منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
درباره

بـا تـوگـويـم ميهنــم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم آسمـانـت را پُـلِ پـروازِ سُنبـل مـی کنـم در سـرِ پيـری جـوان مـی گـردمـی همچـون بهـار کـوچـه بـاغـت را پـر از آواز بلبـل مـی کنـم جـاودانـه ميهنـم اين بـار هـم مـی سـازمـت چون درفـش کـاويـان هر جای می افرازمت همچـو رستـم می کَـنم ديـو پليـدی را ز جـای چـون فـريـدون شـوکـت ديـريـنه می پـردازمت با تـو مـام ميهنـم ديـرينه پيمـان می کنـم گـر که ايـرانـم نبـاشـد، تـرک ايـن جـان می کنم همچـو آرش بر پَـرِ البـرز جـان بـر کَـف بـه پـای کوهسـاران را پُـر از آواز ايــران می کنم بـا تـو گـويـم ميهنـم اين بـار هـم گـل می کنم با تـو گـويـم ميهنم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
ایران جاویدان

گوته:

دانشمند بلند آوازه آلماني، سخت فريفته گفتار و سروده‌هاي زرتشت بود و اورا مردي بسيار بزرگ و نوشته‌هايش را شكوهمند بازنمود كرده است. گوته، زرتشت را خردمندي به شمار مي آورد كه جهان خرد كمتر همانند او را به خود ديده است. او در همه جا از كسي نام می ‌برد كه همواره درانديشه خوشبختي و آسايش مردم بوده است و جز راستي و پاک دلي سخن نگفته است .




موضوع :
 ,  , 

سخنان اشو زرتشت پیامبر بزرگ ایران زمین

 

 
سخنان اشو زرتشت پیامبر بزرگ ایران زمین
خدای زرتشت بخشایشگر و پر جوشش است پس از کسی که می‌بخشد، نباید ترسید، تنها چیزی که باید از آن ترسید همان «ترس» است..





موضوع :
 ,  , 


 

گاهشماری اوستایی نو یکی گاهشماری‌های رایج در ایران پیش از اسلام بود که جایگزین گاهشماری اوستایی کهن شد. به گفتهٔ اکثر محققان این گاهشماری در زمان هخامنشیان رایج شد و آن را متأثر از گاه‌شماری مصری می‌دانند. تاریخ رواج آن را ۴۴۱ پیش از میلاد در دوران اردشیر درازدست می‌دانند [۱] بنا به قرائن این گاهشماری در دوران اشکانیان هم متداول بود. اما بیشترین اطلاعات پیرامون آن از عهد ساسانی به بعد است.

 




موضوع :
تاریخ ایران ,  , 

 

.'


'.

 

شهراپلاکان ژنرال ارتش ساسانی است که در

 

جنگ ایران و روم ۶۰۲-۶۲۸ حضور داشت.

زندگینامه





موضوع :
شهراپلاکان سپهبد ساسانی ,  , 

اغاز پادشاهی

 

پادشاهی شاپور در واقع از اواخر پادشاهی پدرش آغاز شد چرا که اردشیر پس از فتح هترا سلطنت را به پسر واگذاشت و خود کناره گرفت. شاپور حدود سال ۲۰۰ میلادی به دنیا آمده بود و هنگام آغاز پادشاهی حدود چهل سال داشت. البته در آغاز با آنکه عنوان شاهنشاه داشت ولی به احترام پدر تاجگذاری نکرد و پس................




موضوع :
شاپور يكم ,  , 


رستم فرخزاد پسر سپهبد فرخ‌هرمز سردار معروف و مدبر و دلیر اواخر عهد ساسانی بود. در منابع گوناگون او را «رستم سپهبد»، «رستم فرخ‌هرمز» نیز نامیده‌اند. تاریخ نویسان ارمنی رستم و پدرش را «ایشخان» (Ishkhan) به معنی «شاهزاده» یاد کرده‌اند.

در زمان سلطنت آزرمی‌دخت، پدر رستم، فرخ‌هرمز مدعی سلطنت شد و ملکه را به زنی خواست. چون آزرمی‌دخت نمی‌توانست به طور آشکار مخالفت کند، در نهان وسایل قتل او را فراهم آورد. آنگاه رستم با سپاه خویش پیش راند و پایتخت را تصرف و آزرمی‌دخت را خلع و کور کرد.

 




موضوع :
رستم فرخ زاد ,  , 


 

.'
'.

 

 

روشَنَک یا رکسانا (اوستایی: Raoxshna/راوُخشنه؛ یونانی: Roxane/ رُخسانه یا رُکسانه) [۱] دختر وَخش‌اَردشهرب (والی) باختر (بلخ، در افغانستان امروزی) که اسکندر مقدونی به وی عشق می‌ورزید و او را در سال ۳۲۷ پیش از میلاد بزنی گرفت.

 

 




برچسب ها : ركسانا,

موضوع :
روشنك همسر پارسي اسكندر ,  , 

شرحی از آرامگاه کاوه آهنگر پهلوان بزرگ ایرانی

کاوه آهنگر شخصیتی اسطوره‌ای متعلق به ایران باستان است. در شاهنامهفردوسی آمده که او قیامی مردمی علیه فرمانروایی به نام ضحاک (اژی‌دهاک) را پی می‌ریزد. نشان جنبش او، درفش کاویانی، پیشبند چرمی‌اش است که بر سر نیزه‌ای می‌آویزد.

کاوه که بود





برچسب ها : كاوه اهنگر,

موضوع :
كاوه اهنگر ,  , 


 

.'
'.

 

خیدر پسر کاووس شاهزاده اشروسنه که با نام افشیم شناخته شده است (اشروسنه، کوهستانی مابین سمرقند و

خوجنده است

 

 




موضوع :
افشين سردار ايراني ,  , 

اسماعيل ساماني مردي كه پرچم زنده كردن زبان پارسي و فرهنگ ايراني را به دوش گرفت




موضوع :
اسماعيل ساساني ,  , 




برچسب ها : كتيبه كوروش,

موضوع :
کوروش کبیر ,  , 


سورنا یا سورن (سردار سپهبد رستم سورن پهلو) [۲] (۵۲-۸۲ پیش از میلاد) فرزند آرخش ( آرش ) و ماسیس [۲] یکی از سرداران سپاه ایران در زمان اشکانیان است.


 




برچسب ها : سورنا,

موضوع :
سورنا سردار نامی ایران ,  , 

اگر به یاد داشته باشید ((آستیاگ)) پادشاه ماد ، جد (پدر مادر) کوروش بود. پس از در گذشت آستیاگ فرزند پسرش به نام ((کیا کسار)) که دایی کوروش بود ، بجای او بر تخت پادشاهی ماد نشست.

در جنگی که در سالها پیش بین آستیاگ و پادشاه ارمنستان واقع شده بود ، کشور ارمنستان مغلوب شده و تعهد کرده بود که سالیانه به آستیاگ باج بپردازد و در هر زمانی که آستیاگ با کشور دیگری وارد جنگ شود ، پادشاه ارمنستان به کمک او نیرو بفرستد ، اما از انجام تعهد مذکور خودداری کرده بود. کوروش به کیاکسار پیشنهاد کرد به وی اجازه دهد تا به پادشاه ارمنستان گوشمالی داده و او را وادار به انجام تعهدات خودش کند. کیاکسار با پیشنهاد کوروش موافقت کرد و قرار شد کوروش با عده ای سوار به عنوان شکار به سرحد ارمنستان برود و پس از یکی دو روز که در آن نواحی مشغول شکار شدند ، کیاکسار نیرویی مرکب از سواره نظام و پیاده برایش بفرستد.




برچسب ها : تسخير ارمنستان , كوروش,

موضوع :
چهره هاي ماندگار ايران ,  , 

روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت: خدایا به عنوان کسی که عمری پر بار داشته و جز خدمت به بشر هیچ نکرده، از تو خواهشی دارم. آیا می توانم آن را بیان کنم؟؟؟

خداوند گفت: بگو ای بزرگوار بنده ی من...



موضوع :
کوروش کبیر ,  , 

دوباره از راه رسید

با گامهای محکم و استوارش

با صدای فریاد الله اکبرش

با دعاهای نیمه شبش

با فرشتگان مامور شده اش

چقدر این گامها قشنگند

وقتی میاید همه چیز اینگار تازه میشود

از نو میروید

اینگار مردم همه مهربانتر میشوند

وقتی میاید ادم بهتر میتواند تصمیم های خوب بگیرد

وقتی میاید روحی تازه در درون ادمی جان میگیرد

کالبدش حتی شکلی تازه به خود میگیرد

شاید جایی بهتر و نوساخته برای حضور ملائکش

جایی برای ...

کاش وقتی میرود همه چیز را با خود نبرد

کاش بشود یک چمدان پر از خاطرات خوب به دستش بسپاریم

تا قبل از رسیدن ما کارهای گمرکی اش را رسیده باشد

کاش بشود با رفتنش هنوز تازه بمانیم ...

خدایا به ضیافتت می اییم

درهای توبه ات را برویمان باز کن



به خود می بالم که ایرانی ام به خود می بالم که بزرگانی همچون ابو علی سینا  نام وطنمان را در  جهان جاودانه نمودند..

