی بود که از هفت قاضی تشکیل می شد . پایین تر از آن دادگاههای محلی بود که در سراسر کشور وجود داشت .
قوانین را موبدان وضع کرده به نظر شاه می رسانیدند . در اواخر دورة هخامنشی افرادی غیر از موبدان و حتی زنان نیز به منصب داوری برگزیده می شدند .
برای هر نوع محاکمه مدت معینی مقرر بود که بایستی در ظرف آن مدت حکم صادر شود . غالباً به طرفین دعوی پیشنهاد سازش از طریق داوری می کردند .


وکیلان
چون رفته رفته قوانین کشور توسعه یافت گروه خاصی به نام « سخنگویان قانون » یا « وکلای دادگستری » پیدا شدند که مردم در کارهای قضایی خود به ایشان مراجعه می کــردند .
پادشاهان هخامنشی خود را مظهر عدالت و دادگستری می دانستند .

سخن داریوش در کتیبه بیستون
داریوش در کتیبة بیستون می گوید : « اهورامزدا و ایزدان از آن جهت مرا یاری کردند که من و دودمانم بد دل و دروغگو و بی انصاف نبودیم : من از روی عدل و داد پادشاهی کردم و بر هیچ ضعیفی ستم روا نداشتم . »

آمـوزش و پرورش

به قول استرابون از سن پنج تا بیست و چهار سالگی به پارسیان می آموزند که تیر و زوبین بیندازند و راست سوار شوند و راست گویند .
مربیان ایشان مردمانـی پاکدامن هستنــد و داستــانهای سودمندی را برای کودکان خود حکایت می کنند .

برنامه روزانه
جوانان باید پیش از برآمدن آفتاب از خواب برخیزند . سپس آنان در میدانی گرد آمده به دسته های پنجاه نفری تقسیم می شوند و هر دسته را به فرزند یکی از امیران می سپارند . این شخص دسته خود را به مسافت بیش از یک فرسنگ می دواند . سپس درسی را که فراگرفته اند از آنان می پرسد .

سلامت جسمانی
جــوانان بایــد بلند سخــن بگویند تا شش های ایشان ورزیده شود . به آنان می آموزند که در گرما و سرما و در هنگام سختیها بردبار باشند . جوانان باید گله ها را بچرا برند و تمام شب را در هوای آزاد کشیک بکشند . مدت خدمت سربازی ایشان از بیست تا بیست و پنج سالگی است .

تربیت اجتماعی
وظیفة آموزش و پرورش را معمولاًمغان عهده دار بودند . یکی از اصول رایج آن زمان این بود که دبستانها نزدیک بازار نباشد تا دروغ و دشنام و تزویری که در آنجا رایج است موجب تباهی و فساد اخلاق کودکان نشود .

ایرانیان از کودکی آموخته می شدند که از افکندن آب دهان و قضای حاجت در کوچه ها و حضور دیگران و آلوده کردن آب روان اجتناب نمایند .
منظور از تربیت در آن دوره آن بود که جوانان را دلیر و فداکار و خردمند و آراسته به زیور ، اخلاق و مفید به حال کشور و جامعه بارآورند .



حفر کانال سوئز بدست  ایرانیان

پیشینه دانش مهندسی ایرانیان در آثار به جا مانده از دوران هخامنشی، اشکانی و ساسانی چون مجموعه حیرت انگیز تخت جمشید، طاق کسری در مدائن، بناهای پراکنده در فارس، سدها و آب بندها، بناهایی با کاربرد نجومی و رسد خانه ها مانند کعبه زرتشت در نقش رستم و نیز چهار تاقی نیاسر روشن و حیرت انگیز است.
از دیگر ساخته‌های اعجاب‌انگیز مهندسین ایرانی کانال سوئز می‌باشد که توسط دانشمند توانای ایرانی آرته در اواخر قرن ششم پیش از میلاد و به فرمان داریوش بزرگ حفر گردید و افتخاری همیشگی را برای ایرانیان ثبت نمود. داریوش بزرگ باتوجه به اهمیت راههای دریایی به ویژه راه دریایی بین ایران و مصر که در آن زمان جزو کشورهای تابعه امپراتوری هخامنشی بود دستور داد کانالی بین دریای مدیترانه و دریای سرخ از راه رود نیل حفر شود تا کشتی های تجاری و نیز ناوگان دریایی ایران به راحتی از آن عبور کرده و راه کوتاهتری بین ایران و مصر پیموده شود.
کانال حفر شده به و سیله داریوش شاه با کانال امروزی که در سال 1869 توسط مون فردینالد اوسپسحفر شد از نظر مسیر کمی متفاوت می‌باشد. پس از پایان کندن کانال به یاد بود این افتخار بزرگ لوحه یادبودی به زبانهای، پارسی، عیلامی، بابلی و مصری در آنجا نصب گردید. که متن پارسی آن به شرح زیر می باشد.
«منم داریوش، شاه شاهان، شاه کشورهایی که تمام نژادها را در خود دارد. شاه این سرزمین بزرگ با مرزهای فراخ. من پارسی هستم و به همراه پارسیان مصر را گرفتم. دستور دادم تا این کانال را از دنبال نیل که در سرزمین مصر جاریست تا دریایی که پارسیان به آنجا روند بکنند. این کانال کنده شد همانگونه که فرمان دادم. وکشتیها از مصر به سوی ایران روانه شدند چنانکه اراده من بود.»
این کتیبه در سال 1866 هنگام حفر کانال جدید در 33 کیلومتری کانال کنونی یافته شد.
روی این لوحه سنگی نقش دوتن حجاری شده و در میان آن نام داریوش شاه نوشته شده است. در سوی دیگر لوحه کتیبه مفصل‌تری به زبان مصری حک شده و نقش داریوش شاه مانند فرعونهای مصری تزئین گشته است. صورت او زیر قرص افتاب بالدار حک شده و خدایان دو نیمه پایین و بالای نیل در زیر پای او به هم متصل گشته اند و نام کشورهای تابع داریوش شاه نوشته شده است. به این شکل خواسته اند بنمایانند که داریوش شاه از سلسله هجدهم فراعنه مصر که مقتدرترین آنها بود نیز برتر است. نمایندگان کشورهای تابعه در این لوحه زانو زده و به حالت کرنش و خضوع در پیشگاه داریوش
شاه هستند.
ترجمه متن مصری لوحه

«آن تریوش (داریوش) زاده الهه نیت (مادر خدایان مصر) انجام داد تمام آنچه را خدایان آغاز کرده بودند. سرور همه چیز که قرص آفتاب صورت او را احاطه کرده است.وقتی هنوز به دنیا نیامده بود و در شکم مادر قرار داشت نیت او را پسر خود خواند. دست خود را با کمال به طرف او برد تا دشمنان او را برافکند چنانکه از برای پسر خود کرد....او دشمنان خود را در تمام ممالک نابود می‌کند. شاه مصر بالا و پایین آنتریوش که تا ابد پاینده باد. شاهنشاه بزرگ پسر ویشتاسب هخامنشی است. او پسر اوست قوی و جهانگیر است. تمام بیگانگان به او روی می‌آورند و برای او کار می‌کنند.»

شایان ذکر است که در کتیبه های مصری نام پنج تن از شاهان هخامنشی (کورش بزرگ، کمبوجیه، داریوش بزرگ، خشایار شا شاه، اردشیر اول و اردشیر سوم تا کنون دیده شده است)



لحظه به لحظه به مرگ نزدیکتر می شویم ، به خدا چطور؟

خوب روی این جمله فکر کنید .واقعا هر لحظه ،نه ،هر سال چقدر

به خدا نزدیک می شویم ؟ اصلا به خدا نزدیک می شویم ؟؟




برچسب ها : سرزمین جاویدان, خداوند, دوری از خدا, خدا در دل,

     گرامي داشت ِ آب و كوه در پيشينه تمدن ايراني

     از همان دوران بسيار كهن ، بشر به اين حقيقت پي برده بود كه كوهستان در توليد آب و باران و حفظ منابع آب و تراوش آن بصورت چشمه و نهر و رود تاثير مستقيم دارد. پس گرامي داشت  آب و كوه از دير زمان با يكديگر پيوند داشته اند. كوه نه تنها منبع آب كه پناهگاه مناسب و زيستگاه شايسته و چراگاه طبيعي محسوب مي گرديد و طبعا اين بايستگي و شايستگي به كوه هاي آب زا  بيشتر تعلق داشت. در واقع اگر بخوبي بنگريم هميشه رابط اي تنگاتنگ ميان انسان  و زمين و كوه و آب و آسمان و خورشيد وجود داشته و اين عناصر در انديشه ها و باورهاي بشر قديم به عناوين مختلف گرامي  بوده اند و طبعا هريك ايزدي و اسطوره اي و آئين هاي نيايشي داشته اند.

در جوامع مادرسالار ،ايزد بانوان اهميت ويژه اي داشتند و عناصر طبيعت نيز در نظر مردم روابط همخوني داشته اند. آسمان پدر، زمين و كوه مادر و رود دختر كوه بود. در دوران پدر سالاري ، رفته رفته كوه پدر شد و رود همچنان دختر او باقي ماند. مادر تصورشدن زمين و كوه صرفا به دليل اهميت زن در دوران مادرسالاري نبود، بلكه كوه همان زمين – مادري بود كه ارتقاء يافته و بلند شده بود.

گرامي داشتن كوه و جايگاه مقدسان بودن آن در شاهنامه فردوسي بازتاب اين چنيني دارد كه عابدي موسوم به هوم از نژاد فريدون :

پرستش گهش كوه بودي همه         ز شادي شده دور و دور از رمه

كجا نامِ آن پر هنر هوم بود          پرستنده، دور از بر و بوم بود




برچسب ها : سرزمین جاویدان, دماوند, کوه دماوند, ایران, ایران سرای کهن,

با سلام

خیلی ممنون که این وبلاگ رو برای دیدن و بازدید انتخاب کردید.

خوشحال میشم به وبلاگ دیگه من سر بزنید (البته به صورت گروهی اداره میشه)

منتظر نظرات و پیشنهادات شما عزیزان هستیم.

برای ورود به وبلاگ ما رو لینک زیر کلیلک نمایید.

معلمانه

با ارزوی بهترینها برای تمامی دوستان




برچسب ها : سرزمین ایرانیان, ایران, بروزترینها,

روز بزرگداشت سعدي شيرازي

اول ارديبهشت


شيخ مصلح الدين سعدي شيرازي بي ترديد بزرگترين شاعري است که بعد از فردوسي آسمان ادب فارسي را با نور خيره کننده اش روشن ساخت و آن روشني با چنان تلألويي همراه بود که هنوز پس از گذشت هفت قرن تمام از تاثير آن کاسته نشده است و اين اثر تا پارسي برجاست همچنان برقرار خواهد ماند.

تاريخ ولادت سعدي به قرينه ي سخن او در گلستان در حدود سال 606 هجري است. وي در آغاز گلستان چنين مي گويد:

« يک شب تأمل ايام گذشته مي کردم و بر عمر تلف کرده تأسف مي خوردم و سنگ سراچه دل را به الماس آب ديده مي سفتم و اين ابيات مناسب حال خود مي گفتم:

در اقصاي عالم بگشتم بسي                          به سر بردم ايام با هر کسي

تمتع به هر گوشه اي يافتم                             ز هر خرمني خوشه اي يافتم

چو پاکان شيراز خاکي نهاد                             نديدم که رحمت بر اين خاک باد

تولاي مردان اين پاک بوم                                برانگيختم خاطر از شام و روم

دريغ آمدم زان همه بوستان                            تهيدست رفتن سوي دوستان

به دل گفتم از مصر قند آورند                            بر دوستان ارمغاني برند




برچسب ها : سعدی+بزرگداشت سعدی+سرزمین ایرانیان,

سخنانی گهربار از انسیه الحوراء 


1. در يكى‌ از روزها ، صبحگاهان‌ امام‌ على‌ (ع‌) فرمود : فاطمه‌ جان‌ آيا غذايى‌ دارى‌ تا از گرسنگى‌ بيرون‌ آيم‌ ؟ پاسخ‌ دادند : نه‌ ، به‌ خدايى‌ كه‌ پدرم‌ را به‌ نبوت‌ و شما را
به‌ امامت‌ برگزيد سوگند ، دو روز است‌ كه‌ در منزل‌ غذاى‌ كافى‌ نداريم‌ و در اين‌ مدت‌ شما را بر خود و فرزندانم‌ در طعام‌ ترجيح‌ دادم‌ .
امام‌ (ع‌) با تأسف‌ فرمودند : فاطمه‌ جان‌ چرا به‌ من‌ اطلاع‌ ندادى‌ تا به‌ دنبال‌ تهيه‌ غذا بروم‌ ؟ حضرت‌ زهرا (ع‌) فرمودند : اى‌ اباالحسن‌ ، من‌ از پروردگار خود حيا مى‌كنم‌
كه‌ چيزى‌ را كه‌ تو بر آن‌ توان‌ و قدرت‌ ندارى‌ ، درخواست‌ نمايم‌ .
(بحار الانوار ، ج‌ 43 ، ص‌ 59)

 
2. كسى‌ كه‌ عبادتهاى‌ خالصانه‌ خود را به‌ سوى‌ خدا فرستد ، پروردگار بزرگ‌ بهترين‌ مصلحت‌ او را به‌ سويش‌ فرو خواهد فرستاد .
(بحار الانوار ، ج‌ 70 ، ص‌ 249)

 
3. پاداش‌ خوشرويى‌ در برابر مؤمن‌ بهشت‌ است‌ ، و خوشرويى‌ با دشمن‌ ستيزه‌ جو ، انسان را از عذاب‌ آتش‌ باز مى‌دارد .
(بحار الانوار ، ج‌ 75 ، ص‌ 401)



گوشه‏اى از زندگانى حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها)

- در بيستم جمادى الثانى سال دوم بعثت، از صلب پيامبر اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- و از رحم پاك و مطهر خديجه، دخترى پا به عرصه وجود نهاد، دخترى كه همتاى على (ع)، سرمنشأ و ريشه سلسله امامت و ولايت، و الگوى تمامى مؤمنين و موحدين است .


در يكى از ملاقاتها كه بين پيامبر و جبرئيل صورت گرفت، امين وحى الهى عرض كرد: اى محمد! خداوند على اعلى به تو سلام مى‏رساند و امر مى‏نمايد كه چهل روز از خديجه دورى كنى! آن حضرت 40 روز به خانه خديجه نرفت .
روزها را روزه گرفت و شبها را به عبادت حق تعالى مشغول بود و در اين مدت، در خانه فاطمه بنت اسد به سر مى‏برد و هر شب، هنگام افطار، به على (ع) امر مى‏فرمودند در خانه را باز كنند تا هر كه مى‏خواهد داخل شود و از غذاى حضرت تناول كند .

پس از گذشتن مدت مقرر، جبرئيل نازل شد و عرض كرد: خداوند على اعلى سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: براى تحفه و كرامت من آماده باش! آنگاه ميكائيل طبقى از ميوه‏هاى بهشتى را فرود آورد .
در آن شب، پيامبر (ص) به على (ع) فرمود تا در منزل را ببندند؛ زيرا خوردن اين غذا بر غير نبى خاتم (ص) روا نبود .
آنگاه پيامبر از آن غذا و آب تناول فرمودند و در آن شب، نطفه بهترين زنان جهان منعقد شد .



تاريخ و مكان تولد حضرت زهرا (س)
در تاريخ تولد فاطمه عليهاالسلام در بين علماى اسلام اختلاف است. لكين در بين علماى اماميه مشهور است كه آن حضرت در روز جمعه بيستم ماه جمادى الثانى سال پنجم بعثت تولد يافته است. (1)
مكان تولد حضرت زهرا (عليهاالسلام) در شهر مكه و در خانه خديجه اتفاق افتاد. اين خانه در محله‏اى است كه در گذشته به آن «زقاق العطارين» يعنى كوچه عطارها مى‏گفتند. رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) تا هنگام هجرت، در آن خانه ساكن بود. خانه مباركى كه بارها در آن فرشته وحى بر پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) نازل گرديد. اين خانه بعدها به صورت مسجد درآمد. (2)
و از آنجا كه محل نزول وحى و بخشى از قرآن، زيستگاه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) و مكان تولد حضرت زهرا (عليهاالسلام) بود، در نظر عموم مسلمين ارزش معنوى و قداستى خاص داشت. و از اين رو بارها در طول تاريخ هم‏زمان با تعمير و توسعه مسجد الحرام، نسبت به مرمت بناى آن اقدام كردند. (3)
كيفيت و چگونگى تولد حضرت زهرا (س)
دوران باردارى حضرت خديجه سلام‏اللَّه‏عليه سپرى گشت، زمان وضع حمل فرارسيد، حضرت خديجه سلام ‏اللَّه‏ عليه براى زنان قريش پيام فرستاد تا بيايند و او را در امر وضع حمل كمك كرد و كارهاى مربوط به اين برهه كه مخصوص زنان است برعهده گيرند.
اما زنان قريش پاسخ دادند كه ما نخواهيم آمد، چرا كه سخن ما را نشنيده انگاشتى و با محمد صلى اللَّه عليه و آله يتيم ابوطالب، پيمان زناشوئى بستى.خديجه از اين پاسخ رنجيده خاطر گشت، اما در يكى از همين روزها در حالى كه او همچنان در بستر آرميده بود، چهار زن گندمگون و بلندبالا مشاهده نمود كه بر او وارد شدند. خديجه كه از ديدن آنان در هراس شده بود به تكاپو افتاد اما يكى از زنان او را آرام نمود و گفت:
اى خديجه! اندوهگين و هراسناك مباش، ما از جانب خدا به سويت آمده ‏ايم و خواهران تو هستيم، من ساره همسر ابراهيم خليلم و اين آسيه همسر فرعون است و آن يكى مريم دختر عمران و چهارمين ما صفورا دختر شعيب است. در اين هنگام چهار زن در چهار سوى خديجه سلام ‏اللَّه‏ عليه قرار گرفتند و حضرت خديجه سلام ‏اللَّه‏ عليه حمل خود را بر زمين نهاد و نورى از او ساطع گرديد كه شرق و غرب عالم پرتوافكن شد.
نورى كه به خانه‏ هاى مكه راه يافت و همه را در حيرت فروبرد. پس از آن ده فرشته همراه با طشت و ابريقى مملو از آب كوثر از آسمان فرود آمدند. آن بانويى كه در پيش روى خديجه قرار داشت مولود را با آن آب شستشو داده و جامه كه از شير سفيدتر و از عنبر خوشبوتر بود بيرون آورد.

با يكى تن مولود را پوشاند، و ديگرى را مقنعه‏ى او قرار داد آنگاه دست خود را بر لبان كودك نهاد و او را به سخن گفتن وادار نمود، فاطمه دهان گشود و چنين فرمود: اشهد ان لا اله اللَّه و اشهد ان محمد رسول‏اللَّه سيدالانبياء و ان بعلى سيدالاوصياء و ولدى سادة الاسباط.
آنگاه يكايك بانوان را سلام داده به نامشان خواند. آنها هم با رويى گشاده مولود فرخنده را مورد ملاطفت قرار دادند. حوريان بشارت تولد او را به آسمانها بردند.

در آسمان از يمن قدوم او نورى پديدار آمد و ساطع گرديد كه تا آن زمان سماواتيان چنين نورى را رؤيت ننموده بودند. بانوان خديجه را شادباش گفته از ميمنت و مباركى و طهارت نسلش سخنها گفتند. خديجه با سرورى زايدالوصف كودك را در آغوش كشيد و با دنيايى اميد و آرزو پستان در دهان او گذارد.
1- علماى اماميه و علماى عامه در سال ولادت حضرت فاطمه اختلاف دارند. اكثر علماى عامه تولد او را قبل از بعثت مى‏دانند.



من ایرانیم آرمانم بزرگ است
من ایرانیم دودمانم سترگ است
من ایرانیم آوایم بلند است
من ایرانیم زادگاهم سپند است
من ایرانیم آیینم به مهر است
من ایرانیم سرزمینم سپهر است

من ایرانیم کلک من اهرمن کش
من ایرانیم پور پاک سیاوش
من ایرانیم پر ز والایی و خوش
من ایرانیم پور جاوید کوروش
من ایرانیم آرمانم همه پاک
من ایرانیم دشمنانم همه خاک
من ایرانیم پر ز نیرو وچالاک
من ایرانیم رسته ام از همین خاک
من ایرانیم پر خروش و دلاور
من ایرانیم یک ز شیران خاور
من ایرانیم همچو کاوه تکاور
من ایرانیم بنده ی پاک داور



بیشتر منابع تاریخی، مردمان امروزه ایران را بازماندگان آریاییانی می‌دانند که از سرزمین‌های دوردستِ شمالی به سوی جنوب و سرزمین فعلی ایران کوچ کرده‌اند و مردمان بومی و تمدن‌های این سرزمین را از بین برده و خود جایگزین آنان شده‌اند.تاریخ این مهاجرت‌ها با اختلاف‌های زیاد در دامنه وسیعی از حدود ۳۰۰۰ سال تا ۵۰۰۰ سال پیش؛ و خاستگاه اولیه این مهاجرت‌ها نیز با اختلاف‌هایی زیادتر، در گستره وسیعی از غرب و شمال و مرکز اروپا تا شرق آسیا، حوزه دریای بالتیک، شبه‌جزیره اسکاندیناوی، دشت‌های شمال آسیای میانه و قفقاز، سیبری و حتی قطب شمال ذکر شده است. دامنه وسیع این اختلاف‌ها، خود نشان‌دهنده سستی نظریه‌ها و کمبود دلایل و برهان‌های اقامه شده برای آن است.

اغلب متون تاریخی معاصر، این خاستگاه‌ها و این مهاجرت بزرگ را تنها با چند جمله و عبارت کوتاه و مبهم و غیر دقیق به پایان رسانده‌ و این مبادی مهاجرت را دقیقاً معرفی نکرده و آنرا بطور کامل و کافی مورد بحث و تحلیل قرار نداده‌اند. در این متون اغلب به رسم نقشه‌ای با چند فلش بـزرگ اکتفا شده است که از اقصی نقاط سیبـری و از چپ و راست دریای مازندران به میانه ایران زمین کشیده شده است.

 




برچسب ها : ایران باستان, سرزمین ایران, ایرانی, ایران دوستان,




برچسب ها : تخت جمشید, سرزمین ایرانیان, زیباترین های ایران, ایران بروز,

موضوع :
معماري و سازه هاي ايران باستان ,  , 

مجموعه آثار باستاني تخت سليمان در 42 كيلومتري شمال شرقي شهرستان تكاب در استان آذربايجان غربي قرار دارد. آثار باستاني اين مجموعه و درياچه جوشان آن، روي صفحهاي سنگي و طبيعي قرار گرفته كه از رسوبات آب درياچه به وجود آمده است. قدمت اين منطقه از لحاظ سكونتگاه انساني به 3 هزار سال پيش باز مي گردد؛ و يكي از مهمترين آثار تاريخي كشور است كه به عنوان چهارمین اثر ایران در ميراث جهاني یونسکو به ثبت رسیده است.

 اين مجموعه چه به لحاظ وجود آثار باستان شناختي و چه به لحاظ ارتباط با مدارك مكتوب تاريخي و اسطورهاي در شمال و غرب ايران كاملا منحصر به فرد است. هم اينك در اين مجموعه آثاري از اوايل دوره ساساني تا دوره ايلخانان مغول شناسايي شده، ليكن از آنجايي كه تاريخ نظري اين مجموعه به دوره هخامنشي و اشكاني مي رسد، بي ترديد در صورت ادامه حفاري، آثار مهمي از دوره هاي پيش از ساساني در اين محل كشف خواهد شد.




برچسب ها : آثار باستاني تخت سليمان , ایران زیبا, ایرانگردی, سرزمین ایرانیان,

موضوع :
معماري و سازه هاي ايران باستان ,  , 

آبشار سنگان در شمال غرب روستایی به همین نام، حدود ۲۰ کیلومتری شمال غرب تهران و در دامنه‌های قله پهنه‌حصار قرار دارد

 این آبشار ۲۵۷۵ متر از سطح دریا ارتفاع دارد و در شمال آن قله پهنه حصار واقع شده است.

 روستای سنگان، روستایی کوهستانی و بسیار زیبا در مسیر جاده کن، شمال غربی تهران و کمی بالاتر از سولقان بوده و دارای امامزاده و آبشاری زیبا است. اوج شکوه و زیبایی آبشار سنگان در ماه‌های فروردین و اردیبهشت می‌باشد. این آبشار در زمستان نیز با یخ زدن شکلی بسیار بدیع و زیبا به خود می‌گیرد. 

دره سنگان یکی از دره‌های پر آب منطقه می‌باشد. آبشار سنگاه همانگونه که از اسمش معلوم است، در یک منطقه سنگی قرار گرفته است. مسیر دسترسی به روستا و آبشار سنگان از طریق جاده کن در شمال غرب تهران می‌باشد. رفتن به این آبشار در تمام فصول سال زیبایی‌های خاص خود را دارد

 




برچسب ها : ابشار سنگان, اماکن دیدنی ایران, طبیعت ایران,

موضوع :
معماري و سازه هاي ايران باستان ,  , 

 
بیشاپور یکی از شهرهای باستانی ایران در نزدیکی شهرستان کازرون و در استان فارس است که در زمان ساسانیان ساخته شده‌است و امروزه تنها ویرانه‌هایی از آن برجای مانده‌است. بیشاپور با دویست هکتار وسعت، از شهرهای مهم آن زمان بوده‌است و اهمیت ارتباطی داشته‌است. این شهر از قدیمی ترین شهرهایی است که تاریخچه ساخت آن بصورت مکتوب در سنگ نوشته ای موجود است. بیشاپور در شمال شهر کازرون قرار گرفته و از شهرهای خوش آب و هوا و دارای طراحی و مهندسی ویژه آن روزگار بوده‌است. در کتابهای تاریخی، نام این شهر با عنوانهای بیشاپور، بیشابور، به شاپور، بیشاور و «به اندیوشاپور» ضبط شده‌است. شهر بیشاپور مرکز ایالت و کوره اردشیرخوره بوده‌است. بیشاپور تا قرن هفتم هجری آباد و مسکونی بوده‌است و پس از آن ویران شده‌است. بیشاپور گنجینه‌ای از آثار ارزشمند ساسانی مانند معبد آناهیتا است.

سبک معماری بنا شیوه پارتی است.

شکل گیری بیشاپور

بیشاپور به سال 266 میلادی و به دستور شاپور اول پادشاه ساسانی ساخته شده‌است. پس از پیروزی شاپور بر والرین امپراتور روم ، شاپور دستور داد در ناحیه‌ای خوش آب و هوا بر سر راه تخت جمشید به تیسفون شهری بنا کنند. این جاده در زمان هخامنشیان، شهرهای تخت جمشید و استخر را به شوش وصل می‌کرد. شاپور نام خود را بر این شهر نهاد. معماری از اهالی سوریه قدیم به نام آپاسای (اپاسای) برای ساخت شهر تازه انتخاب شد

معماری بیشاپور


شهر بیشابور با روش مهندسی یونانیان که توسط هیپوداموس ابداع شده بود در زمینی مستطیل به گونه‌ای طراحی شد که چهار دروازه و دو خیابان آن، یکدیگر را قطع می‌کردند. یکی از خیابانها در جهت شمال به جنوب و دیگری شرق به غرب است و هر کدام در انتها به یکی از دروازه‌های شهر منتهی می‌شده‌اند. دروازه غربی، ورودی اصلی شهر بوده‌است.