روزی جوانی از نزدیکان پادشاه گرگان، به بیماری سختی دچار شد و پزشکان در علاج او درماندند تا سرانجام طبیب جوانی به نام بوعلی(ابن سینا) را که به تازگی به گرگان رسیده و گروهی از بیماران را شفا داده بود بر بالین او بردند.

بوعلی جوانی را دید که زار افتاده. نشست و نبض او را گرفت و گفت: ” مردی را بیاورید که کل محلات گرگان را بشناسد.”
آن فرد مورد نظر وارد می شود و شروع به شمردن اسامی محلات گرگان می کند و در همان حال بوعلی دست بر نبض بیمار می نهد.
تا آن مرد می رسد به محلی که نبض بیمار در آن حالت حرکتی غریب می نماید.
بوعلی دستور می دهد اسامی کلیه کوی های آن محل را برشمارد. آن کس ، نام کوی ها را سر می دهد تا می رسد به نام کویی که باز آن حرکت غریب در نبض بیمار باز می آید.

پس بوعلی می گوید: اسامی منازل آن کوی را برشمارد.
منازل را می خواند تا می رسد به اسم سرایی که این حرکت غریب نبض تکرار می شود.بوعلی می گوید نام اهل منزل را بردهد.
تا رسید به نامی که همان حرکت، حادث می شود.

آنگاه بوعلی روی به همراهان بیمار می کند و می گوید:” تمام شد. این جوان در فلان محل، در فلان کوی و در فلان سرا، بر دختر فلانی، عاشق است و داروی او وصال آن دختر است.”

بیمار هرچه خواجه بوعلی می گفت می شنید. از شرم سر در جامه خواب کشید و چون مورد سئوال واقع شد، همچنان گفت که بو علی گفته بود.




موضوع :
ابو علي سينا ,  , 

حکیم ارد بزرگ در کتاب سرخ ، فرگرد سرآمدان می گوید :
« ابومسلم خراسانی نماد برافراشته آزادگی ایرانیان است او بندهای دشمنان ایران را پاره کرد و خون گرمی شد در رگهای سرد کشورمان ، خونی که تا ابد در دل این کشور خواهد جوشید و هر زنجیری را پاره خواهد نمود

 

 

با این وجود چند روزی است عده ایی با برچسب های واهی سعی در مخدوش کردن این نماد ایرانی را دارند نمادی که در دل مردم کشورمان و بخصوص خراسانی ها جا دارد و عجیب آنکه مخالفتشان را تا جایی پیش برده اند که تیم محبوب و مردمی ابومسلم را تهدید به حذف از جریان مسابقات فوتبال نموده اند تیمی که بیش از چهل سال از قدمت آن می گذرد .

در مورد ابومسلم خراسانی باید گفت او یک ایرانی میهن پرست بود چنانچه می خوانیم : ابو جعفر منصور دومین خلیفه عباسی آنگاه که دید محبوبیت ابومسلم بمراتب از او که خلیفه است در بین تبار ایرانیان بیشتر است تصمیم به قتل او گرفت برای اینکار به حیله های بسیاری متوسل شد تا ابومسلم را برای اجرای نقشه شوم خویش به دستگاه خلافت بکشد .
روزی که منصور پلید همچون خفاشی خونخوار قهرمان ایرانیان ، ابومسلم خراسانی را با سربازان سیاه دل خویش دور از دسترس ایرانیان و بخصوص خراسانیان به قتل رساند نبض ایران ایستاده بود .
آنگاه که پیکر شهید سرخ ایران را از دستگاه خلیفه به بیرون کشیدند منصور دید بر روی زمین گردنبندی از پوست آهو افتاده آن را باز کرد و در آن بر پوسته یی نازک به زبان پهلوی خطوطی دید دانشمندان دربار منصور متن را ترجمه کردند :
« سرباز ایران ابومسلم خراسانی »
ایرانیان از همان روز تصمیم به نابودی دودمان جور و ستم عباسیان را گرفتند کسانی همچون سنباد اسحاق ترک مقنع و بابک خرم دین پرچم انتقام خون ابومسلم را بر دست داشتند و در نهایت به تدبیر مرد جاودانه ایران خواجه نصیرالدین توسی سلسله عباسیان با خواری و خفت تمام به پایان رسید

و در جایی دیگر می خوانیم :

آسمان روستای «ماخان» شهر مرو ، شهاب باران بود مردم حیرت زده به آسمان می نگریستند در سیاهی شب شعله های آتشین آسمان را پاره پاره می ساختند . ریش سفیدان در دفتر روزگار سپری شده خویش چنین حالتی را به یاد نداشتند به گیو پیر ( خان و ریش سفید روستا ) خبر دادند فرزندی بدنیا آمده بی مانند .
گیو به آن خانه در آمد و بازوی کودک را دید که سه نگار مادری داشت یکی به شکل ستاره و دیگر دو حلال ماه .
رویش را به آسمان نموده و خداوند را سپاس گفت که چنین کودکی در آن شب زیبا در آن روستا پا به جهان نهاده است گیو پیر با چشمان پر اشک به پدر کودک گفت این شکوفه زیبا دستگاه جور تازیان را به دو نیم نموده و با لشکری سیاه همچون شب قیرگون امشب آسمان تیره ایران را همانند این شهاب سنگها روشن خواهد نمود .
نام آن کودک ابومسلم خراسانی بود .
ابومسلم خراسانی دودمان ستمگر بنی امیه را از اریکه قدرت به زیر کشید . عظمت کار ابومسلم خراسانی را وقتی بهتر خواهیم فهمید که بدانیم هم او دستور داد صد هزار تن و بقولی دیگر ششصد هزار تن از تازیان بنی امیه گردن زده شوند . و بدینوسیله انتقام ملت ایران را از دستگاه ظلم آنان گرفت .

زندگینامه ابومسلم خراسانی :

چنانکه در تاریخ نهضت های ملی ایرانیان دیده ایم ملت ایران برای رهایی از قید اسارت تازیان از راههای مختلف استفاده کرد که یکی از آنها طریق جنگ و عصیان و دیگری ادبیات بود. ابو مسلم از جمله کسانی است که در عین توجه به ملیت، درحالیکه قیام او برای تحکیم مبانی ملیت و استقلال ایران مفید و موثر بود از طریق مذهب استفاده برد و با تقویت یکی از مذاهب اسلامی یعنی تشیع بر ضد خلفای اموی که از مخالفین جدی شیعه بوده اند، قیام کرد و آنان را از میان برد تا سرانجام مخالفین جدی ایران و ایرانیان و طرفداران سیادت نژادی عرب یعنی بنی امیه را برانداخت و حکومت را بدست ایرانیان داد.


زادگاه ابو مسلم خراسانی روستای « ماخوان» مرو است. ضمناً باید دانست که درایرانی بودن ابو مسلم تردیدی نیست زیرا پدر او اصلاً ونداد هرمز ( بنداد هرمز) نام داشت و پس از آنکه قبول اسلام کرد به مسلم موسوم گردید.


آنگاه که نوزده ساله بود ابراهیم امام او را برای اداره خراسان برگزید از جمله سفارش های ابراهیم به ابومسلم آن بود که: « اگر بتوانی در خراسان هیچکس را که به عربی تکلم کند باقی مگذار.» و ازاین فرمان به خوبی معلوم می شود که بنی عباس پیشرفت خود را تنها در جانبداری از ایرانیان می دانسته اند و ابو مسلم نیز در عین تظاهر به تشیع خالی از تعصب ملی نبود.

در این مدت دعوت شیعه بنی عباس مخفیانه انجام می شد اما در سال 129 هجری هنگامیکه ابو مسلم همراه با هفتاد تن از روسای شیعه عازم مکه بود در کومش ( نام قدیم ناحیه سمنان و دامغان) نامه ای از ابراهیم دریافت کرد که فرمان ان نامه چنین بود:« از هر کجا که نامه را یافتی بازگرد و به دعوت آشکار شیعه آل عباس بپرداز.» از این رو ابومسلم به زادگاه خویش بازگشت و روسای آل عباس را نیز به زادگاه خود در مرو آورد و پس از راهنمایی به طالقان و خوارزم و تخارستان و اطراف بلخ فرستاد تا دعوت خود را آشکار سازند.

در این زمان ابو مسلم نامه ای به نصر بن سیار عامل بنی امیه در خراسان نوشت و او را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت کرد اما نصر هجده ماه پس از قیام ابو مسلم سپاهی به سرداری یکی از اطرافیان خود به نام «یزید» برای جنگ با ابو مسلم فرستاد و این سردار در جنگ با سپاه ابو مسلم اسیر شد و سپاهیان نصر گریختند.

ابومسلم خلاف معمول نسبت به این اسیر نیکی کرد و در مداوای جراحات وی کوشید. هنگامی که یزید از نزد ابو مسلم می رفت، سردار خراسان گفت: بازگشت این مرد باعث خواهد شد که مردان پرهیزکار نزد ما آیند، زیرا دشمنان ما، ما را بت پرست و خون ریز و معترض به مال و جان مردم معرفی کرده اند و بیان مشاهدات این مرد ما را از این تهمتها بر کنار خواهد داشت. و به این ترتیب نخستین جنگ ابو مسلم با عمال بنی امیه علاوه بر فتح ظاهری منجر به پیروزی بزرگی از لحاظ معنوی برای وی گشت.