شهر بیشاپور از دو بخش اصلی تشکیل شده‌است:

  1. ارگ سلطنتی شامل آثار شاخصی مانند معبد آناهیتا، تالار تشریفات شاپور، ایوان موزائیک، کاخ به والرین.
  2. منطقه عامه نشین شامل خانه‌های مسکونی، گرمابه، کاروانسرا و بازار.

بیشاپور توسط کوه، رودخانه، دیواره‌های قلعه و خندق محافظت می‌شده‌است.

پرونده:Bishapour palais Shapur.jpg

منبع:wikipedia.org
نوشته



برچسب ها : بیشاپور, ایران, سرزمین ایرانیان, ایران اسلامی,

موضوع :
طبيعت ايران ,  , 

ارگ بردسیر این اثر در مرکز شهر بردسیر و روبروی مسجد جامع، که خود نیز از آثار قدیمی است، قرار دارد. مساحت آن بیش از ۲۳۰۰ متر مربع می‌باشد که بطور میانگین ۸ متر بالاتر از سطح خیابان است. قدمت این ارگ به بیش از ۳۰۰ سال قبل می‌رسد. فضاهای بیرون آمده در کاوش‌های مختلف، از جمله یک حیاط با چهار ایوان قرینه که دارای هشت ورودی است، و نیز سایر امکانات سکونتی از قبیل آشپزخانه و سیستم آبرسانی بیانگر این واقعیت است که ارگ بردسیر روزگاری مکان مناسبی برای سکونت حاکمان به شمار می‌رفته و بعنوان یک قلعه نظامی مطرح بوده. در سفال دهانه یکی از حلقه‌های چاه با خط نستعلیق این عبارت نوشته شده "محمد قلی سنه ۱۱۲۳"، که تاریخ ساخت بنا را نشان می‌دهد. مصالح به کار رفته در ساخت این بنا خشت خام است و در مواردی مانند فرش حیاط و ساخت حوض، از آجر استفاده شده است.

برای تامین آب مورد نیاز، از چاه‌های موجود در ارگ استفاده می‌شده. آب پس از طی مسیر شیبداری از چاه یا آب انبار تا تنبوشه وسط حوض به صورت فواره ظاهر می‌شده و به آن زیبایی خاصی می‌بخشیده. تاکنون اشیاء مختلفی مانند سفال‌های ساده و لعابدار، ظروف مربوط به دوره ایلخانی و صفوی، اشیاء فلزی و آلات جنگی و دو گوی فلزی مربوط به توپ‌های دوران صفویه، معروف به زنبورک یافت شده‌است.

در مورد این قلعه، مؤلف کتاب جغرافیای کرمان می‌نویسد:" قلعه بسیار محکم با حصنی مستحکم است. مرحوم امیر توپخانه مبارکه که به کرمان آمد آن بنا را به کلی منهدم و خراب کرد. و اکنون خرابه‌است."

منبع:ویکی پدیا




برچسب ها : ارگ بردسیر, زیبایی های ایران, ایران ,

 
فَلَک‌الافلاک یا دژٍ شاپورخواست قلعه‌ای تاریخی در مرکز شهر خرم آباد در استان لرستان است. فلک‌الافلاک با نام قلعه دوازده برجی هم شناخته می‌شود. قلعه فلک‌الافلاک بر فراز تپه‌ای مشرف به شهر خرم آباد و در نزدیکی رودخانه خرم‌آباد قرار گرفته و چشم‌گیرترین اثر تاریخی و گردشگری درون شهر خرم‌آباد است. این بنا مربوط به دورهٔ ساسانیان است و به شماره ۸۸۳ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌است.

پرونده:Falak-ol-aflak-mokhlesian.jpg

قدمت این قلعه به دوره ساسانیان می‌رسد. ساسانیان شهری با نام شاپورخواست در حدود منطقه کنونی خرم آباد ساختند که بعدها ویران شد و در حدود سده هفتم هجری خرم آباد فعلی به جای آن بنا گردید. گمان می‌رود که قلعه فلک‌الافلاک همان دژ شاپورخواست باشد که در دوره ساسانی کاربرد حکومتی و نظامی داشته‌است. از قرن ششم هجری پس از ساخته شدن شهر جدید خرم‌آباد این قلعه نیز بنام خرم‌آباد معروف شد و احتمالا نام فلک‌الافلاک در دوره قاجار به آن اطلاق شده‌است.

این قلعه به لحاظ موقعیت استراتژیکی خود در قرن چهارم هجری قمری به عنوان مقر حکومت آل حسنویه و گنجور در زمان آل بویه در آمد همچنین خزانه حکومتی خاندان بدر در قرن چهارم هجری و مقر حکومتی اتابکان لر کوچک و والیان لرستان در دوره صفویه تا قاجار و سرانجام پادگان نظامی و زندان سیاسی در دوران پهلوی اول و دوم از مهمترین کاربردهای قلعه در گذشته محسوب می‌شود.

منبع:ویکی پدیا




برچسب ها : فلک‌الافلاک, ایران زیبا, ایرانیان, سرزمین ایرانیان,

موضوع :
معماري و سازه هاي ايران باستان ,  , 

این پست رو گذاشتم تا زمانی که از جاده ی هراز میخواید برید شمال توجه تون به این پل تاریخی والبته با ارزش جلب بشه

 

پل ورسک از شاهکارهای مهندسی زمان خویش به حساب می آمده است. این پل در زمان حکومت رضاشاه در ایران توسط آلمانی‌ها و در طول جنگ جهانی دوم در شهرستان سوادکوه استان مازندران و به رهبری سرمهندس اتریشی خود یعنی والتر اینگر ساخته شد. این پل راه ارتباطی راه آهن سراسری شمال جنوب بوده که با شگفتی تمام و با ابزار آلات بسیار ساده مانند دینامیت و دریل دستی ساخته شده بود و در ساخت آن از هیچ سازه فلزی استفاده نشده است.[۱]

این پل در دوران جنگ جهانی دوم پل پیروزی نامیده می‌شد.

رضاشاه شخصاً برای افتتاح این پل به سوادکوه همان زادگاه خویش آمد و به دستور او سرمهندس اتریشی یعنی اینگر نیز موظف شد تا در هنگام عبور اولین قطار از روی پل زیر پل قرار گرفته تا در صورت تخریب این پل اولین شخص کشته شده از این حادثه خود او باشد.

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/3/39/DSC02006.JPG




برچسب ها : سرزمین ایرانیان, ایرانی, ایران, ایران دوستان,

موضوع :
معماري و سازه هاي ايران باستان ,  , 

کو در غم ایام نشیند دلتنگ                  می خور تو در آبگینه با ناله چنگ
 


حکیم عمر خیام نیشابوری مردی است که ایرانیان او را با رباعیاتش می شناسند. 18 ماه مه، روز بزرگداشت «عمر خيام» نيشابوری است.هر چند روز ملي بزرگداشت حکيم عمر خيام، در روز 27 ارديبهشت ماه است.
اروپاییان او را دانشمند می دانند.خیام کسی است که تقویم جلالی را تنظیم کرد. همان تقویمی که کنستانتین بر اساس آن تقویم مسیحیت را درست کرد. اما در ورای دانش والای خیام، عرفان از جنبه های اجتناب ناپذیر شخصیت این مرد است. اما همانطور که گفته اند:


آنکه را اسرار حق آموختند

مهر کردند ودهانش دوختند



گروه فرهنگ و ادب: شیخ محمود شبستری در مورد عطار بیتی چنین سروده است «مرا از شاعری خود عار ناید؛ که تا صد قرن چون عطار ناید»

25 فروردین ماه روز بزرگداشت شاعر بزرگ ایران زیرگنبد فیروزه خراسان رضوی است؛ مراسمی برای فرهنگ و ادب ایران و یادآوری نام مردی که مقاصد عرفاني اش را با كلامی ساده و بي پيرايه و خالي از هرگونه آرايش ابراز می کرد و به گفته بزرگان ادب «عطار نیشابوری» سرمشق مولوي و جامي بود. مراسم روز عطار با حضور انديشمندان و محققان علم و ادب و عرفان و حضور اساتید فرهنگ و ادب کشور مهدي محبتي استاد دانشگاه تهران، علي رواقي استاد دانشگاه و عضو فرهنگستان زبان و ادب پارسي، رضا اشرف‌زاده استاد دانشگاه فردوسي مشهد، بهجت‌السادات حجازي استاد دانشگاه كرمان، محمدجواد مهدوي استاد دانشگاه فردوسي مشهد، جواد محقق نيشابوري استاد دانشگاه شهيد بهشتي مشهد و ديگر شخصيت‌ها برگزار می‌شود.

عطار که از پرکارترین شاعران ایرانی است؛ بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبه‌ای بالا برخوردار بوده‌؛ چنانکه مولوی درباره او می سراید: هفت شهر عشق را عطار گشت؛ ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.



زندگي نامه شهيد سرلشكر خلبان عباس دوران

سرداري از سرداران اسلام ،سربازي از سربازان امام زمان (عج) و پاكبازي از ياران ابراهيم زمان: خميني (ره) بت شكن دوران، شهيد خلبان (عباس دوران).

خدايا چگونه مي توان با زباني قاصر اوصاف اين شهيد والامقام بود، شهيد كه سوخت تا ملتي نسوزد، رفت تا ايمان نرود، اسطوره شهادتي كه مرگ را به بازي گرفت و آن را مقهور خود ساخت.

سر لشكر خلبان شهيد عباس دوران در ۲۰  مهر ماه سال ۱۳۲۹ در شهرستان شيراز در يك خانواده مذهبي ديده به جهان گشود و پس از گذراندن دوران ابتدايي پاي به دبيرستان نهاد. در سال ۱۳۴۸ موفق به اخذ مدرك ديپلم طبيعي از دبيرستان سلطاني شيراز گرديد. و در همين سال به استخدام فرماندهي مركز آموزش هوايي در آمد. در سال ۱۳۴۹ به دانشكده خلباني نيروي هوايي راه يافت و پس از گذراندن دوران مقدماتي پرواز در ايران، در سال ۱۳۵۱ براي تكميل دوره خلباني به آمريكا رفت. او ابتدا در پايگاه «لكلند» دوره تكميلي زبان انگليسي را طي نمود و سپس در پايگاه «كلمبوس» در ايالت «مي سي سي پي» موفق به آموختن فن خلباني و پرواز با هواپيماهاي بونانزا، تي۴۱ – تي ۳۷ گرديد. در يكي از تمرينات ورزش اسكيت، متاسفانه در اثر برخورد با زمين پاي چپ او مصدوم شد و به مدت دو ماه از برنامه پروازي باز ماند. پس از بهبودي، دوباره آموزش خلباني را ادامه داد و پس از دريافت نشان خلباني در سال ۱۳۵۲ به ايران بازگشت و به عنوان خلبان هواپيمايي F4 ابتدا در پايگاه يكم شكاري و سپس در پايگاه سوم شكاري مشغول انجام وظيفه گرديد.

با شروع جنگ تحميلي سر از پا نشناخته به دفاع از كيان جمهوري اسلامي پرداخت و با ۱۰۳ سورتي پرواز جنگي در طول عمر كوتاه اما پر بارش، يكي از قهرمانان دفاع مقدس شناخته شد.

شهيد خلبان عباس دوران همواره به دوستان و همكارانش تاكيد مي كرد كه هرگز تن به ذلت نخواهد داد و اگر در حين پرواز مورد اصابت موشك دشمن قرار گيرد، هواپيماي سانحه ديده را بر سر دشمن زبون خواهد كوبيد و همان طور كه ديديم بر اين پيمان خويش صادقانه ايستاد و جان فدا كرد و مصداق آيه شريفه «من المومنين رجال صدقوا ما عدوا الله» شد.

شهيد عباس دوران در هفتم آذر ۱۳۵۹ در عمليات «مرواريد» حماسه اي بزرگ آفريد و به كمك شهيد خلبان حسين خلعتبري پنج فروند ناوچه عراقي را در حوالي اسكله «الاميه» و «البكر» منهدم ساخت و بقاياي آن را در به قعر آب هاب نيلگون خليج فارس فرستاد.

به گفته يكي از همرزمان خلبانش، در يكي از نبردهاي هوايي كه فرماندهي دو فروند هواپيما را به عهده داشت، به مصاف ۹ فروند از جنگنده هاي دشمن رفت و با ابتكار عمل و مهارتي خاص، يك فروند از هواپيماهاي دشمن را سرنگون و هشت فروند هواپيماي ديگر را مجبور به فرار از آسمان ميهن نمود.

خلبان شهيد عباس دوران همواره در عمليات جنگي پيش قراول بود و براي دفاع از ميهن اسلامي و حفظ و حراست آن لحظه اي آرام و قرار نداشت.

او سرانجام در سحر گاه روز ۳۰ تير ماه سال ۱۳۶۱ كه ليدري دسته پرواز را به عهده داشت، به قصد ضربه زدن به شبكه دفاعي و امنيتي نفوذ ناپذير مورد ادعاي صدام به پنج نفر از زبده ترين خلبان نيروي هوايي در حالي كه هنوز ستيغ آفتاب ندميده بود، با اراده اي پولادين به پالايشگاه «الدوره» يورش بردند و چندين تن بمب هواپيماهاي خود بر قلب دشمن حاكمان جنگ افروز عراق ريختند و پس از نمايش قدرت و شكستن ديوار صوتي در آسمان بغداد، هنگام بازگشت، هواپيماي ليدر مورد اصابت موشك دشمن واقع شد و شهيد دوران اگر چه اجازه ترك هواپيما را به همرزم خلبانش «ستوانيكم منصور كاظميان» در عقب كابين داد، اما خود به رغم اينكه مي توانست با استفاده از چتر نجات سالم فرود آيد، صاعقه وار خود و هواپيمايش بر متجاوزان كوبيد و بدين ترتيب مانع از برگزاري اجلاس سران غير متعهد ها  به رياست  صدام در بغداد شد.

پس از سالها انتظار در تيرماه ۱۳۸۱ بقاي پيكر شهيد دوران توسط كميته جستجوي مفقودين  به ميهن منتقل شد و در پنجم مرداد ۱۳۸۱ طي مراسمي رسمي با حضور رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام، مسئولان كشوري و لشكري، خانواده شهيد و بستگان در ميدان صبحگاه ستاد نيروي هوايي، بر دوش همرزمان خلبانش تشييع شد. پيكر مطهر آن شهيد تيز پرواز سپس براي خاك سپاري با يك فروند هواپيماي سي ۱۳۰ به زادگاهش شيراز منتقل شد.

شهيد خلبان عباس دوران به هنگام شهادتد۳۲ سال داشت و امير رضا تنها يادگار اوست.


آسمان بهشت پهنه پروازش باد




برچسب ها : شهدای ایرانی , سرزمین ایرانیان, ایران اسلامی ,

موضوع :
چهره هاي ماندگار ايران , شهداي ايران ,  , 

شاید خیلی از ایرانیان و حتی خیلی از کسانی که مدعی تاریخ هستن و ادعا دارن که از تاریخ

 چیزی سرشون میشه اصلا اسم فرمانده ساتی برزن رو نشنیده باشن و ندونن کی هست...او

 از فرماندهان زمان داریوش سوم دوازدهمین و آخرین شاهنشاه هخامنشی ساتراپ (والی)

 هرات است. او مردی متهور و دلاور و حادثه ‌جو و از متحدین بسوس والی باختر (بلخ) بود

 که از یک سو پنجه بخون داریوش آلود و از سوی دیگر بعد از تسلط اسکندر مقدونی بر ضد

 مقدونیان قیام کرد و چند ماه در جنگ و گریز بود تا جان بر سر این کار نهاد. بسال  در سومین

 و آخرین جنگ دارا (داریوش) با اسکندر که در گوگمل (در نزدیک نینوای سابق و اربیل کنونی)

 روی داد. ساتی برزن فرماندهی سپاهیان هراتی را داشت. بعد از شکست قطعی دارا و فرار

 او بسوی مشرق عده‌ای از سرداران او به اشارت بسوس بر ضد او توطئه‌ای چیدند و شاهنشاه

 را بازداشتند. ساتی برزن نیز در این توطئه شرکت داشت و چون اسکندر بتعقیب آنان برخاست

 و بنزدیکی آنان رسید ساتی برزن بهمراهی سرکردهٔ دیگری بنام برازانت زخمهای مهلکی به

 دارا زدند و او را در حال نزع گذاشتند و با ۶۰۰ سوار گریختند.  بروایت آریان و کنت کورث

 مورخان یونانی سال بعد ساتی برزن در گرگان بحضور اسکندر رسید و اعلام اطاعت و

 وفاداری کرد. اسکندر نیز او را بحکمرانی ایالت هرات که در دورهٔ سابق داشت مجدداً

 منصوب کرد. ساتی برزن به هرات رفت و هنگام ورود اسکندر به آن ایالت به استقبال فاتح

 مقدونی شتافت و شرط خدمت بجای آورد. اسکندر او را مورد لطف قرار داد و یکی از

 سرکردگان خود را بنام اناکسیپ با ۴۰۰ کماندار سوار مأمور کرد که ولایت هرات را از آزار

 سپاه مقدونی بهنگام عبور از آن سامان محافظت کنند، و خود برای سرکوبی بسوس سردستهٔ

 کشندگان داریوش سوم که در باختر شوریده و خود را اردشیر شاه خوانده بود حرکت کرد. در

 راه خبر رسید که ساتی برزن اناکسیپ و سواران او را کشته و هراتیها را شورانیده است و

 آنان در پایتخت (کرسی) ولایت هرات که آرتاکوان (اردکان) نام داشت گرد آمده‌اند. نقشهٔ ساتی

 برزن این است که با بسوس همدست شود و بمحض اینکه اسکندر دور شد با تمام قوا متحداً به

 مقدونیها حمله کنند. اسکندر نزدیک بود به بسوس برسد ولی تصمیم گرفت نخست کار ساتی

 برزن را یکسره کند. قسمتی از لشکرش را در محل گذاشت و خود با پیاده‌نظام و سواره‌نظام

 سبک اسلحه تمام شب را به سوی هرات راند و به آرتاکوان رسید و بطور ناگهانی بر سر ساتی

 برزن تاخت. ساتی برزن از سرعت حرکت اسکندر بوحشت افتاد، دو هزار سوار برداشت و

 بباختر در پناه بسوس گریخت و باقی سپاهیان او در شهر آرتاکوان که مستحکم شده بود آمادهٔ

 جنگ ایستادند، کسانی هم که توانائی جنگیدن نداشتند بکوهی پناه بردند. اسکندر سرداری را

 مأمور محاصرهٔ پناهندگان کوه کرد و خود بتعقیب ساتی برزن پرداخت و چون شنید او بسیار

 دور است و رسیدن به او آسان نیست برگشت تا کار پناهندگان را یکسره کند. بخت با اسکندر

 یاوری کرد و بعلت آتش گرفتن جنگلی که کوه را پوشانیده بود، کار بر پناهندگان سخت شد.

 گروهی سوختند و گروهی گریختند و گروهی بزنجیر کشیده شدند. آنگاه اسکندر آرتاکوان را

 گشود و آرزاسس نامی را بجای ساتی برزن والی آنجا کرد، و خود بسوی سیستان شتافت. و

 پس از تمشیت امور آنجا به‌طرف مردم آریاسب که در حوالی گودرزه یا جنوب شرقی سیستان

 میزیستند راند. پنج روز پس از ورود بدان جای شنید که ساتی برزن با دو هزار سوار بهرات

 آمده است، بر اثر این خبر سپاهی مرکب از شش هزار پیادهٔ یونانی و ۶۰۰ سوار بسرداری

 کارانوس واریگیوس و بمعاونت ارته باذ و آندرونیکوس بدانجا فرستاد و خود ۶۰ روز در

 کشور آریاسپها برای تمشیت امور آنجا ماند. و نیز به فراتافرن والی پارت فرمان داد که به آنان

 بپیوندد. در نبردی که میان یونانیان و سپاه ساتی‌برزن درگرفت ایرانیان دلیریها کردند. ولی

 اریگیوس ضربتی بصورت ساتی‌برزن زد و او را بزمین افکند و تزلزل در سپاه هرات افتاد.

  سرانجام ساتی‌برزن بر زمین افتاد و اریگیوس اسلحه و لباس او را بعلامت پیروزی به باختر

 نزد فاتح مقدونی برد.




برچسب ها : ساتی برزن, سردار ایرانی,

موضوع :
چهره هاي ماندگار ايران ,  , 

سال ۱۳۴۸ شاه ایران محمد رضا پهلوی درمسکو مهمان شوروی می باشد. ناگهان

به ستاد ارتش ایران و دولت خبر  می‌رسد  ارتش  عراق  به ۳  جزیره‌

ایرانی‌ تنب بزرگ ،کوچک و ابو موسی‌ و همچنین به قسمت‌های دیگر نواحی مرزی

کشورمان تهاجم آورده است.

جلسه بین بزرگان ارتش و دولت برگزار می شود نخست وزیر وقت هویدا  می‌گوید:

حالا که با شاه نتوانستیم تماس بگیریم و شاه تشریف ندارند و ما هم

نظامی نیستیم ستاد ارتش خود تصمیم بگیرد. رئیس  ستاد  ارتش  تیمسار ارتشبد

بهرام آریانا است . ایشان نظر می دهند وقت دفاع از  میهن  و  جوابی  سنگین  به

دشمن متجاوز است ، صدام باید  بداند  دست  به عملی‌ بسیار احمقانه زده است

چون ایرانی‌ نمی‌‌ایستاد او بیاید هر کاری دلش می‌خواهد بکند این ایران  کنونی ما

ایران ۱۳۰۰ سال پیش نیست ؛(وحمله ایران به عراق )

واحد‌های ارتش ایران مانند سیلاب وارد عراق شده و هرمقاومتی را از بین می برند

به زودی ظرف ۱ روز بصره شهر دوم و استراتژیک عراق فتح می شود !  هدف بعدی

مستقیما بغداد است زره پوش‌ها ، تانک‌ها ، کماندوها و سربازان دلیر ایران زمین با

سرعتی برق آسا  و  باور  نکردنی  در  راه بغداد  هستند  پشتیبانی  نیروی هوایی‌

شگفت آور است درمدّت کوتاهی نیروی دریایی‌ و تمام جان بر کفان ارتش ایران وارد

عمل می شوند. با نظمی شگرف با قدرتی چون شیر پایتخت دشمن نگون بخت را

در مد نظر دارند.

در بغداد افسانه ای وجود داشت که دیوار دفاعی هوایی‌ بغداد  همان  است  که در

مسکو هست اگر هر غریبه ای به هر صورت وارد آسمان بغداد شود  در  بیرون  این

دیوار نابود میگردد!

ارتشبد  محمد خاتم فرمانده نیروی هوایی‌  ایران  بی شک  از  برترین

خلبانان عصر خویش است ( اجرای نمایش هوایی او و گذر از زیر پلی که شاه ایران

و مهمانان خارجی او بر روی آن پل نشسته  بودند زبان  زد تمام مردان  آن  دهه ها

است ) ایشان در حرکتی استثنائی با عده ای دیگر به  این  افسانه پایان می دهند

آن‌ها دیوار دفاعی شهر بغداد  را  می شکنند وارد بغداد شده تولید وحشتی عظیم

می کنند. خاتم شخصاً هواپیمای فانتوم  خود را  برده در فرودگاه بغداد می‌نشیند و

دوباره اوج گرفته بلند می شود .(این حرکت خاتم دراصطلاح نظامی تاچ کردن نامیده

می شود و بد‌ترین اهانت به یک نیروی هوایی‌ است  .  انگار تو بروی در حال جنگ از

صف محافظان صدام  رد شوی و خودت را بالای سرش برسانی و چاقویت را درکنار

رختخوابش بکوبی و بنویسی  صدام  برای  من راحت تر  بود جای این زمین سخت

دشنه به سینه‌‌ نرم تو بزنم )

شاه با آریانا و دولت تماس می گیرد. ایشان بسیار آشفته بودند و به آریانا فرمودند:

به زودی تو را در تهران می بینم !!

جواب آریانا به شاه چنین بود:ا ۲۴ ساعت دیگر تشریف بیاورید بغداد

با هم ناهار خواهیم خورد .جزایر سه گانه ایران:ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک

در ساعت ۶:۱۵ بامداد روز ۹ آذر ۱۳۵۰ شمسی (۳۰ نوامبر ۱۹۷۱ میلادی)  یک روز

قبل از ترک قوای انگلیسی ازخلیج فارس، یگانهای نیروی دریایی ایران درسه جزیره

تنگه هرمز (تنب بزرگ، تنب کوچک و اوبوموسی) پیاده شدند وبا بازگرداندن آن‌ها به

آغوش میهن، به دوران استعماری هشتاد ساله  قوای انگلیسی بر این جزایر پایان

دادند. اولین  پرچم  ایران پس از  گذشت کمتر از ۳۵ دقیقه از آغاز عملیات بر اولین

جزیره افراشته شد و در راس ساعت ۸ در هر سه  جزیره ،  پرچم ایران  همراه با

شلیک ۲۱  گلوله توپ برافراشته گردید.




برچسب ها : جزایر سه گانه, جزایر اصیل ایرانی,

 شاخاب  پارس  نامی  است  کهن که با نام ایران و پارس گره ناگسستنی  دارد  همان گونه  که  می دانیم

 داریوش بزرگ خود نخستین ناوگان دریایی جهان را پی می ریزد وهمانا خود داریوش بزرگ فرمان کنده

    . شدن آبراهه داریوش(آبراهه کنونی سویز) را می دهد

 در سنگ نوشته ای که در نزدیکی این آبراهه بدست آمده است  داریوش شاه می گوید

 من پارسی هستم از پارس ،  گیبتوس (موزرایه - موذرایه - مصر) را گرفتم  وفرمان دادم این آبراهه را

 از رودی که از گیبتوس(مصر) روان است به دریایی که از پارس می آید وصل کنند ، پس این جوی  کنده

 شد چنان که من فرمان دادم وناو ها از گیبتوس(مصر) آیند و از این آبراهه به پارس  می روند چنان که

   .خواست من بود

 نخستین  بار در  نوشته های  تاریخی  یونانیان  این پهنه را را پرسیکوس سینوس یا سینوس پرسیکوس

  . می گفتند که همان شاخاب پارس است

 در اینجا فردید (منظور ) ما از دریای پارس  از  شاخاب  پارس  است  تا خود  آبراهه داریوش  چندان که

 یونانیان ،  آشوریان و .... نام سرزمین ایران را پارس - پارسه - پارسپولیس  که  همان کشور پارسیان

   .باشد آورده اند

 مردمان وکشورهای زیادی بر کرانه های شاخاب ودریای پارس چیره  گشته اند  ولی  روزگارشان سپری

شده وتنها تیره پارس است که با  هوش  و  فراستش  همچنان  پابرجا  مانده و زیسته است و یادمان ها و

  . یاد واره های خود را نگه داشته است

 

 

         




برچسب ها : خلیج فارس, ,

موضوع :
معماري و سازه هاي ايران باستان ,  , 

ای یارِ من، ای یارِ من، ای یارِ بیزنهارِ من
ای دلبر و دلدارِ من، ای محرم و غمخوارِ من

ای در زمین ما را قمر، ای نیم شب ما را سحر
ای در خطر ما را سپر، ای ابرِ شکّربارِ من

خوش می روی در جانِ من، خوش می کنی درمانِ من
ای دین و ای ایمانِ من، ای بحرِ گوهردار من

ای شبروان را مشعله، ای بیدلان را سلسله
ای قبلۀ هر قافله، ای قافله سالارِ من

هم رهزنی هم رهبری، هم ماهی و هم مشتری
هم این سری هم آن سَری، هم گنج و استظهارِ من

چون یوسف پیغُمبری، آیی که خواهم مشتری
تا آتشی اندرزنی در مصر و در بازارِ من

هم موسیی بر طورِ من، عیسیِّ هر رنجورِ من
هم نورِ نورِ نورِ من، هم احمدِ مختارِ من

هم مونسِ زندانِ من، هم دولتِ خندانِ من
والله که صد چندانِ من، بگذشته از بسیارِ من

گویی مرا: «برجه، بگو» گویم: «چه گویم پیشِ تو؟»
گویی: «بیا، حجّت مجو، ای بندۀ طرّارِ من»

گویم که «گنجی شایگان» گوید: «بلی، نی رایگان
جان خواهم وانگه چه جان!» گویم: «سبک کن بارِ من»

گر گنج خواهی سر بنه، ور عشق خواهی جان بده
در صف درآ، واپس مَجِه، ای حیدرِ کرّارِ من

***مولانا ***




برچسب ها : مولانا+سروده ای درباره حضرت علی,

موضوع :
مولانا ,  , 

پیغام گیر حافظ :

رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!

تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!

بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام

زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور !



پیغام گیر سعدی:

از آوای دل انگیز تو مستم

نباشم خانه و شرمنده هستم

به پیغام تو خواهم گفت پاسخ

فلک را گر فرصتی دادی به دستم



پیغام گیر فردوسی :

نمی باشم امروز اندر سرای

که رسم ادب را بیارم به جای

به پیغامت ای دوست گویم جواب

چو فردا بر آید بلند آفتاب



پیغام گیر خیام:

این چرخ فلک عمر مرا داد به باد

ممنون توام که کرده ای از من یاد

رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش

آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!



پیغام گیر منوچهری :

از شرم به رنگ باده باشد رویم

در خانه نباشم که سلامی گویم

بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت

زان پیش که همچو برف گردد رویم!



برچسب ها : طنزی با شعرا+شعرای بزرگ ایران,

بیا به بزم وطن شور و عشق بر پاکن .................. سبوی غم بشکن می به جام مینا کن

شراب پاک مغان نوش و در کمال ادب .................. دو جرعه نیز نثار ره اهورا کن

سرود پاکی و نیکی به گوش یار بخوان .................. و در بلوغ خرد، یادی از اوستا کن

بیا و زند بخوان تا سپیده با زرتشت .................. شکوه جلوهی خورشید را تماشا کن

بگو که نیک بیندیش و نیک کن گفتار .................. چو نیک شد همه کردار، شکر مزدا کن

بگو که ملت ما سرفراز تاریخ است .................. و دشمنان وطن را خفیف و رسوا کن

پیام عز و شرف را بخوان ز شهنامه .................. و رمز و راز شرفنامه را هویدا کن

نبسته دست ترا فتنههای چرخ بلند .................. مقام خویش در اوج حماسه پیدا کن

بیا و پهنهی این خطهی خدایی را .................. برای جشن خرد پیشگان مهیا کن

اگرچه گوش ستم از چرا گریزان است .................. بیا تمام سخن را چرا و آیا کن

چرا ز خون سیاوش برآمده ضحاک؟ .................. بیا به علم و خرد حل این معما کن

تو قطرهای و منم قطره و وطن دریا .................. بیا و قطرهی جان را نثار دریا کن

به شوق دیدن فردای عشق و آزادی .................. به نور دانش امروز ، فکر فردا کن

امید « میچکد از ابر « اتحاد » بیا .................. و بوستان وطن را دوباره احیا کن






موضوع :
شاعران ایرانی ,  , 

نوروز که قرنهای دراز است بر همة جشنهای جهان فخر میفروشد، از آن رو “هست” که یک قرارداد مصنوعی اجتماعی و یا یک جشن تحمیلی  نیست، جشن جهان است و روز شادمانی زمین، آسمان و آفتاب، و جوشِ شکفتنها و شور زادنها و سرشار از هیجانِ هر “آغاز”.
جشنهای دیگران، غالباً انسانها را از کارگاهها، مزرعه ها، دشت و صحرا، کوچه و بازار، باغها و کشتزارها، در میان اطاقها و زیر سقفها و پشت درهای بسته جمع میکند: کافه ها، زیرزمینی ها، سالن ها، خانه ها … در فضایی گرم از نفت، روشن از چراغ، لرزان از دود، زیبا از رنگ و آراسته از گلهای کاغذی، مقوایی، مومی، بوی کندر و عطر و … اما نوروز دست مردم را میگیرد و از زیر سقفها، درهای بسته، فضاهای خفه، لای دیوارهای بلند و نزدیک شهرها و خانه ها، به دامن آزاد و بیکرانة طبیعت میکشاند: گرم از بهار، روشن از آفتاب، لرزان از هیجانِ آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران، آراسته با شکوفه، جوانه، سبزه و معطر از:
“بوی باران، بوی پونه، بوی خاک،
شاخههای شسته، باران خورده، پاک” …
نوروز تجدید خاطرة بزرگی است: خاطرة خویشاوندی انسان با طبیعت. هر سال، این فرزند فراموشکار که، سرگرم کارهای مصنوعی و ساخته های پیچیدة خود، مادر خویش را از یاد میبرد، با یادآوریهای وسوسه آمیز نوروز، به دامن وی باز میگردد و با او، این بازگشت و تجدید دیدار را جشن میگیرد. فرزند، در دامن مادر، خود را بازمی یابد و مادر، در کنار فرزند، چهره اش از شادی میشکفد، اشک شوق میبارد، فریادهای شادی میکشد؛ جوان میشود، حیات دوباره میگیرد. با دیدار یوسفش بینا و بیدار میشود.




برچسب ها : فلسفه نوروز+سر زمین ایرانیان,

آیا می دانید چرا وقتی به هم می رسیم ، می گوییم الهی 120 سال زنده باشی ؟ برای چه نمی گوییم 100 یا 150 سال یا...

در ایران و در زمان ماقبل هجوم اعراب به ایران ، سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یک روز اضافه کنند (که البته اضافه هم می کردند) هر 120 سال یک ماه را جشن می گرفتند و در کل ایران این جشن برپا بود (تقویم فعلی که به «تقویم جلالی» نامیده می شود حاصل زحمات خیام و سایر دانشمندان قرن پنجم هجری است)
برای این که بعضی ها ممکن بود یک بار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند و بعضی ها هم اصلا این جشن را نمی دیدند، دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشد که این جشن باشکوه را ببیند و این، به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد که وقتی به هم می رسیدند بگویند 120 سال زنده باشی.




برچسب ها : ایران+سرزمین ایرانیان+تاریخ ایران,

موضوع :
ایا میدانید........ ,  , 

تاریخs

   رشتی ها جزء اولین ایرانیها بودن که به دختراشون اجازه رفتن به مدرسه و تحصیل دادن..

اولین خانه سالمندان و معلولین اولین داروخانه شبانه روزی ایران (داروخانه کارون) 

ایران توسط  دکتر آرسن در رشت احداث شد.

اولین بانک ایران (بانک سپه) در رشت تاسیس شد…


اولین بازیگر تئاترِ زنِ ایران (مرحوم فرخ لقا هوشمند) وهمچنین مرحوم حمیده خیرآبادی معروف به نادره و ملقب به مادر سینمای ایران ، رشتی بود..


رشت اولین شهر برای صادرات و واردات با اروپا بود.


اولین کتابخانه ی ملی ایران، کتابخانه ملی رشت بود.


رشت تنها شهر در دنیاست که باران هایی بصورت خاکی در آن می بارد و معروف به خاک باران است..


معروفترین پروفسورها و مغزهای ایرانی در دنیا (پروفسور رضا, پروفسور سمیعی, مرحوم پروفسور اکبرزاده , مرحوم دکتر بهزاد پدر زیست شناسی ایران, دکتر محمدرضا عطرچیان عضو AFFILATE مهندسین سیویل آمریکا (ASCE) عضو سازمان بین المللی کارشناسان ORDINEX که مرکز آن در کشور سوئیس می باشد) و… رشتی هستند.

این ها لاف نیست!

بلکه عظمت یک شهر با پیشینه ی تاریخی, علمی و فرهنگیِ غنیست..

کتابخانه ملی رشت4

ایران با تمام اقوامش زیباست

یه روز یه رشتیه در مخالفت با نفوذ بیگانگان در کشورمون قیام مسلحانه می کنه ولی هرگز حاضرنمیشه با سرباز ایرانی بجنگه

اون رشتی وطن دوست و با غیرت رو با نام میرزا کوچک خان جنگلی میشناسیم

یه روز یه ترکـــه میره جبهه ، بعد از یه مدت فرمانده میشه

یه روز بهش می گن داداشت شهید شده افتاده سمت عراقی ها اجازه بده بریم بیاریمش
جواب میده کدوم داداشم؟! اینجا همه داداش من هستن
اون ترکـــه تا زنده بود جنگید و به داداش های شهیدش ملحق شد
اون ترکـــه کسی نبود جز مهدی باکری

یه روز یه رشتیه با گویش کاملا رشتی که زمانی رییس دانشگاه ملی ایران ( بهشتی ) بود ، پایه گذار دانشگاه صنعتی آریامهر ( شریف ) میشه ولی عشقی عجیب به تربیت فرزندان ایران دلیل همیشگی اون برای حضورش در دبیرستان البرز بود

 

اون رشتیه نخستین دکترای ریاضی ایران یعنی دکتر محمدعلی مجتهدی بوده

 


یه روز یه ترکـــه اولین عمل جراحی قلب و کلیه رو تو ایران می کنه
بعد مجله وارلیق رو منتشر می کنه, جایزه بهترین پزشکم دریافت می کنه

 

اون شخص کسی نیست جز پروفسور جواد هییت


 

یه روز یه ترکـــه پایه گذار منطق فازی در دنیا میشه، که مبنای علمی و اساس ساخت هوش مصنوعی و سیستم های کنترل پیشرفته امروز رو تشکیل میده

اسم اون ترکـــه دکتر لطفی زاده بوده

 

یه روز یه ترکه که لهجه خیلی غلیط ترکی هم داشته سپر حرارتی ماه نشین آپولو ۱۱ رو طراحی میکنه تا نخستین انسانهایی که پا بر ماه گذاشتند در بازگشت به جو زمین خاکستر نشن . البته ماه نشینهای بعدی هم از این سپر استفاده کردند

اون ترکه همون دکتراعتمادی دانشمند برجسته ایرانی در ناسا بوده

 

ایران با تمام اقوامش زیباست

2



به هر پدیده می‌ شود از زوایای مختلف نگاه کرد، وقتی ما به پرتره‌های مردم در عکس‌های قدیمی نگاه می‌کنیم، می‌توانیم تنها به اجزای صورت، پوشش و شیوه آرایش و پیرایش موها سر و صورت مردم نگاه کنیم، یا اینکه گامی هم فراتر بنهیم و چیزهایی پنهانی از آنها استخراج کنیم.

یکی از سؤالاتی که با بررسی عکس‌های قدیمی ما برای ما آشکار می‌ شود این است که «تقریبا همه» در عکس‌ها، حالتی جدی و عبوس دارند و لبخند، عنصری کمیاب در همه این عکس‌هاست.

چرا چنین است، آیا در آن زمانه مد بوده که جلوی دوربین لبخند نزنند؟!

این عکس ژنرال بزرگ آمریکایی – ژنرال گوردون- است، ببینید که او چقدر جدی است:

 تاریخ

البته یک آدم نظامی در این سمت، باید هم جدی باشد، اما توقع ما از مارک تواین با اون روحیه و با آن رمان‌ها شادی‌آورش، چیز دیگری است؟ اما او هم بسیار عبوس می‌ نماید.

 تاریخ

باز هم با من موافق نیستید، به دو عکس زیر توجه کنید، ببینید چقدر ادگار الن پو، اخمو است، حالا ممکن است بگویید که او داستان سیاه زیاد دارد و این اخم با آن روحیه سازگار است.

 تاریخ

پس من این پرتره را هم به شما نشان می‌ دهم که همه در آن قیافه جدی استاندارد دارند!

 تاریخ

همین موضوع باعث شده است که یک فتوژورنالیست، موضوع نبود لبخند در پرتره‌های قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را بررسی کند و به نتایجی برسد:

ساده‌ترین دلیل، دلایل تکنیکی است، نخستین عکس دنیا در سال ۱۸۲۶ گرفته شده، زمان نوردهی عکس ۸ ساعت بود، در سال ۱۹۳۹، یک ابتکار باعث شد، زمان لازم برای نوردهی به ۱۵ دقیقه کاهش یابد، اما با این پیشرفت و پیشرفت‌های بعدی، باز هم زمان نوردهی و مشکلات تکنیکی وجود داشتنند.

 تاریخ

و بدیهی است که حفظ حالت صورت در حالت لبخند، بسیار دشوارتر از گرفتن یک حالت ثابت است. همین امروز هم هنگام ثبت عکس، خیلی موارد ما به ضرب و زور «چیز» گفتن به صورت تصنعی لبخندی می‌ زنیم، حالا تصور کنید که کسی مجبور باشد، چند دقیقه لبخند را روی صورتش، بدون تغییر حفظ کند!