موضوع مهمی که در آن هنگام در خراسان جلب نظر می کرد اختلافات شدید میان قبایل عرب بخصوص مخالفت‌های سخت میان نصر بن سیار و سردسته فرقه یماینین معروف به «کرمانی» بود. ابو مسلم چون دشمنی و سرگرمی شدید این دو فرقه را دید و همواره بدنبال فرصتی برای گرفتن انتقام از خونخواران متجاوز عرب را در سر داشت به فکر افتاد که از طرفی بر شدت دشمنی این دو دسته نسبت به یکدیگر بیفزاید و از طرفی از یک دسته بر ضد دسته دیگر استفاده کند و چون یکی را از میان برد دیگری را نیز از پای در آورد. به همین منظور شروع به نوشتن نامه هایی به هر دو طرف کرد. مثلاً نامه ای به کرمانی نوشت و در ان از نصر بن سیار به نیکی یاد می کرد و به پیک خود دستور می داد که از راه سکونت قبایل طرفدار نصر بگذرد و طوری رفتار کند که آنها او را دستگیر کنند و نامه را بخوانند و همین کار را نسبت به طرف دیگر انجام می داد. نتیجه این کار این شد که هر دو طرف دوستار وی گردیدند.

از طرف دیگر ابو مسلم در حالیکه مردمان شهرهای مختلف نزدیک زادگاهش مانند نسا و ابیورد و مرو رود را با خود همراه کرده بود تصمیم گرفت که در جنگ نصربن سیار و کرمانی شرکت نماید و از یکی برای ضعیف ساختن دیگری استفاده کند. کرمانی در این جنگ به حیله نصر از بین رفت و ابو مسلم بر آن شد تا با پسر کرمانی یعنی علی برای خونخواهی پدرش هم دست شود تا بیش از پیش باعث ضعیف ساختن حاکم دولت اموی در خراسان گردد. مبارزه شدید حاکم اموی خراسان با ابو مسلم از همین هنگام آغاز شد و نصر بن سیار برای مبارزه با سردار جوان ایرانی از دستگاه خلافت در دمشق تقاضای کمک کرد اما مروان خلیفه اموی به علت گرفتاری انقلابات در شام نصر را از فرستادن نیروی کمکی مایوس کرد.

این حوادث و مشکلات امویان. فرصت نیکی برای ابو مسلم در تحکیم مبانی نیات خویش و تشدید اشکالات بنی امیه در خراسان به وجود آورد و او را چنان مقتدر ساخت که بسیاری از مردم خراسان گروه گروه به او ابراز وفاداری نمودند . نصر چون از این امر آگاهی یافت پیکی به نزد مخالفین خود مانند پسر کرمانی و شیبان خارجی فرستاد . آنها را به اتحاد در مقابل دشمن مشترک یعنی ابو مسلم فرا خواند.

اگر این اتحاد صورت می گرفت فتح ابو مسلم و غلبه ایرانیان غیر ممکن بود اما سردار جوان ایرانی به سرعت در صدد جبران این حوادث بر آمد و علی بن کرمانی و شیبان را با تحریک انان به خونخواهی کرمانی از قبول پیشنهاد نصر بن سیار باز داشت. از این هنگام تا آغاز سال 130 هجری ابو مسلم همواره مشغول ایجاد تفرقه بین قبایل عرب بود به طوریکه با این سیاست ابو مسلم قبایل عرب به دو دسته تقسیم شدند: گروهی طرفدار علی بن کرمانی و دسته ای دیگر به نام مضریین جانب نصر بن سیار را گرفتند و کار اختلاف این دو گروه به جایی کشید که هریک به فکر استمداد از ابو مسلم بر ضد طرف دیگر افتادند و به این منظور منتخبینی نزد ابو مسلم فرستادند. ابو مسلم پیش از دادن پاسخ صریح به منتخبین. با سران سپاه خود صحبت کرد و به آنان تعلیم داد که هنگامی که من بعنوان مشورت از شما سوال کردم همگی جانب علی بن کرمانی را بگیرید زیرا اگر به به نصر یاری کنیم حکومت اموی را تقویت کرده ایم. پس از این امر ابو مسلم علی بن کرمانی را به جنگ با نصر تحریک کرد و هنگامی که علی و نصر در مرو سرگرم مبارزه بودند او با سپاهیان خویش به شهر هجوم آورد و بر انجا چیره شد و به طرفین جنگ فرمان داد تا به لشگرگاههای خود باز گردند و علاوه بر این پیکی به نزد نصر فرستاد تا او را به اطاعت از خویش فرا خواند و نصر چون چاره ای ندید شبانه با زن و فرزند و یکی از نزدیکان به حیله از دست ابو مسلم گریخت.

پس از فرار نصر ابومسلم عده ای را مامور تعقیب او کرد و سپس به تحکیم وضع خود در مرو و از بین بردن سران قبایل عرب همچون شیبان خارجی و علی بن کرمانی پرداخت. «قحطبه» یکی از سران بزرگ شیعه بنی عباس به همراه خالد بن برمک از خاندان برامکه از کسانی بودند که از طرف ابوسلم مامور تعقیب نصر شدند. آنها در طوس و حوالی نیشابور به پیشرفتهای شگرفی نایل شدند و تمیم پسر نصر را به قتل رساندند و نصر چون از اوضاع اطلاع یافت از نیشابور به کومش و از آنجا به گرگان گریخت. قحطبه نیز در تعقیب وی به گرگان رفت و در جنگ خونینی که در همان سال روی داد باز هم غلبه با خراسانیان بود و گرگان نیز بر قلمرو حکومت ابو مسلم افزوده شد.نصر بن سیار در حال گریز به نواحی مرکزی ایران و با انجام جنگهایی به کمک «ابن هبیره» عامل معروف بنی امیه بر ضد خراسانیان که منجر به شکست او شد نهایتاً به ساوه رفت و در آنجا درگذشت.

هنگامیکه خبر فتوحات سریع ابومسلم به ابن هبیره رسید سپاه بزرگی را که در کرمان به فرماندهی ابن ضیاره داشت مامور جنگ با ابو مسلم کرد و در این نبرد که در نزدیکی اصفهان روی داد در مدت کوتاهی سپاه بزرگ ابن هبیره از بیست هزار تن از سپاهیان ابو مسلم شکست خورد و غنائم زیادی نصیب همراهان ابو مسلم گردید.پس از این فتح به سرعت زور و حلوان و مداین و جلولاء و انبار و خانقین و بسیاری از نواحی دیگر به دست سپاهیان خراسان افتاد. سپاه ابومسلم پس از گذشتن از فرات و شرکت در جنگ شدیدی که منجر به کشته شدن قحطبه شد توانست کوفه را نیز فتح کند. و این اولین بار پس از حمله اعراب به ایران بود که ایرانیان بازماندگان آنان را به آنسوی میانرودان راندن می گویند ابومسلم بیش از ششصد هزار عرب بنی امیه را در ایران از دم تیغ گذرانید .
در همین اوقات در کوفه ابوالعباس سفاح به جانشینی امام انتخاب شد و به این طریق حکومتی که قسمت اعظم اولیای امور آن ایرانی و یا از معاشرین ایرانیان بودند به وجود آمد و حکومت متعصب و عربی اموی بر لبه پرتگاه فنا رسید. هنگامی که مروان بن محمد خلیفه اموی از کیفیت کار بنی عباس و پیشرفت خراسانیان اطلاع یافت خود با سپاهی عظیم به جنگ آنان شتافت و سفاح نیز سپاه بزرگی از خراسانیان به مقابله مروان فرستاد.دو لشکر در «زاب» به هم رسیدند که نهایتاً با پیروزی خراسانیان پایان یافت و مروان در حالیکه به مصر گریخته بود توسط سپاهیان خراسان که او را رها نکرده بودند کشته شد. پس از کشته شدن مروان و قتل عام بنی امیه دولت عباسیان به قدرت رسید که از همان ابتدای کار در عین همکاری با ایرانیان در فکر بر انداختن سران ایرانی همچون ابومسلم و ابو سلمه بود.آنان ابتدا ابو سلمه را با دسیسه در نزدیکی کوفه کشتند و سپس برای از بین بردن ابو مسلم به تکاپو افتادند.

پس از قتل ابو سلمه، سفاح برادر خود ابو جعفر منصور را نزد ابو مسلم به خراسان فرستاد و هنگامی که منصور قدرت و عظمت ابو مسلم را مشاهده کرد هنگام بازگشت برادر خود سفاح را به قتل ابو مسلم ترغیب کرد.