همه‌اش همین؟!

نه! یک دلیل جالب دیگر مشکلات بهداشت دهان و دندان مردم بود، در شرایطی که همین حالا هم وضعیت بهداشت دهان و دندان مردم در کشورهای در حال توسعه خوب نیست، و هزینه اقدامات دندانپزشکی بالاست، تصور کنید که صد – صد و پنجاه سال پیش، اوضاع به چه ترتیب بود، در آن سالیان، در بسیاری از مردم، به مجرد باز کردن دهانشان مشخص می‌ شد، پس آنها ترجیح می‌ دادند که با دهانی بسته و بدون لبخند عکس بگیرند.

 تاریخ

اما دلیلی بعد شاید از همه جالب‌ تر باشد:

این روزها هر ثانیه ۳۵۰۰ عکس در فیس‌ بوک آپلود می‌ شود، عکس‌های متعددی هم روانه اینستاگرام و سایت‌های اشتراک عکس دیگر می‌ شود، هر کسی هم که یک گوشی هوشمند داشته باشد، یک دوربین -گرچه کم‌ کیفیت- برای ثبت عکس دارد و کیفیت دوربین‌های که شهروندهای عادی در خانه‌هایشان دارند، در بسیاری اوقات از کیفیت دوربین‌های استودیوهای عکاسی دهه‌های پیش بیشتر است.

با این حساب، عکس‌هایی که از هر یک از ما به یادگار خواهد ماند بی‌ شمارند، در سه چهار دهه قبل، شاید از هر فرد، حداکثر کمتر از ۱۰۰ عکس باقی می‌ ماند و اگر عقب‌ تر برویم، تعداد عکس‌هایی که حتی از آدم‌های مشهور گرفته می‌ شود، در تمام طول عمرشان شاید به بیست سی عکس می‌ رسید.

با این حساب اهمیت هر عکس، بسیار بیشتر از زمان حاضر می‌ شد و خود شخص و عکاس ترجیح می‌ دادند که حقیقت وجودی او را ثبت کنند و نه یک حالت فیزیکی و روحی زودگذر را!

درست به همین خاطر است که مارک تواین گفته بود:

عکس یک سند مهم است، هیچ چیز احمقانه‌ تر از آن نیست که برای آیندگان یک لبخند احمقانه که برای همیشه ثابت باشد، به یادگار بگذاریم.

حتی اگر به پرتره‌های نقاشی هم رجوع کنیم، می‌ بینیم که لبخند چیزی است که بیشتر در چهره افراد مست، فقیر و مست و هرزه دیده می‌ شود، تا شخصیت‌های مهم اجتماعی و حداکثر بتوانیم لبخندی به اسرارآمیزی لبخند مونالیزا را پیدا کنیم!

چالب است که به پرتره‌های قدیمی نگاه کنیم، می‌ بینیم در معدود پرتره‌های مشهوری که لبخند، ثبت شده، یک حالت دوگانگی و تردید به چشم می‌ خورد، مثلا در این پرتره مشهور که اثر آنتونلا دا مسینا است، خبرگان فن عقیده دارند که ما بیننده بین لبخند و حالت ایستای صورت سرگردان می‌ ماند.

 تاریخ

پرتره، چه در نقاشی و چه در عکاسی، مترادف با ثبت فیزیکی یک عکس نیست، آن دسته از عکاسان حرفه‌ای که پرتره می‌ گیرند، با نورپردازی مناسب و القای میمیک مناسب و تکنیک‌های عکاسی می‌ توانند یک عکس گویا خلق کنند که شخصیت و روحیه و حتی نیات و حالات روحی پایدار -و نه آنی او را- ثبت کند، پس طبیعی است که در دهه‌های اول پیدایش عکاسی، که عکاسی، بیشتر عکاسی پرتره بود، تا عکاسی خبری و عکاسی‌های اتفاقی، چنین هدف و سبکی بیشتر مشاهده بشود.



ملک منصور میرزا، دومین فرزند مظفرالدین شاه در ۱۸ ربیع الثانی ۱۲۹۷ هـ.ق در شهر تبریز به دنیا آمد و در سال ۱۳۰۳در حالی که هنوز کودک ۶ ساله بیش نبودshoa2 به قول ابراهیم شیبانی صاحب کتاب منتخب التواریخ از روی شایستگی! لقب «شعاع السلطنه» گرفت و در سن هفده سالگی یعنی سال ۱۳۱۴ به حکومت گیلان و توالش منصوب شد و در همین سال، روزنامه شرافت که قسمت اعظم آن به زندگینامه افراد حکومتی اختصاص دارد در شماره ۴ خود درباره وی متملقانه می‌نویسد که: «از انواع فضایل و هنرهای گوناگون بهره و نصیبی وافی دارند خاصه در علوم عربیه و فنون ریاضی و طبیعی و از شیمی و فیزیک و فن تاریخ و سایر معلومات عصر جدید از لسان فرانسه و انگلیسی و صنعت عکاسی و فنون حربیه و قواعد عسکریه از پیاده نظام و توپخانه که مدت هفت سال تمام در توپخانه مشغول مشق و تعلیم بوده‌اند و کلیه آداب که در جمله این علوم و فنون مقام والایشان اشهر و برتر از وصف و بیان است » هر چند معلوم نیست فردی که از ۱۱ سالگی تا ۱۷ سالگی خود را با مشق و تعلیم توپخانه گذرانده است این همه علوم و فنون دیگر را چگونه فرا گرفته است.
وی بالاخره در اواخر
۱۳۱۸ در سن ۲۱ سالگی به حکمرانی فارس منصوب می‌شود و در روزچهار شنبه ۲۷ ذیحجه همان سال وارد شیراز می‌شود.
شعاع‌السلطنه از همان روزهای اول ورودش سعی می‌کند که کارها را خود به دست بگیرد و اولین حکمش این بود که بیگلر بیگی همه روز از صبح بیاید در باغ حکومتی بنشیند و عصر برود چوب و فلک و زنجیر خانه هم فقط به خود حکومت منحصر باشد و دیگر کسی حق چوب زدن و حبس کردن نداشته باشد. این حکم در ظاهر به نفع مردم شهر بود. اما درحقیقت برای این بود که همه حکومت و کارهای شهر در ید قدرت وی باشد و از نفوذ دیگران کم کند.

شعاع السلطنه باغ ارم را به عنوان ساختمان‌اندرونی و رشک بهشت را به عنوان ساختمان بیرونی، انتخاب و در میان ارگ کریمخانی نیز شروع به ساختن بنایی کرد؛‌ ولی اکثر وقت خود را به شکار و تفریح در باغ‌های اطراف شهر یا در عمارت باغ ارم و رشک بهشت می‌گذراند و فقط در هفته چند روزی را برای رسیدگی به کارها به شهر می‌آمد اما مردم از همه جهت در سختی و ناراحتی به سر می‌بردند و به خصوص از نظر پخت نان کمبود بسیاری در شهر وجود داشت اما شعاع‌السلطنه به جای اینکه درصدد اصلاح وضع بر آید حکم کرد که کشاورزان باید گندم را با قیمت خرواری هفت تومان به حکومت بفروشند در صورتی که هر خروار گندم تا حمل به شهر برای کشاورزان ۱۰ تومان مخارج داشت حکومت نیز قصد داشت این گندم‌ها را خرواری ۸ تومان به نانوایان بدهد تا از این میان سودی عایدش شود ولی همین حکم که با زور و اجبار نیز اجرا می‌شد باعث شد کمبود بیشتری در شهر به وجود آید و نانوایی‌ها در شهر با ازدحام بیش از پیش مردم مواجه شدند و مردم به خاطر کمبود نان در مضیقه افتادند.
مردم و به خصوص زن‌ها هر جا که شعاع السلطنه را می‌دیدند لب به اعتراض می‌گشودند اما وی به جای تصمیم صحیح در رفع این مشکل فشار را بر نانواها می‌افزود به طوری که یک روز از دروازه اصفهان می‌گذشت جمعیت زیادی را در مقابل یک نانوایی دید در همانجا نانوا را خواست و به خاطر اینکه نان بیشتری نپخته است حکم کرد تا جلو مردم گوش نانوا را بریدند و روزی دیگر حکم کرد که دست‌های نانوایی را با میخ به دیوار کوبیدند و نانوای دیگری را که پیرمردی بود ریش تراشیدند و در بازار گرداندند و علاوه بر اینها به استاد خبازان گفته بود که همه دکان‌های نانوایی باید به قدر کافی نان بپزند و الا تو را هم خواهم کشت و آقا کاکا استاد خبازان نیز به خاطر این حکم ظالمانه و نبودن گندم، شبانه به خوردن تریاک اقدام به خودکشی کرد و تعدادی از نانوایان هم از ترس مغازه‌ها را بستند و در سید میر محمد بست نشستند.
افراد حکومت به هر ترتیب که می‌توانستند گندم و جویی را که مردم کاشته بودند ضبط و در انبارهای دیوانی انبارمی‌کردند به طوری که قیمت یک من جو به یک قران رسید و حتی یک من جو برای خوراک حیوانات در شهر پیدا نمی‌شد. مدتی بعد حکومت گندم‌هایی را که به زور از مردم با قیمت خرواری هفت تومان گرفته بود با قیمت خرواری
۱۴ تومان به فروش رساند و این باعث بالاتر رفتن قیمت‌ها شد.
یکی دیگر از عوامل مهمی که باعث نارضایتی مردم شد این بود که شعاع‌السلطنه املاک مردم را به زور از آنان می‌گرفت و حتی دهاتی را که عده‌ای در زمان ناصر الدین شاه خریده بودند از آنان پس گرفت. این وضعیت ادامه داشت تا بالاخره روز دوشنبه
۲۷ ذیقعده مردمی که به جان آمده بودند تمام دکان ها، بازارها و کاروانسراها را بستند و در مسجد نو، میدان توپخانه و تلگرافخانه جمع شدند و با فریادهای یاعلی و شعارهای ما حاکم نمی خواهیم اعتراض خود را علنی کردند این وضعیت تا دو روز بعد ادامه داشت تا اینکه عصر روز بیست و نهم تلگرافی از تهران رسید که: شعاع‌السلطنه به جهت سفر «مظفرالدین شاه » به فرنگستان لازم است معجلا به تهران بیایید و قوام الملک معتمدالسلطنه نایب الحکومه باشند تا حاکم معین شود و مساله گرانی نان و غیره را قوام الملک حل و فصل کند. اما شعاع‌السلطنه دوباره سعی کرد با ایجاد دو دستگی بین دو گروه از مردم و علما اعتراض آنان را به شکست بکشاند. 1343498633213356_origچند روز بعد مجددا تلگرافی محرمانه به شعاع‌السلطنه رسید که «فورا حرکت کنید ولی اگر یک نفر از مردم دماغش خون بیاید مسوول دولتی خواهید بود» با رسیدن این تلگراف شعاع‌السلطنه شبانه از شهر بیرون رفت. اما مردم می‌گفتند تا زمانی که حاکم جدید از تهران نیاید و به وضع ما رسیدگی نکند از مسجد بیرون نخواهیم رفت. تا اینکه بالاخره عصر روز دوشنبه ششم ذیحجه معتمد السلطنه نماینده‌ای پیش علما فرستاد و قول داد که تا ظرف یک هفته نان را برای مردم ارزان کند. و علما نیز قبول کرده سندی از او گرفتند که تا هفته بعد نان تنوری را یک من ۴ عباسی و نان سنگک یک من هفت صد دینار و نان تاوه‌ای یک من ده شاهی به مردم بدهند و با گرفتن این سند مردم از مسجد بیرون آمدند و متفرق شدند اما آدم‌های شعاع‌السلطنه تا روزهای بعد نیز سعی در به آشوب کشیدن شهر می‌کردند و خود وی نیز بیش از سی هزار تومان بابت ساختمان واقع در ارگ به گچ کوب و آجر پز بدهکار بود که با رفتنش از شهر هیچ کدام را پرداخت نکرد.
شعاع‌السلطنه بعد از عزل از حکومت شیراز در سال
۱۳۲۰ هـ.ق مدتی در تهران رییس دیوانخانه بود و در این سال‌ها که دوران اوج گیری نهضت مشروطه نیز بود به خاطر رقابتی که با محمد علی میرزا ولیعهد داشت خیال پادشاهی را در سر می‌پروراند؛ اما بعد از تاجگذاری محمدعلی شاه با خوی خود کامگی که در همه خاندان قاجار بود هر دو با مشروطه به مخالفت برخاستند و حتی محمد علی شاه سعی کرد با کمک شعاع السلطنه از دکتر اعلم الدوله پزشک مخصوص مظفر‌الدین شاه نامه‌ای را بگیرد مبنی بر اینکه شاه هنگام نوشتن فرمان مشروطیت از سلامت کافی برخوردار نبوده و فرمان مشروطه ارزشی ندارد اما باخودداری اعلم الدوله، در این کار نیز ناموفق ماندند.