- اولین خیانت خلیفه: سفاح برای عملی کردن نقشه قتل ابومسلم. یکی از رجال عرب نژاد به نام سباع بن نعمان الازدی را به خراسان فرستاد. در همان هنگام مردی به نام زیاد بن صالح در ماوراء النهر بر ابومسلم طغیان کرده بود. ابو مسلم به سرعت برای فرونشاندن این شورش به همراه سباع بن نعمان به شهر «آمل» عزیمت کرد و در آنجا دریافت که علت قیام زیاد بن صالح تحریکات سباع بن نعمان بوده است. پس چون از قصد خائنانه سفاح خلیفه عباسی آگاهی یافت دستور داد فرستاده او را در آمل به قتل برسانند. ابومسلم پس از آن تا سال 136 هجری هیچگاه از خراسان بیرون نرفت و همواره ترجیح می داد تا از مرکز حکومت عباسیان دور باشد. اما سفاح که نتوانسته بود به وسیله «سباع بن نعمان» دشمن قدرتمند خود را از پای در آورد به فکر افتاد تا ابومسلم را به پایتخت بکشاند از این روی به وسیله وزیر خود « ابوالجهم بن عطیه» ابو مسلم را بر آن داشت تا برای ملاقات خلیفه و انجام حج به سمت بغداد حرکت کند. هنگام عزیمت ابومسلم، سفاح به او فرمان داده بود که بیش از پانصد تن از سپاهیان را با خود نیاورد اما ابو مسلم به بهانه عدم اطمینان به مردم از قبول این فرمان عذر خواست و سرانجام با هشت هزار تن سپاهی به سمت پایتخت حرکت کرد.

- هنگامیکه ابو مسلم به پایتخت رسید، منصور که دشمنی سختی با ابومسلم داشت، خلیفه را برای قتل ابو مسلم تحریم کرد و از وی خواست زمانیکه ابومسلم برای گفتگو به خدمت خلیفه رسید چند تن را مامور کند تا او را از پشت مورد حمله قرار دهند و از پای در آوردند. سفاح ابتدا این رای را پذیرفت و منصور را مامور انجام این کار کرد اما بعد پشیمان شد و برادر را از این کار بازداشت. منصور اگر چه موفق به عملی ساختن نقشه شوم خود نشد اما بعدها در دوره خلافت خویش آنرا با قساوت و نامردی عجیبی به انجام رساند.

- آخرین توطئه در سال 136 هجری صورت گرفت و در همین سال ابوالعباس خلیفه عباسی بدرود حیات گفت و ابو جعفر منصور به جانشینی وی قرار گرفت.

در ان زمان ابو مسلم پس از زیارت حج آهنگ بازگشت به سمت خراسان کرد و چون این خبر به منصور رسید بسیار بیمناک شد، زیرا می دانست که اگر ابو مسلم به خراسان برسد دست یافتن به او کاری بسیار دشوار خواهد بود. پس نامه ای به او نوشت و گفت که ولایت مصر و شام را به وی واگذار کرده است تا او را از رفتن به سمت خراسان منصرف سازد، اما ابومسلم به نامه منصور توجهی نکرد و راه خراسان را ادامه داد. منصور بار دیگر نامه ای نوشت و به او فرمان داد که به خدمت خلیفه برگردد اما ابومسلم باز هم از قبول فرمان او سر باز زد.

منصور باز دست از اصرار نکشید و نامه ای دیگر مشتمل بر وعده های بسیار به ابو مسلم فرستاد اما این نامه نیز در ابومسلم موثر نیفتاد. سپس منصور به عموی خود عیسی بن علی و برخی از بزرگان بنی هاشم گفت تا نامه ای از جانب خود به ابومسلم بنویسند و او را به اطاعت از امر خلیفه دعوت کنند. منصور آن نامه را به دست یکی از معتمدان خویش به نام «ابو حمید مرورودی» نزد ابو مسلم فرستاد و به او سفارش کرد تا در ابتدا با ابومسلم به نرمی و ملاطفت صحبت کند و اگر ابو مسلم نا فرمانی کرد به او بگوید که منصور خود به جنگ با وی خواهد آمد، تا یا کشته شود و یا ابو مسلم را از میان بردارد.ابو حمید نیز چنین کرد و در حلوان به خدمت ابومسلم رسید. ابو مسلم پس از مشاوره کامل با یاران خود از جمله «ابو نثر مالک بن حیثم» و «نیزک» به ابو حمید مرو رودی پاسخ داد که به نزد صاحب خود برگرد و بگو که من به خدمت او نخواهم آمد. هنگامی که ابو حمید از بازگشت وی مایوس شد پیام منصور را به وی داد وقتی ابو مسلم سخنان تهدید آمیز منصور را شنید بیمناک شد و در تصمیم خود تردید کرد. در همین زمان «ابو داوود» نایب ابومسلم در خراسان به تحریک و به دستور منصور نامه ای به ابومسلم نوشت مبنی بر اینکه اگر تو با ابو مسلم آغاز جنگ کنی ما حاضر نخواهیم بود در عصیان به خلیفه خدا با تو همدست شویم.

پس ار دریافت این نامه ابومسلم دومین اشتباه بزرگ در زندگی خویش را مرتکب شد بدین معنی که از یک طرف بر اثر فشار و تهدید خلیفه و از طرف دیگر با مشاهده آثار خیانت از جانب نایب خود مجبور شد که علی رغم نصایح مشاورین خود که پیوسته او را از توجه به خدمت خلیفه منع می کردند، از راه خراسان بازگردد و به سمت مداین حرکت کند. هنگامی که به نزدیک مداین رسید گروهی از بنی هاشم با شکوهی فراوان از او استقبال کردند و او را با حرمت بسیار به پیشگاه خلیفه بردند.

فردای آنروز منصور به یکی از خادمان خود به نام عثمان بن نهیک دستور داد که با چهار نفر از سربازان که همگی عرب بودند با شمشیرهای آماده در پشت اطاق وی حاضر باشند و وقتی منصور سه بار دست بر دست زد به داخل اتاق آمده و در حضور خلیفه ابو مسلم را از پای درآورند. سپس شخصی را نزد ابومسلم فرستاد تا او را به خدمت منصور آورد و هنگامی که ابومسلم حاضر شد به او گفت می خواهم شمشیری را که در جنگ با عبدالله داشتی ببینم. ابو مسلم شمشیر را به او داد آنرا زیر تشکی گذاشت و آنگاه شروع به تندی و ناسزا با ابو مسلم کرد و آتش خشم و کدورت دیرینه خود با ابومسلم را شعله ور ساخت و چون پاسخهای قاطع ابو مسلم را شنید بسیار خشمگین شد و دست بر دست زد . گماشتگان منصور هنگامی که صدای دست وی را شنیدند با شمشیرهای آخته بر سر ابو مسلم ریختند و او را از پای در آوردند. که این واقعه در بیست و پنجم ماه شعبان سال 137 هجری اتفاق افتاد. به این ترتیب بزرگترین سردار تاریخ ایران به دست دشمنان سرزمینمان ناجوانمردانه از پای در آمد . ابومسلم خراسانی واژگون کننده سلسله بنی امیه بود و بنی عباس را او به قدرت رسانید چرا که تصور می کرد آنها بدینواسطه دست از کشورمان خواهند شست اما آنها او را به شهادت رسانیدند پس از چند دهه بابک خرمدین به خونخواهی ابومسلم پرچم سرخ در دست گرفت و گفت روح ابومسلم در او حلول یافته اما بابک را نیز عربهای بنی عباس با مکر و حیله به شهادت رسانیدند زمانی نگذشت که از خاور خراسان سلجوقیان پارت برخواستند و بنی عباس را در بغداد همچون واتیکان محدود ساختند و تا مدیترانه پرچم ایران را برافراشتند .

اما مکر بنی عباس همواره ایران را آزار می داد تا در نهایت به تدبیر خراسانی دیگری یعنی خواجه نصیرالدین طوسی دودمان بنی عباس از روی زمین برای همیشه محو و نابود شد.

و بدین ترتیب انتقام خون سردار رشید میهن مان ابومسلم خراسانی برای همیشه گرفته شد . اندیشمند و متفکر کشورمان ارد بزرگ می گوید : ابومسلم خراسانی نماد برافراشته آزادگی ایرانیان است او بندهای دشمنان ایران را پاره کرد و خون گرمی شد در رگهای سرد کشورمان ، خونی که تا ابد در دل این کشور خواهد جوشید و هر زنجیری را پاره خواهد نمود .





موضوع :
ابو مسلم خراساني ,  , 

ميرزا محمدتقی‌خان اميرکبير فرزند کربلايی قربان بيگ فراهانی، در سال 1222 ه.ق در هزاوه فراهان از توابع اراک (سلطان آباد پيشين) متولد شد. کربلايی قربان پدر اميرکبير در دستگاه ميرزا عيسی (ميرزا بزرگ) پدر ميرزا ابوالقاسم قائم‌‌ مقام، سمت آشپزی داشت. مادر اميرکبير فاطمه سلطان دختر استاد شاه محمد بنا از اهالی فراهان بود. ميرزا محمدتقی‌خان به خاطر هوش و استعداد کم‌نظيرش از همان دوران نوجوانی مورد توجه ميرزا بزرگ و سپس قائم مقام فراهانی قرار گرفت و به‌ترتيب به سمت منشی‌گری آن دو دست يافت و به‌سرعت مورد توجه قائم مقام و عباس ميرزا نایب‌السلطنه قرار گرفت. اولين تجربه سياسی ميرزا محمدتقی‌خان همراهی خسرو ميرزا فرزند نایب‌السلطنه و هيات همراه او در سفرش به روسيه تزاری بود. اين سفر به ‌دنبال قتل گريبايدوف، وزير مختار روسيه در تهران و در شوال 1244 و به‌منظور عذرخواهی از واقعه قتل گريبايدوف صورت گرفت.

ميرزا تقی‌خان طی سال‌های آتی بيش‌ از‌ پيش در انجام امور ديوانی و غيره لياقت و شايستگی نشان داد و در اواخر دوران سلطنت فتحعلی ‌شاه در دستگاه محمدخان زنگنه، اميرنظام و پيشکار آذربايجان وارد خدمت شد. چند سال بعد و در 1253 ه.ق ميرزا محمدتقی وزير نظام آذربايجان گرديد. ميرزا محمدتقی که اينک به اميرنظام ملقب شده بود در 16 شوال 1253 به همراه ناصرالدين ميرزا (وليعهد) عازم روسيه شد و در ارمنستان (ايروان) با نيکلای اول، تزار روسيه ملاقات کرد. از مهم‌ترين ماموريت‌های سياسی اميرنظام در دوران سلطنت محمدشاه، رياست نمايندگی دولت ايران در کميسيون صلح "ارزنة‌الروم" بود که به‌عنوان "وکيل تام الاختيار" ايران در ماه صفر 1259 آغاز شد و به‌رغم تمام مشکلاتی که بروز کرد، پس‌ از چهار سال که از اقامت اميرکبير در عثمانی سپری می‌شد، قرارداد صلح مطلوبی با عثمانی به امضا رسيد. پس از عقد قرارداد صلح در 16 جمادی‌الثانی 1263، اميرنظام سخت مورد تشويق و تفقد محمدشاه قرار گرفت. اميرنظام که از سال‌ها قبل با ناصرالدين ميرزا الفت و نزديکی پيدا کرده بود، پس از فوت محمدشاه مقتدرانه مقدمات و اسباب بر تخت نشستن ناصرالدين شاه را فراهم آورد و در 14 شوال 1264 سلطنت ناصرالدين شاه را اعلام کرد.

اميرنظام که با آغاز سلطنت ناصرالدين شاه منصب صدراعظمی يافته بود در 22 ذیقعده 1264 علاوه بر لقب اميرنظامی به القاب اميرکبير و اتابک اعظم نيز مفتخر شد. اميرکبير مدت کوتاهی پس از صدارت، اصلاحات سياسی، امنيتی، مالی، اقتصادی و فرهنگی‌اش را آغاز کرد و در اين ميان ايجاد امنيت و پايان دادن به شورش‌ها و ياغی‌گری‌ها و نيز اصلاحات مالی و جلوگيری از اجحاف‌های پيدا و پنهان صاحبان قدرت و نفوذ را در اولويت برنامه‌های خود قرار داد و مدت کوتاهی پس از صدارت نشان داد که قصد دارد از نفوذ و دخالت بيگانگان (روس و انگليس) در امور مختلف کشور بکاهد.

امیرکبیر

از جمله اقدامات مهم اميرکبير، پايان دادن و سرکوب شورش محمدحسن‌خان سالار فرزند اللهيارخان آصف‌الدوله در خراسان (در نوروز 1266 ه.ق) بود. در همان حال اميرکبير ضمن نظم بخشيدن بر امور دستگاه سلطنت و حکومت و کنترلی که بر اعمال و رفتار ديوانيان، شاهزادگان، خاندان سلطنت، رجال و صاحبان قدرت و غيره اعمال می‌کرد، اصلاحات گسترده‌ای در امور اداری کشور به‌عمل آورد و با ريشه‌کن کردن بسياری از مفاسد اداری و مالی در اداره امور کشور نظمی نو پديد آورد. بگذريم از اين که اقدامات اصلاحی اميرکبير برخی از مهم‌ترين ديوانيان و صاحبان نفوذ و قدرت را با او دشمن کرد. از ديگر اصلاحات اميرکبير بازسازی ارتش و قشون و پايه‌گذاری نظمی نو در نيروی نظامی کشور بود. آگاهان و ناظران امور در همان روزگار از سازمان نظامی جديدی که اميرکبير پايه‌گذاری کرد سخت تمجيد و تحسين می‌کنند. از ديگر اقدامات اميرکبير ايجاد چاپارخانه، تذکره خانه (اداره گذرنامه)، بنای بازار و تيمچه و سرای امير در تهران، تاسيس سازمان اطلاعاتی - جاسوسی و خبررسانی و خفيه نويسی بود که در دوران صدارت او بسيار کارآمد عمل می‌کرد. اميرکبير همچنين تلاش‌های بسياری برای اصلاحات قضايی و به تبع آن از ميان برداشتن رسم بست‌نشينی انجام داد که در موارد بسيار، روندی انحراف‌‌آميز يافته بود.

از مهم‌ترين اقدامات اميرکبير تاسيس دارالفنون بود که پس از تلاش‌های بسيار در 5 ربيع‌الاول 1268 و فقط 13 روز قبل از قتل اميرکبير افتتاح شد. اميرکبير در همان دوران کوتاه صدارت (1268 - 1264 ه.ق) گام‌های استواری برای توسعه اقتصادی و صنعتی کشور و نيز رشد اقتصاد تجاری کشور برداشت و برای مثبت شدن تراز بازرگانی خارجی ايران تلاش‌های فراوانی انجام داد. انتشار روزنامه "وقايع اتفاقيه" و تلاش برای ترجمه و انتشار کتب از ديگر اقدامات اميرکبير بود. اميرکبير که خود فردی مذهبی بود در ارتقای شان و منزلت علما و روحانيون کوشيد. به‌ويژه نقش برجسته اميرکبير در سرکوب شورش باب و از ميان برداشتن فتنه ‌بابيه که با محاکمه و اعدام سيد علی‌محمد باب به پايان رسيد، روابط اميرکبير و علمای دينی را بيش از پيش تحکيم بخشيد. وطن‌دوستی و مخالفت شديد اميرکبير با نفوذ کشورهای خارجی در ايران، تلاش برای برقراری عدالت و امنيت، جلوگيری از شکنجه و آزار متهمان و مجرمان، جلوگيری از پناهندگی جنايتکاران و مجرمين سياسی و غيره در سفارت‌خانه‌های خارجی و تلاش برای قطع ارتباط جاسوسی - اطلاعاتی اتباع داخلی برای نمايندگان خارجی از ديگر اقدامات اصلاح‌گرانه اميرکبير در طول دوران کوتاه (چهار ساله) صدارت بود.

اميرکبير که از همان آغاز صدارت سخت مورد حمايت و اعتماد ناصرالدين شاه قرار گرفته بود، در روز جمعه 22 ربيع‌الاول 1265 با ملک‌زاده خانم عزت‌الدوله، خواهر تنی شاه ازدواج کرد.

تلاش‌های اصلاح‌گرانه اميرکبير مدتی طولانی تداوم نيافت و در حالی که سياست خارجی مستقل اميرکبير و تلاش‌های جدی او برای قطع نفوذ و دخالت روس و انگليس می‌رفت تا طليعه آغاز عصر نوينی در کشور شود، توطئه‌های نمايندگان سياسی اين دو کشور و هم‌گامی بدخواهان پيدا و پنهان داخلی اميرکبير با سياست بيگانگان، به‌تدريج موجبات رنجش و سپس نوميدی و خشم ناصرالدين شاه را از او فراهم آورد و از صدارت اعظمی و ديگر مشاغل اداری و نظامی‌اش معزول کرد و به شهر کاشان تبعيد کرد. بدين ترتيب با دسيسه بيگانگان و هم‌دستی و خيانت گروهی از عوامل اثرگذار داخلی، ناصرالدين شاه، حاجی علی مراغه‌ای (حاجب‌الدوله) را مامور قتل اميرکبير کرد.

اميرکبير در محرم 1268 از مقام صدارت عظمی عزل شد و در شب شنبه 18 ربيع‌الاول 1268 ه.ق توسط حاجب‌الدوله در حمام فين کاشان به قتل رسيد.





موضوع :
امير كبير ,  , 

خسرو اول (کسری) انوشیروان دادگر، شاهنشاه ایران از سلسله ساسانیان بین سالهای ۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی بود. کسری انوشیروان مشهورترین و بزرگترین پادشاه ساسانی و یکی از تاثیر گذارترین شاهان ایران در طول تاریخ بوده است. در زمان او قصرهای باشکوه، شهرها، راه های تجاری، پل ها و سد های بسیاری ساخته شدند که برخی از آنها تا این زمان نیز همچنان پا بر جا هستند. در زمان فرمانروایی او دانش و هنر در ایران و امپراتوری ساسانی به نهایت شکوه و عظمت خود رسیده بود. دوره شاهنشاهی او به همراه دوره فرمانروایی نوه اش یعنی خسرو دوم (خسرو پرویز) به عنوان دومین دوره طلایی امپراطوری ساسانیان شناخته میشود.
 