 

گردآوری :جمال رادفر



حملهٔ مغول به ایران به سه لشکرکشی مغول که به تشکیل حکومت ایلخانان مغول در ایران انجامید، اشاره دارد. حملهٔ مغول در پی واقعهٔ قتل ۴۵۰ بازرگان مسلمان مغولی در شهر اترار آغاز شد. شروع نخستین لشکرکشی در سپتامبر سال ۱۲۱۹ میلادی (پائیز ۶۱۶ ه ق) و به فرماندهی چنگیز خان بود. سلطان محمد خوارزمشاه در همان سال با سپاهی ۴۰۰٬۰۰۰ نفری به مبارزه با مغول آمد ولی از جوجی پسر چنگیز شکست خورد و از آن پس تصمیم گرفت که از مواجهه با لشکر مغول خودداری کند. او تصور می‌کرد که مغولان بعد از اینکه مقداری غنیمت به دست آوردند به کشور خود مراجعت می‌کنند. فرار سلطان محمد باعث شد که چنگیز بدون اینکه بیمی از روبرو شدن با یک سپاه بزرگ را داشته باشد با فراغ خاطر مهیای حمله به شهرهای خوارزمشاهی شود. چنگیز جهت دستگیری سلطان محمد دو نفر از بزرگان لشکر خود به نام‌های جبه نویان و سبتای بهادر را به تعقیب او فرستاد. سال بعد سلطان محمد در بستر مرگ، جلال‌الدین خوارزمشاه را به جانشینی خویش‏ برگزید و جلال‌الدین بیش از ۱۰ سال بعد از مرگ پدر در برابر سپاهیان مغول ایستادگی نمود. دومین لشکرکشی در سال ۶۲۶ ه ق به امر اوگتای قاآن و به فرماندهی جرماغون نویان بود. این لشکرکشی به قصد پایان دادن به مقاومت جلال‌الدین خوارزمشاه و تسخیر مناطقی که باقی مانده بود، انجام شد. در پایان این دو حمله مغولان به سلطنت خوارزمشاهیان بر ایران پایان دادند و بسیاری از شهرهای خوارزمشاهی مانند سمرقند، مرو، بامیان، هرات، توس، نیشابور و پایتخت این سلسله گرگانج بکلی ویران شده و مردم آن قتل عام شدند. خط سیر تخریب و ویرانی فقط منحصر به شمال و شمال شرقی ایران نبود، در مرکز و غرب ایران نیز شهرهای ری، قم، قزوین، همدان، مراغه و اردبیل به کلی ویران شدند.



از دیگر ساخته های شگفت انگیز مهندسی ایرانی کانال سوئز می باشد که بدست توانای دانشمند ایرانی “آرته” در اواخر قرن ششم پیش از میلاد و به فرمان داریوش بزرگ حفر گردید و افتخاری همیشگی را برای ایرانیان ثبت نمود.
داریوش هخامنشی با توجه به اهمیت راه های دریایی به ویژه راه دریایی میان ایران و مصر که در آن زمان جزو کشورهای تابعه شاهنشاهی هخامنشی بود دستور داد کانالی میان دریای مدیترانه و دریای سرخ از راه رود نیل حفر شود تا کشتی های تجاری و نیز ناوگان دریایی ایران به آسانی از آن عبور کرده و راه کوتاهتری میان ایران و مصر پیموده شود.

کانال حفر شده بدست ایرانیان با کانال امروزی که در سال 1869 بدست مون فردینالد اوسپس حفر شد از نظر مسیر کمی متفاوت می باشد. پس از پایان کندن کانال به یادبود این افتخار بزرگ لوح یادبودی به زبان های پارسی، عیلامی، بابلی و مصری در آنجا نصب گردید که متن پارسی آن به شرح زیر می باشد:

 

منم داریوش شاه شاهان، شاه کشورهایی که همه نژادها را در خود دارد. شاه این سرزمین بزرگ با مرزهای فراخ. من پارسی هستم و به همراه پارسیان، مصر را گرفتم و دستور دادم تا این کانال را از نیل که در سرزمین مصر جاریست تا دریایی که پارسیان بدانجا روند بکنند، این کانال کنده شد همانگونه که فرمان دادم و کشتی ها از مصر به سوی ایران روانه شدند چنانکه اراده من بود.
این کتیبه در سال 1866 هنگام حفر کانال جدید در 33 کیلومتری کانال کنونی یافته شد. روی این لوحه سنگی نقش دو تن حجاری شده و در میان آن نام داریوش شاه نوشته شده است. در سوی دیگر لوحه کتیبه مفصل تری به زبان مصری حک شده است و نقش داریوش شاه مانند فرعون های مصری تزیین گشته است. صورت او زیر قرص آفتاب بالدار حک شده و خدایان دو نیمه پایین و بالای نیل در زیر پای او به هم متصل گشته اند و نام کشورهای تابع ایران نوشته شده است . به این شکل خواسته اند بنمایانند که داریوش از سلسله فراعنه مصر که مقتدرترین آنها هژدهم بود نیز برتر است.
نمایندگان کشورهای تابعه در این لوحه زانو زده و به حالت کرنش و خضوع در پیشگاه داریوش هستند.

 

 
   

ترجمه متن مصری لوحه:
آن تریوش (داریوش ) زاده اله نیت (مادر خدایان مصر ) انجام داد تمام آن چه را خدایان آغاز کرده بودند. سرور همه چیز که قرص آفتاب صورت او را احاطه کرده است. وقتی هنوز به دنیا نیامده بود و در شکم مادر جای داشت نیت او را پسر خود خواند. دست خود را با کمال به طرف او برد تا دشمنان او را بر افکنند چنانکه از برای پسر خود کرد …
او دشمنان خود را در تمام ممالک نابود می کند. شاه مصر بالا و پایین آن تریوش که تا ابد پاینده باد. شاهنشاه بزرگ پسر ویشتاسب هخامنشی است او پسر اوست قوی و جهانگیر است. تمام بیگانگان به او روی می آورند و برای او کار می کنند.
گفتنی است که در کتیبه های مصری نام 5 تن از شاهان هخامنشی ( کوروش بزرگ – کمبوجیه – داریوش بزرگ – خشایار شاه – اردشیر اول و اردشیر سوم ) تاکنون دیده شده است.



به گواهی هرودت و گزنفون ، تاریخ نویسان نام آور یونانی ، که هر دو از رخدادهای ایران هخامنشی بسیار نوشته اند ، رویدادی بزرگ در سال 600 پیش از میلادی شکل گرفت . در این سال بود که نوزادی به نام کوروش از پیوند میان کمبوجیه یکم ، شاهزاده پارس ، و ماندانا دختر استواگ ( آژیدهاک ) آخرین پادشاه ماد به وجود آمد .

 خواندنی های تاریخی

پروفسور ریچارد فرای ، داشگاه هاروارد : « گفته اند که آستواگ خوابی دید و مغان درباری که بزرگان دینی کشور بودند ، خواب او را این گونه تعبیر کردند که نوه ی او ، کوروش ، وی را سرنگون خواهد کرد . از اینرو ، آستواگ دخترش ماندانا را که باردار بود از پارس فراخواند و پس از زاده شدن کوروش فرمان داد تا او را از میان بردارند . استواگ این کار را به وزیر خود هارپاگ سپرد ، و او نیز کشتن نوزاد را به چوپانی واگذاشت . قضای روزگار چنان بود که زن چوپان در همان روز کودک مورده ای زاده بود ، پس از چوپان خواست تا کوروش را به فرزندی پذیرفته و جسد نوزاد را به عنوان گواه اجرای امر به هارپاگ نشان دهد . هنگامی که کوروش به ده سالگی رسید آستواگ از ماجرا آگاه گشت ، ولی مهر کوروش را به دل گرفت و او را نزد پدر و مادر به پارس روانه کرد . »

شیردل پارس

پس از گذشت چند سال ، کوروش به جای پدر بر تخت شاهی انشان ( پارس ) نشست ؛ در این زمان بود که محوطه ای که پاسارگاد نامیده شد را به منزله اقامتگاه خویش برگزید . « پاسارگاد » برگرفته از نام یکی از قبایل پارسی است که کوروش و خاندان هخامنشی او به آن تعلق داشتند .

در این دوران ، به گواه وقایع نگاران بابلی ، « در سال 550 پیش از میلاد ، پادشاه ماد ، استواگ ، لشگری بهم آورد و به جنگ کوروش ، شاه انشان ، رفت . اما لشگریان او سر از فرمان وی پیچیدند و استواگ را به زنجیر کشیده به کوروش سپردند . کوروش سپس لشگر به کشور ماد برده ، کاخ شاهی بگرفت و زر و سیم و دیگر ارزیدنی ها به غنیمت به انشان برد . »

 خواندنی های تاریخی

نخستین امپراتوری جهانی

فقط سی سال پس از پیوند پارس ها و مادها بود که این دو قوم ایرانی توانستند سایه قدرت کشورهای دیگر همچون آشور و بابل را زا سر خود زدوده و شاهنشاهی بزرگی پایه ریزی کنند که سه قاره ی بزرگ گیتی را در بر می گرفت . این سرزمین ، بزرگترین امپراتوری بود که جهان تا آن زمان به خود دیده بود . در آن دوران ، مردمانی گوناگون از یونان تا حبشه ، و از لیبی تا هند مقام پادشاه ایران را بر اورنگ شاهی بزرگ می داشتند و او را شاه شاهان می خواندند .

 خواندنی های تاریخی

بنیان گذار این امپراتوری پهناور ، کوروش هخامنشی ، افزون بر مردمان کشور خود ، که به گفته هرودوت او را پدر خویش می خواندند ، بر مردمان دیگر نیز تاثیری ماندگار نهاده بود : عالمان دینی بابل او را فرستاده ایزد خود ، مردوک ، می دانستند ، یهودیان او را به منزله مسیح و نجات بخش خود می شناختند ، تاریخ نگارانی همچون گزنفون ، او را فرمانروایی ایده آل می پنداشتند و فرزانگان یونان همچون افلاطون ، او را در خردمندی و کشورداری می ستودند .

منشور کوروش

پادشاهان ایرانی به پیروی از آیین های باستانی مرسوم در آن دوران ، درون پی بناهایی که می ساختند پیکرک ، سنگ – نوشته و یا گل – نوشته ی یادمانی قرار می دادند . آنچه که به منشور کوروش معروف شده است نیز در شمار چنین یادگارهاست که به خط بابلی متنی برآن نوشته و در شالوده ی حصار بابل به یادگار نهاده شده بود تا یادمانی باشد از فرمان کوروش در بازسازی آن در 539 پیش از میلاد . این استوانه ی بی همتا در سال 1879 توسط هرمزد رسام به هنگام کاوش های باستان شناختی در نیایشگاه مردوک ( ایزد پشتیبان بابل ) یافت شد .

 

دکتر عبدالحمید ارفعی ، متخصص زبانهای باستانی : « متن استوانه از تسلط کوروش بر بابل در 539 ق . م می گوید نخست ، این متخواندنی های تاریخین با نثری روایی به جنایات نبونایید ، آخرین شاه بابلی ، می پردازد . به دنبال آن داستان جست و جوی مردوک برای یافتن پادشاهی دادگر می آید . مردوک ، کوروش شاه انشان ( پارس ) را برمی گزیند و او را پادشاه جهان می خواند . کوروش ، در آغاز ، پادشاهی دادگرانه ی خود را بر دیگر قوم های ایرانی گسترش می دهد و سپس به دستور مردوک لشکر به بابل می برد و شهر را بی جنگ تسخیر می کند . بابلیان ، نبونایید را به بند کشیده به کوروش می سپارند و پادشاهی او را شادمانه پذیرا می شوند . از اینجا به بعد کوروش خود را معرفی می کند و از کارهایی که در بابل انجام داده سخن می گوید .»

 

دکتر جان کرتیس ، موزه ی بریتانیا ، لندن : « نوشته های این استوانه ی گلی گواهی است بر آنچه که متن های دینی و تاریخی درباره ی خواندنی های تاریخکوروش و کردارش ثبت کرده اند . گرچه منابع تاریخی گوناگون از احترام کوروش به مردم کشورهای فتح شده بسیار سخن گفته اند . در این استوانه او خود از احترام به ملت های زیر دستش سخن می راند . در نوشته های این استوانه به صورت مستقیم سخنی از حقوق بشر در میان نیست . اما نگرش مهرآمیز و محترمانه ی پادشاه به مردمان سرزمین های گوناگون ، آشکارا دیده می شود ؛ و این در جهان کهن سابقه نداشته است . »

 

                                                                                                                  شکوه پاسارگاد

                                                                                                                 مولف و پدیدآورنده : فرزین




موضوع :
چهره هاي ماندگار ايران ,  , 

_تاریخ

خنداندن  دیگران هنری است خداداد که از دست هرکسی برنمی  آید  . در گذشته های دور ایرانیان شیرین سخنی بوده اند که لب مردم تاریخرا به خنده باز می کرده اند . اما هیچگاه در ایران جایگاه مشخصی برای این افراد وجود نداشته  که بتوانند به طور مستقل حرفشان را بزنند و خنده بازاری به را بیاندازند  پس مجبور بوده اند در کنار حاکمان و پادشاهان جا بگیرند و از این طریق زندگی بگذرانند .  به این گروه شیرین  زبان در گذشته ها تلخک می گفته  اند شاید از آن جهت  که حتی بزرگان هم از نیش انتقادات آنها که در لایه ای از شوخی پیچیده می شد در امان نبودند  اما به مرور زمان نام دلقک گرفتند . 

در تاریخ نام بعضی از این تلخکان به یادگار مانده اما چندان اطلاعی از رفتار وگفتار آن ها نمانده است .  بیشترین اطلاعات تاریخی از این افراد از دوران قاجار ثبت شده است . دراین دوران علاوه بر شاه ، درباریان نیز مجالس جشن وشادمانی برگزار می کردند و همیشه عده ای ازدلقکان ، بندبازان و تردستان در این مهمانی ها به هنر نمایی می پرداختند . شاید بیشترین نامی که به گوش همه رسیده است نام کریم شیره ای دلقک مخصوص ناصرالدین شاه باشد .