به تخت نشستن کسری:
 
کسری فرزند قباد پادشاه ساسانی بود و پس از پدر بر تخت شاهی نشست. او در زمان پادشاهی پدرش نیز بسیار بر تصمیمات قباد تاثیر گزار بود و پدرش را در لحظات سخت، فراوان یاری نمود. بطوریکه فتنه مزدکیان در دوره پادشاهی قباد توسط کسری ناکام ماند. از آنجا که خسرو اول بسیار انسان فرهیخته و دارای منش والایی بود، بزرگان به او لقب انوشیروان یا دارنده روح جاویدان دادند. فردوسی بزرگ درباره به تخت نشستن او میفرماید:
چو کسری نشست از بر گاه نو            همی خواندندی ورا شاه نو
بشاهی بر او خواندند آفرین            بفرمان او شد زمان و زمین
جهان تازه شد از سر گاه اوی            ابا گرگ و میش آب خوردی بجوی
بگفتند کان شاه جاوید باد            فرش برتر از فر جمشید باد
ز بس خوبی و داد و آیین اوی            وزان نامور دانش و دین اوی
ورا نام کردند نوشیروان            که مهرش جوان بود و دولت جوان
 
درباره جوانمردی و دادگری کسری:
 
بیشک میتوان گفت که کسری انوشیروان مظهر ستم ستیزی و عدل و داد در جهان میباشد و از اینروی به او لقب دادگر داده اند. او فرمان داده بود که هر ایرانی که احساس مینماید حقش پایمال شده یا به او ستمی روا شده است در هر زمان از شبانه روز بدون توجه به اینکه شاه مشغول چه کاریست، میتواند به نزد شاه آمده و دادخواهی کند و تا زمانی که مشکلش حل نشده از بارگاه شاه نرود. این دستور را به تمامی حاکمان محلی نیز داده بود و آنها را مجبور کرده بود تا همانند خود شاه، چنین کنند. فردوسی درباره دادگری کسری میفرماید:
نشست از بر تخت نوشیروان            خجسته دل افروز شاه جوان
جهانی به درگاه بنهاد روی            هر آنکس که بد در جهان داد جوی
بآواز گفت آنزمان شهریار        که جز پاک یزدان مدارید یار
که داننده اویست و هم رهنمای            هم او دست گیرد بهر دو سرای
مباشید ترسان ز تخت و کلاه            گشادست بر هر کسی بارگاه
هر آنکس که آید بروز و بشب            ز گفتار بسته مدارید لب
اگر می گساریم و با انجمن            ور آهسته باشیم با رای زن
بچوگان و بر دشت نخجیر گاه            بر ما شما را گشاده است راه
بخواب و به بیداری و رنج و ناز            از این بارگه کس مگردید باز
مگر آرزوها همه یافته            مخسبید یکتن زما تافته
بدانگه شود شاد روشن دلم            که رنج ستمدیدگان بگسلم
مبادا که از کارداران من            گر از لشکر و پیشکاران من
بخسبد کسی با دلی دردمند            که از درد او بر من آید گزند
سخن گر چه اندک بود در نهان            بپرسد ز من کردگار جهان
ز باژ و خراج آن کجا مانده است            که موبد به دیوان ما رانده است
نخواهند نیز از شما زر و سیم            مخسبید زین پس دل از من به بیم
برآمد ز ایوان یکی آفرین            بخورشید بر شد بروی زمین
که نوشیروان باد با فرهی            همه ساله با تاج شاهنشهی
 
درباره جنگ آوری و دستاوردهای نظامی خسرو انوشیروان:
 
کسری انوشیروان ارتش را به شیوه ای نوین سازماندهی نمود و ایران را دارای ارتشی حرفه ای کرد. در ابتدای فرمانرواییش صلحی ابدی با امپراتور روم جوستینیان اول منعقد نمود، اما دست اندازیهای رومیان به مناطق مرزی ایران، کسری را وادار نمود تا در سال ۵۴۰ میلادی با روم وارد جنگ شود.
او به سوریه لشکر کشید و شهر انطاکیه که سومین شهر مهم امپراتوری روم بعد از قسطنطنیه (کنستانتینوپل) و اسکندریه بود را تصرف کرده و برای گوشمالی دادن رومیان شهر را به طور کامل ویران نمود و شهری زیبا تر از انطاکیه به نام زیب خسرو در نزدیکی تیسفون ساخت و همه ساکنان انطاکیه را در آنجا منزل داد. رومیان این شهر را خسرو-آنتیوک و تازیان آنرا رام الله مینامند.
نکته جالب در تصرف انطاکیه این است که بعد از اینکه ایرانیان این شهر را گرفتند، انوشیروان به شدت سپاهیان را از آزار اسیران رومی منع کرد که این امر بر خلاف سنت آن روزگار بوده و نشانگر جوانمردی کسری میباشد. فردوسی بزرگ در این باره میفرماید:
خروشی بر آمد ز درگاه شاه            که ای نامداران ایران سپاه
همه پاک از این شهر بیرون شوید            بتاریکی اندر به هامون شوید
اگر هیچ بانگ زن و مرد پیر            و گر غارت و شورش و دار و گیر
بگوش من آید به تاریک شب            که بگشاید از رنج یک مرد لب
هم اندر زمان آنکه فریاد ازوست            پر از کاه بینیدش آکنده پوست
خسرو سپس به لازیکا (گرجستان کنونی) یورش برد و جوستینیان نیز بلیساریوس یکی از بزرگترین سرداران روم در طول تاریخ را به مقابله او فرستاد. بلیساریوس در مقابل کسری کاری از پیش نبرد و به شدت شکست خورد.
پس از پیروزیهای قاطع ایرانیان پیمان صلحی به مدت ۵۰ سال بین ایران و روم بسته شد و رومیان متعهد شدند تا در این ۵۰ سال همه ساله به ایران خراج بپردازند و ایران نیز در مقابل لازیکا را به روم بازگرداند.
در این هنگام ترکهای شمال ایران به هیاطله حمله کردند و مشغول فتنه افکنی و ناامن ساختن مرزهای ایران بودند که کسری به جنگ آنان شتافت و ترکان را به سختی شکست داده و به پشت رود سیحون راند.
در سال ۵۷۰ میلادی حبشیان (اتیوپی) به یمن حمله کردند و شاه یمن از خسرو کمک خواست. کسری انوشیروان سپاهی را به فرمانده ای وهریز به یمن فرستاد و حبشی ها را از آنجا بیرون کرد. از آن زمان تا یورش تازیان، یمن یک ساتراپی (استان) ایران بود.
در سال ۵۷۱ جنگ جدیدی با روم بر سر ارمنستان در گرفت و کسری قلعه دارا در رود فرات را تصرف نمود و به سوریه و ترکیه کنونی حمله کرد و پیروزیهای بزرگی در این مناطق به دست آورد.
 
درباره دانش و هنرپروری کسری انوشیروان:
 
انوشیروان دادگر دارای شخصیتی بسیار هنر دوست و دانش پرور بوده است و عقاید مخالفان خود را تا جایی که به امنیت کشور لطمه وارد نمی کرد، تحمل می نمود.
به فرمان او کتاب اوستا در یک مجموعه منظم جمع آوری شد و آنچه امروزه از اوستا باقی مانده، دست آورد کوشش های انوشیروان است. همچنین کتاب ارزشمند بیدپای هندی یا همان کلیله و دمنه به دستور کسری به ایران آورده شد و به زبان فارسی پهلوی ترجمه شد. در مقدمه شاهنامه ابومنصوری در این باره آمده است: “از کسری انوشیروان چیزی مانده است که از هیچ پادشاه نمانده است (یعنی کلیله).”
بازی شطرنج نیز به فرمان او از هند به ایران آورده شد و رواج یافت.
دانشگاه پزشکی گندی شاپور در زمان او ساخته شد و می توان از آن به عنوان اولین دانشگاه پزشکی جهان با ساختار مدرن نام برد. در زمان کسری کتابخانه دانشگاه گندی شاپور بزرگترین کتابخانه جهان محسوب می شد.
در دوره پادشاهی خسرو انوشیروان، امپراتور روم جوستینیان که یک مسیحی متعصب بود، آکادمی آتن که آخرین پایگاه تدریس آیین های غیر مسیحی در روم بود را بست و اساتید مکتب افلاطونی نو که هفت نفر بودند به ایران و دربار ساسانیان پناه آوردند و با پیشواز گرم کسری روبرو شدند.
در دربار کسری، هفتاد تن از بزرگترین دانشمندان آنروز ایران و جهان حضور داشتند که او را در امور مختلف کشورداری یاری می نمودند.
زمانیکه فتنه نوشزاد یکی از فرزندان انوشیروان که به دین مسیح گرویده بود و با همدستی مسیحیان علیه پدرش شورید به دست ارتش ایران ناکام ماند، کسری همه مسیحیانی را که دسیسه کرده بودند را بخشید و از مجازات آنان چشم پوشی نمود.
 
 
اصلاحات کسری:
 
کسری انوشیروان سیستم مالیاتی کشور را اصلاح نمود و قانون مدونی برای اخذ مالیات بر اساس میزان داراییهای اشخاص وضع نمود تا هم درآمد پایداری برای دولت فراهم شود هم به طبقات کم درآمد فشاری وارد نیاید. او طبقه دهقان یا همان خرده مالکان را تقویت نمود و برخی مسولیتهای لشکری را نیز به آنان سپرد تا هم پشتوانه محکمی برای ارتش پدید آید هم از قدرت گرفتن بیش از حد اشراف جلوگیری شود. کسری اموال و داراییهایی را که در دوران فتنه مزدکیان از طبقات مختلف مردم گرفته شده بود را به آنان باز گرداند و کشور را از هرج و مرج رهایی بخشید.
او کشور را به چهار بخش تقسیم کرد و اداره امور نظامی هر بخش را به یک اسپهبد سپرد و لقب ایران اسپهبد را از میان برداشت تا تمرکز قدرت نظامی در دست یکنفر نباشد.
خسرو ارتش ایران را ساماندهی نمود و یک ارتش حرفه ای و بسیار با دیسیپلین که سربازان آن حقوق منظم دریافت می کردند تشکیل داد. ارتش ایران در زمان انوشیروان از نظر نظم و تشکیلات بسیار پیشرفته تر از ارتش روم بود.
در دوره شاهنشاهی ساسانیان و بخصوص دوره کسری انوشیروان، بازرگانی در نهایت رونق خود بود و ایران قطب اقتصادی جهان محسوب میشد. استفاده از پول یکسان در کشور و نوعی بانکداری نیز رواج داشت، بطوریکه واژه چک از زبان فارسی به زبانهای اروپایی رفته است.
انوشیروان همچنین یکی از پرکارترین شاهان ایران در زمینه عمران و آبادانی بوده و سدهای فراوانی در دوره او بخصوص روی رودخانه های دجله و فرات ساخته شدند. ساختمان باشکوه طاق کسری در تیسفون نیز در دوره او ساخته شد.




موضوع :
انوشيروان دادگر ,  , 

خسروپرویز سوار بر شبدیز

من آن گنجینه ی پر مایه و پر دُر دورانم

 من آن گهواره ی پاکان و مردان و دلیرانم

منم آن مادر فرزانه و والا و آزر مین

که نوشیدند شیر مردمی از نوک پستانم

جلال الدین بود سردار غران و دلیر من

که او بر سینه ی دشمن فرود آورد پیکانم

                                                              من ایرانم   من ایرانم.

Relief of Shapur I capturing Valerian

منم  تاریخ  گویای  هزاران ساله ی گیتی

که پیچیده است در گوش جهان آوای شاهانم

منم  گردون  گردنده،  منم کیهان چرخنده

من آن ماه درخشانم. من آن خورشید تابانم

شگفتی نیست گر شیرین زبان و پارسی گویم

که چونان چامه ی سعدی و  چون فریاد خاقانم

                                                             من ایرانم   من ایرانم.

 

نگر  بر  تیسفون  تا  بارگاه  داد را  بینی

که از آن دادگر خسرو، من این جامانده ایوانم

منم داد انوشروان  منم شمشمیر نادر شه

منم سرمایه ی دانش  من آن گسترده کیهانم

اگر دردی است در دوران  منم آن درد را درمان

که دارم  پور  سیناها وُ  رازی ها به انبانم

                                                              من ایرانم   من ایرانم.

منم  زاینده ی بابک که من شیر ژیان زایم

من آن استاده الوندم  من آن کوبیده سندانم

اگر خیام و فردوسی  شدند آوازه ی گیتی

که من پروردم آنها را در این پر بار دامانم 

اگر دستم تهی باشد  دلم گنجینه ی راز است

که من منصور حلاجم  که من بابای عریانم

                                                              من ایرانم   من ایرانم.

منم آن مادر فرهنگ والای اوستایی

که باشد نیک پنداری  شعار پاک مردانم

منم آموزگار مازیار و نخشب و آرش

از این برجستگان هستند شاگرد دبستانم

اشو زرتشت بالیده است در دامان پاک من

من آن زالم  من آن سامم  من آن سهراب و ساسانم

                                                              من ایرانم   من ایرانم.

پدید آورده ام یعقوب را در دامن پاکم

منم زاینده ی رستم  من آن پر زور دستانم

من آن پر مایه فرهنگم  من آن گسترده آیینم

هراسانم ز نادانی  ز بی مغزان گریزانم

چو مرد آویزها بسیار پروردم به آغوشم

که من آن مرد جنگی هزاران رزم و میدانم

                                                              من ایرانم  من ایرانم.

منم مام ابومسلم  منم زاینده ی کورش

ز من شوریده شد حافظ  که من چون باده جوشانم

هم از تاجیک و از کُردم  هم از قشفایی و افغان

هم از تهرانی و گیلک  هم از اینم هم از آنم

در این آشفته بازار جهان کالای کمیابم

در این دریای آلوده  چو مروارید غلتانم

                                                              من ایرانم   من ایرانم.

اگر بینی که اندر چار میخ و بند و زنجیرم

نپنداری که می ترسم  نپنداری هراسانم

ولی اندوه در ژرفای جانم ریشه افکنده

که من زین شورش بیهوده و بیجا پشیمانم

تو ای فرزند دلبندم  فراموشم مکن هرگز

ز من پیمان خود مگسل  که من آن سخت پیمانم

                                                             من ایرانم   من ایرانم.

طاق کسرا نمونه ی معماری ساسانی



هرگز نخواب کوروش

دارا جهان ندارد،

سارا زبان ندارد

بابا ستاره ای در  

هفت آسمان ندارد!

کارون ز چشمه خشکید،

البرز لب فرو بست

حتی دل دماوند،

آتش فشان ندارد

دیو سیاه دربند،

آسان رهید و بگریخت

رستم در این هیاهو،
گرز گران ندارد
روز وداع خورشید،
زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان،
نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا،
نامی دگر نهادند

گویی که آرش ما،

تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها،
بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز،
میهن جوان ندارد
دارا ! کجای کاری،
دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند،
دارا جهان ندارد
آییم به دادخواهی،
فریادمان بلند است
اما چه سود،
اینجا نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است
این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس،
شیر ژیان ندارد
کوآن حکیم توسی،
شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما
دیگر بیان ندارد

هرگز نخواب کوروش،

ای مهرآریایی

بی نام تو،وطن نیز
نام و نشان ندارد.




موضوع :
کوروش کبیر ,  , 


 روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت: خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته وجز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم. آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟خدا گفت: البته!

- از تو میخواهم یک روز، فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز رابررسی کنم.سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.

- چرا چنین چیزی را میخواهی؟ به جز این هرچه بخواهی برآورده میکنم، اما این را نخواه. - خواهش میکنم. آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم. اگر چنین کنی بسیار سپاسگذار خواهم بود واگر نه، باز هم تو را سپاس فراوان می گویم.

خداوند یکی از ملائک خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی، از پاسارگاد بیرون کشید. فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.کوروش گفت: «عجب!اینجا چقدر مرطوب است!» و فرشته تاسف خورد.

- میتوانی مرا بین مردم ببری؟ میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند.

و فرشته چنین کرد. کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت. به جز عده ی اندکی، کسی به یاد او نبود.کوروش بسیار غمگین شد اما گفت: اشکالی ندارد. خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند. فرشته تاسف خورد.

در راه میشنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزنند: عبدالله! قاسم! …

- هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم!

فرشته گفت: این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند.

- اعراب؟!

- بله. تو آنها را نمیشناسی. آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناورایران حکومت میکردی و حتی چندین قرن پس از آن، آنها از اقوام کاملا وحشی بودند.

کوروش برافروخت: یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟!پس پادشاهان چه میکردند؟!

فرشته بسیار تاسف خورد.

سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود. بعد از مدتی کوروش گفت: تو می دانیکه من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم. مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟

- در ظاهر بله!

کوروش خوشحال شد: خدای را سپاس! چه آیینی؟

- اسلام

- چگونه آیینی است؟

- نیک است

و کوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید …

- نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده.
وفرشته چنین کرد.

- همین؟!

کوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست.

- پس بقیه اش کجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است؟!

و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد.

- خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم راتسکین دهد.

فرشته چنین کرد، تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند. پس ازچند دقیقه مرد از کوروش پرسید: راستی شما از کجا می آیید؟ کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت:

ایران!

لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است!

عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت. قلب کوروش شکست…

- مرا به آرامگاهم باز گردان.

فرشته بغض کرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن …

کوروش رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم.