آواز رعایت ادب به شاه و درباریان و شاهزادگان معاف بود و اجازه داشت هر موقع ، ودر هر کجا ، نسبت به هر کس، هر چه دلش می‌خواهد بگوید در زمان خفقان سیاسی ناصرالدین شاه، کریم شیره‌ای با ایهام و کنایه و با شدیدترین عبارات و کلمات طنزآمیز از سفرهای شاه قاجار – که در آن زمان هزینه‌های زیادی را درپی داشت- انتقاد می‌کرد و باعث شادی شاهزادگان و درباریان و شخص شاه می‌شد. محبوبیت او نزد شاه باعث شد که زمانی که وی مرد سه روز عزای عمومی اعلام شود اما غیر ازاو افراد دیگری مانندعباس گنده ، اسمعیل بزاز ، حاجی کربلایی و شیخ شیپور نیز برای خود برو وبیایی داشتند . شیخ شیپور صدایی بلند ورسا داشت و با دهانش صداهای مختلف را تقلید می کرد و در خانه اش نیز موزه ای از وسایل مختلف به را ه انداخته بود که با هر کدام صدایی در می آورد جالب است بدانید که صدای شیخ شیپور بر روی اولین صفحه های سنگی ضبط شده که شعر هایی را به طنز خوانده است و امروزه می توان صدای اورا بعد از ده ها سال شنید .                                         

تاریخ

                             

اکبر شیره ای دلقک مخصوص ناصرالدین شاه

این افراد علاوه براین که در مجالس مختلف به شاد کرد ن مردم می پرداختند . در بسیاری مواقع در زندگی عادی نیز با طعنه ها و سخنان نیش دار خود حاکمان را  ادب می کردند و چه بسا حتی سعی می کردند با این کار حق مظلومین را نیز از ظالمان بگیرند . شاید کسی غیر از این افراد جرئت نمی کرد که پادشاهان مستبد قاجار را دست بیاندازد و از  خشم آنها نهراسد .برای مثال می گویند  روزی شیخ شیپور در حضور ناصرالدین شاه بازی درمی آورد و مسخرگی می‌کرد، ناصرالدین شاه دستور داد بعنوان خلعت (لباسی که هدیه می دادند)، پالان الاغی آورده و روی او بگذارند. پالان را روی او گذاشتند. وی مدتی خر شد و صدای خر از خود درمی آورد و بعد با کمال خونسردی شروع به پاک کردن پالان کرد و در ضمن تمیز کردن پالان با خود می‌گفت:  (تنپوش مبارک است!، تنپوش مبارک است)

تاریخ

شاید اگر این تلخکان شیرین زبان در روزگار ما زندگی می کردند می توانستند یا بازیگران وکارگردانان سینما و تاتربشوند ودر جشنواره ها جوایزی به دست اورند اما افسوس که اکنون از آنها فقط نام و خاطره ای باقی مانده است  .

 تاریخ



نقل می‌کنند م یرزا علی اصغر خان اتابک موسوم به «امین السلطان» که هم در دوران ناصرالدین شاه،‌ هم در دوران مظفرالدین شاه و هم در دوره محمدعلیشاه منصب صدراعظمی یا نخست وزیری کشور را داشت دست کم دوبار این سمت را با استخاره‌های شاه به دست آورد.
میرزا علی‌اصغر در 1274 ﻫ.ق در تهران متولد شد. پدرش آقا ابراهیم امین‌السلطان در ابتدا آّبدارچی و رئیس قاطرخانه و شترخانه ناصرالدین شاه بود ولی به مرور مشاغل وی افزایش یافت و مورد توجه شاه قرار گرفت. به طوری که شاه او را در سفر اول به فرنگ با خود همراه برد. وقتی آقا ابراهیم در سال 1300 ﻫ.ق به هنگام سفر شاه به مشهد در سن 50 سالگی فوت کرد، ناصرالدین شاه تمام مسئولیت و مشاغل وی و بیوتات سلطنتی،‌ انبار غله مرکزی، ضرابخانه،‌ وزارت گمرک و خزانه وزارت دربار و لقب امین‌السلطانی را به پسرش میرزا علی‌اصغر خان که در آن هنگام جوانی 26 ساله بود، منتقل کرد. 

11636_109
وقتی میرزا یوسف مستوفی‌الممالک صدراعظم وقت در 1303 فوت کرد، میرزاعلی‌اصغرخان قدرت اصلی در کشور و گرداننده چرخ مملکت بود و رجال دولت برای رسیدن به جاه و مقام به او متوسل می‌شدند. پس از مرگ مستوفی‌الممالک اداره کشور به مدت دو سال بر عهده میرزاعلی‌اصغر خان بود تا اینکه در 1305 ناصرالدین شاه رسماً امور کشور را زیر نظر وی درآورد و وی را «وزیر اعظم» نمود.
شاه قلباً مایل به انتخاب امین‌السلطان بود و حمایت روسیه و انگلستان از وی را یک امتیاز برای بقای دولت وی می‌دانست ولی نهایتاً برای انتخاب صدراعظم، بین این سه نفر به استخاره متوسل شد. 
جواب استخاره راجع به دو نفر اول خوب بود ولی راجع به امین‌السلطان بد آمد. مع‌الوصف شاه بی‌اعتنا به نتیجه استخاره،‌حکم وزارت اعظم را رسماً به نام امین‌السلطان صادر کرد.
امین‌السلطان در اوج حمایت روس و انگلیس از وی،‌ مقدمات سفر جدید ناصرالدین شاه به فرنگ را صادر کرد. در همین سفر بود که موج واگذاری امتیازات اقتصادی و تجاری و نفتی به بیگانگان آغاز شد. اتابک در این سفر که در 1306 ﻫ.ق انجام شد، عضو هیأت شاه بود. در جریان این سفر امتیاز انحصار خرید و فروش توتون و تنباکوی ایران به شرکت انگلیسی تالبوت واگذار شد که منجر به اعتراضات شدید مردمی و صدور فتوای تحریم تنباکو از جانب مرحوم میرزای شیرازی شد. شاه در 1313 در اوج نفرت مردمی، به دست میرزا رضای کرمانی ترور شد و فرزندش مظفرالدین شاه به سلطنت رسید.

شاه جدید نیز امین‌السلطان را از بقای صدراعظمی‌اش مطمئن ساخت و از تبریز عازم تهران شد اما این بارPhoto866_2 مخالفت انگلیسی‌ها با امین‌السلطان کار وی را دشوار ساخت. لندن به درخواست امین‌السلطان برای دریافت وام جهت سفر مظفرالدین شاه به فرنگ پاسخ منفی داد و در نتیجه شاه ناچار شد وی را کنار گذارد و میرزاعلی خان امین‌الدوله را که نزد انگلیسی‌ها محبوب بود، جانشین وی سازد.
امین‌السلطان پس از برکناری به حالت تبعید و تحت‌الحفظ رهسپار قم شد. اما شاه یکسال و نیم پس از برکناری امین‌السلطان، امین‌الدوله ‌را بی‌کفایت و نالایق تشخیص داد و در تعیین صدراعظم جدید مستاصل گردید. او میان حاج محسن خان مشیرالدوله سفیر سابق ایران در عثمانی که مدتی ریاست شورای وزیران را بر عهده داشت،‌ میرزا عبدالوهاب نظام الملک والی فارس و وزیر عدلیه بعدی و همچنین میرزاعلی‌اصغر خان امین‌السلطان صدراعظم برکنار شده و تبعیدی در شک و تردید بود که کدام یک لایق‌ترند.
در این میان طرفداران امین‌السلطان که بسیاری از درباریان نیز از آن جمله بودند به تلاش افتادند تا شاه را به گزینش نامبرده و بازگرداندن وی از قم متقاعد سازند. شاه پذیرفت که میان نظام‌الملک،‌ مشیرالدوله و امین‌السلطان یکی گزینش شوند. او تاکید کرد که طبق رفتارش پدرش (ناصرالدین شاه) باید به استخاره متوسل شود و هیچ کس را برای انجام این مسئولیت دینی لایق‌تر از «سیدعلی اکبر بحرینی» نمی‌دانست.
اطرافیان شاه به سرعت با بحرینی تماس گرفته و موضوع درخواست شاه را به اطلاع وی رساندند. آنان سپس در یک تبانی با بحرینی از یکسو و همچنین با تشریفاتچی‌هائی که همواره پشت سر شاه می‌ایستادند از جانب دیگر، تلاش کردند تا نقشه خود را در جریان استخاره به پیش ببرند. 
ترتیب استخاره چنین داده شد که «حکیم‌الملک» پشت صندلی شاه بایستد، تا اسمی را که شاه داخل قرآن می‌گذارد، ببیند. سیّد بحرینی هم حین انجام تشریفات استخاره،‌ به بالا بنگرد و از اشاره‌ مثبت و یا منفی حکیم‌الملک تکلیف را بداند.
روز موعود فرا رسید و مجلس استخاره در نارنجستان بلور که بنایی مستقّل و زیبا و در جنوب غربی دیوانخانه واقع بود، منعقد گردید.
…شاه بالای صندلی قرار گرفت و گفت تا آقای بحرینی را به حضور بخوانند. او مردی کوتاه قد و سمین (چاق) بود و چشمانی ریز و درخشان و چهره‌ای سبزه متمایل به زرد داشت. او بسم‌الله گویان و ذکرکنان با ترتیبی خاصّ به حضور آمد. شاه به او گفت: آقا، بیایید روبروی من بنشینید که امر مهمّی در پیش است و از خداوند راه می‌خواهیم.
سیّد بحرینی برابر شاه روی قالیچه به زمین نشست. شاه نام یکی از افراد مورد نظر را که بر ورقهای جداگانه نوشته و به پشت روی میز گذاشته شده بود برداشته،‌ میان اوراق قرآن قرار داد و به دست آقا سپرد. 
سیّدبحرینی با آداب تمام قرآن را بوسیده،‌ به خواندن دعای لازم پرداخت و در پایان ذکر، سر را به آسمان بلند کرد،‌ سوی حکیم‌الملک نگریست و او سر را با علامت منفی بالا برد. آقا قرآن را گشود و پس از مطالعه سربرآورده،‌ عرض کرد: آیه‌ نهی است و راه نمی‌دهد.
شاه ورقه دوّم را لای کلام‌الله نهاد و باز اشاره‌ حکیم‌الملک کار خود را کرده، آیه نهی آمد. بار سوّم که نام امین‌السلطان میان اوراق مقدّس رفت، سر حکیم‌الملک به علامت اثبات به زیر آمد و سیّدبحرینی گفت: قربان،‌ آیه‌امر است و بهتر از این نمی‌شود.
شاه بدون اینکه سخن گوید اوراق را درهم ریخت و بار دیگر نام امین‌السلطان را از میان آنها برداشته،‌ لای قرآن نهاد. این مرتبه نیز اشاره‌حکیم‌الملک فهماند که باید آیه امیر بیاید و چنین شد.
شاه نفسی برآورده خیالش راحت شد و گفت: معلوم می‌شود که خداوند این‌طور خواسته که باز او بیاید.
فی‌المجلس امر کرد تا صدراعظم معزول را از گوشه عزلت قم بار دیگر به صدارت بخوانند. امین‌السلطان در دور جدید صدارت خود همه مخالفین و رقبای خود را قلع و قمع کرد و شاه را با وام 22 میلیون مناتی که از روسیه قرض گرفت راهی فرنگ کرد. او برای بدست آوردن دل انگلیسی‌ها نیز امتیاز نفت ایران را به «ویلیام دارسی» واگذار کرد و برای جلب رضایت روسها نیز امتیاز گمرکات شمال را به آنان سپرد. او پس از پایان این سفر به دلیل امتیازاتی که به بیگانگان واگذار کرد، مورد خشم مردم واقع شد و علمای مذهبی حکم بر ارتداد او دادند. شاه نیز بار دیگر مجبور به برکنار کردن وی شد.

57609_579
امین‌السلطان که شاه او را اتابک اعظم خوانده بود پس از برکناری از صدارت عازم چین، ژاپن، آمریکا، مصر، عربستان،‌ سوریه، لبنان، تونس،‌ مراکش و فرانسه شد و عاقبت در سوئیس اقامت گزید. او پس از 4 سال مسافرت از سوی محمدعلی‌شاه قاجار که متعاقب مرگ پدرش به سلطنت رسیده بود، به تهران فراخوانده شد. او علیرغم مخالفت افکار عمومی علیه وی در اوج بحران مشروطیت به ایران آمد و در 1325 ﻫ.ق (13 اردیبهشت 1286) برای سومین بار به طور رسمی به عنوان نخست‌وزیر برگزیده شد. در دوره حکومت وی قرارداد تجزیه ایران موسوم به پیمان 1907 میان روسیه و انگلستان به امضا رسید. ترور میرزاعلی‌اصغر خان امین‌السلطان یا اتابک اعظم در روز انعقاد قرارداد به وقوع پیوست. وی در مقابل مجلس شورای ملی ترور شد و به هلاکت رسید. در بین صدراعظم‌های سلسله قاجار، اتابک تنها کسی است که دوبار به صدراعظمی و یک بار به نخست‌وزیری انتخاب شد و در خدمت سه تن از پادشاهان قاجار (ناصرالدین‌شاه، مظفرالدین‌شاه و محمدعلی شاه) مشغول انجام وظیفه بود. او نیز جزو صدراعظم‌هایی است که به قتل رسید. با این تفاوت که حاج ابراهیم خان شیرازی معروف به حاج ابراهیم کلانتر اولین صدراعظم قاجار و قائم‌مقام فراهانی و میرزا‌تقی‌خان امیرکبیر به دستور پادشاهان ولی امین‌السلطان اتابک به دست مردم به قتل رسید.
منابع :
ـ نخست‌وزیران سلسله قاجاریه، پرویز افشاری،‌ مرکز اسناد و خدمات پژوهشی وزارت امور خارجه.
ـ هزار و یک حکایت تاریخی، محمود حکیمی، انتشارات قلم، ج 2.

برگرفته از :http://foryouth.ir




صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 57 صفحه بعد

دریافت کد رتبه جهانی سایت و وبلاگ