 

کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است

آرامـــگـهـت غـــرقــه بـه زیـــر آب اسـت


ایـنبار نـه بیــگانه که دشـمن ز خـود است

صد ننـگ به ما کـه روح تو بی تاب است





موضوع :
کوروش کبیر ,  , 

وقتی تو می گویی وطن من خاک بر سر می کنم

 

گویی شکست شیر را از موش باور میکنم

 

وقتی تو میگویی وطن بر خویش می لرزد قلم

 

من نیز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم

 

وقتی تو می گویی وطن یکباره خشکم می زند

 

وان دیده ی مبهوت را با خون دل تَر می کنم

 

بی کوروش و بی تهمتن با ما چه گویی از  وطن

 

با تخت جمشید کهن من عمر را سر می کنم

 

وقتی تومی گویی وطن بوی فلسطین می دهی

 

من کی نژاد عشق با تازی برابر می کنم

 

وقت تو می گویی وطن از چفیه ات خون می چکد

 

من یاد قتل نفس با الله و اکبر میکنم

 

وقتی تو میگویی وطن شهنامه پرپر می شود

 

من گریه بر فردوسی آن پیر دلاور  میکنم

 

بی نام زرتشت مَهین ایران و ایرانی مبین

 

من جان فدای آن یکتا پیمبر می کنم

 

خون اوستا در رگ فرهنگ ایران می دود

 

من آیه های عشق را مستانه از بر می کنم

 

وقتی تو می گویی وطن خون است و خشم وخودکشی

 

من یادی از حمام خون در تَلِ زَعتَر(اردوگاهی در فلسطین) میکنم

 

ایران تو یعنی لباس تیره عباسیان

 

من رخت روشن بر تن گلگون کشور می کنم

 

ایران تو با یاد دین زن را به زندان می کشد

 

من تاج را تقدیم آن بانوی برتر می کنم

 

تاریخ ایران تو را شمشیر تازی می ستود

 

من با عدالتخواهیم یادی ز حیدر میکنم

 

ایران تو می ترسد از بانگ نوایِ نای و نی

 

من با سرود عاشقی آن را معطر میکنم

 

وقتی تو میگویی وطن یعنی دیار یار و غم

من کی گل"امید"را نشکفته پر پر میکنم



شعری از سورنا آرام در وصف كودكی و نوجوانی كوروش

تا که اتحاد ماد از هم گسست             

آستیاگ بر تخت شاهی بنشست

قدرتش بی حد و بی انکار بود                        

ده ملل بنده به آن دربار بود 

با خرد او تا ابد پیکار کرد                             

در جهان روح بشر را تار کرد

تا که یک شب درعدم سیلاب دید             

سیل آب ازدخترش درخواب دید

موبدان را زین میان احضار کرد                     

از غم کابوس خود هوشیار کرد 

جمله آنان گفتن ای شاه زمان                      

تاج و تخت تو نباشد درامان

آستیاگ از ترس تشویش وطن                     

از هراس بخت آن پاکیزه زن

خود رها از بند این کابوس کرد               

هرکه آمد بی سبب منحوس کرد

بی خبر از آن سرشت خوش نهاد                

دختر خود را به شاه پارس داد

تا که سالی از وصال آن گذشت             

نغمه ی میلاد آن در دل نشست

هفت آبان روزشاد روزگار                             

ماندانا شد در دیارش باردار  

بار دیگر آن شه ننگ آفرین                     

درخیال و خواب خود دید این چنین

یک درخت از دخت او روییده شد           

شاخ و برگش درجهان پیچیده شد

موبدان گفتن که ای شاه زمان                     

تاج و تخت تو نباشد درامان

آن شه ننگ آفرین دد سرشت                 

حکم قتل کودک خود را نوشت

با هزاران حیله و مکر و فریب                       

ماندانا آمد به آن شهر غریب

تا که آن کودک به دنیا پا نهاد                      

لرزه ای بر کاخ اهریمن فتاد

ماندانا از شوق بسیاری که داشت      

نام آن شهزاده را کوروش گذاشت 

مخفیانه در شبی دور از خدا                   

در شبی تاریک و سرد و بی صدا

آستیاگ او را ربود از دایگان                           

تا کند او طعمه ی درندگان 

او وزیرش را ز کاخ احضار کرد                      

با عدم از بخت خود گفتار کرد

آن وزیر پاک و سردار رشید                     

در وجود خود چنین ننگی ندید

او وجود بچه را کتمان  نهاد                      

تا به آن چوپان نیک اندیش داد

با دلی غم دیده گفت ای مهرداد                  

این تو و این کودک نیکو نهاد

جان او نیکو بدارش زین میان                       

تا بماند از شه  دد  در امان

او همان پور دلیران کوروش است              

بر دل ما فاتح بی یورش است

روزگار آن کودک نورسته را                         

آن عقاب شرقی پربسته را

درمیان کوه و کوهستان گذاشت                

درکنار رزم آن چوپان گذاشت

ماندانا تا رهسپار یار شد                         

از غمش کمبوجیه هشیار شد

او سپاه پارس را آماده کرد                        

تا به جنگ آید بر آن کفتار زرد

ماندانا او را زجنگ انکار کرد                          

ازسپاه دیو و دد گفتار کرد

تا دوازده سال ز آن غوغا گذشت           

کس حریف لشکر دیوان نگشت

ظلم ونفرت پرچم هرشهر بود                  

از سپاهان کام مردم زهر بود

تا که روزی در غروب آسمان                           

در میان بازی آن کودکان

تاج شاهی بر سر کورش نشست        

شیشه عمر دد و دیوان شکست

زیر فرمانش گل هستی شکفت           

مالیات  و باج را بخشید و گفت

این که رسم حاکم خوش نام نیست     

با خرد این خانه بد فرجام نیست

رسم  من رسم نیاکان من است           

جان من ارزانی این میهن است

ناگهان سربازی از آن سوی تخت            

تعنه ای زد برشه یزدان پرست  

کین صفت را لایق نام تو نیست          

صید من را طعمه ی دام تو نیست
 
چون که من پور وزیر حاکمم                

پادشاهی بر شما من لایقم

من نذارم ولوله بر پا شود                           

پور چوپان پادشاه  ما شود

کوروش آنجا با نگاهی پر ز راد                  

حکم شلاقی به آن سرباز داد

آن جوان پر غرور و بی خرد                        

پور آرتم بارس بود از بخت بد

آرتم از آن  رویداد آگاه شد                      

سوی کاخ آستیاگ در راه شد 

گفت اینک ای شه ایران زمین                      

پور سردار دلیرت را ببین          

او ز درد پای خود در ماتم است      

کی چنین ننگی بر ایران حاکم است

من برای دادخواهی آمدم                          

نعره تا عرش اهورایی زدم

آستیاگ بعد از نشست و گفتگو        

خواست کوروش را آرند سوی او
 
کوروش آمد سوی آن کاخ بزرگ                

سوی آن کاخ پر از جلاد و گرگ

تا که کوروش لب گشود از ماجرا           

آستیاگ حیرت زد و ماندش به جا

بعد از آن دیدار ننگین  شاه ماد                  

ناگهان فرمان بی اندیشه داد

گفت با آن نو وزیر دست راست                       

آریا تصویر دامادم کجاست

آستیاگ تا آن که تصویرش بدید                  

ناگهان نعره زهور مزدا کشید

از شباهت های آنها یکه خورد                 

دل به مزدای خردمندان سپرد

درد و افسوسی درآن تدبیر شد             

کوروش آنجا در قل و زنجیر شد

تا که بعد از چند روزی موبدان             

گفتنش شاها تو هستی  در امان

چون که او در بازی آن کودکان                

شاه خون خاری نبوده زین میان

پس برای تو خطر در خواب نیست       

جز تو اینجا هیچ کس ارباب نیست

آستیاگ از این سخن  آرام شد                

بی خیال از  تلخی فرجام شد

او برای کودک نیکو سرشت                   

حکم و فرمان رهایی را نوشت 

کوروش آنجا در حضور موبدان                       

بوسه زد برخاک پاک آریان 

تا که کوروش رهسپار خانه شد                

از غمش صبر پدر ویرانه شد

او ز مرگ و زندگی گفتش سخن                  

ازنیاکان و تبارش  در وطن 
                     
کوروش آنجا زجه زد در یاد خود                    

شد کمی آگاه از بنیاد خود    

تا که بی وقفه دلش چون یاس شد             

رهسپار سرزمین پارس شد ... 




موضوع :
سورنا سردار نامی ایران ,  , 

مروز نیز در سالروز شهادت استاد علیمحمدی استکبار بار دیگر قدرت علمی ایران به ویژه در عرصه فعالیت صلح آمیز هسته‌ای را تاب نیاورد و محققی دیگر را به شهادت رساند.

بیش از دو سال است که گروهک‌های تروریستی اقدام به ترور دانشمندان هسته‌ای ایران می‌کنند به طوری‌که تاکنون 6 دانشمند هسته‌ای ترور شده‌اند که طی آن پنج دانشمند به درجه رفیع شهادت نائل شدند.

امروز نیز در سالروز شهادت استاد علیمحمدی استکبار بار دیگر قدرت علمی ایران به ویژه در عرصه فعالیت صلح آمیز هسته‌ای را تاب نیاورد و محققی دیگر را به شهادت رساند.

 

در جدول زیر ترور دانشمندان کشور در دو سال اخیر و آخرین وضعیت پیگیری آنها آمده است: 

 

مشخصات فرد ترور شده

تاریخ، ساعت و محل  ترور

نحوه ترور

سوابق تحصیلی و علمی 

سوابق کاری

مسئول ترور

دکتر مسعود علیمحمدی

1388/10/22
ساعت 7:05 صبح  
خیابان قیطریه روبروی منزل

بمبگذاری در خودرو

فارغ التحصیل دکترا از دانشگاه صنعتی شریف در رشته فیزیک نظری
ارائه بیش از 80 مقاله به مجلات معتبر علمی دنیا

استاد برجسته فیزیک ایران
نماینده ایران در سزامی
عضو شورای پردیس علوم 
معاون پژوهشی پردیس علوم  

"مجید جمالی فش" وابسته به موساد

 دکتر مجید شهریاری

1389/9/8
ساعت 7 تا 8 صبح
محدوده بلوار ارتش

بمبگذاری در خودرو

فارغ التحصیل کارشناسی الکترونیک از دانشگاه امیرکبیر
دارای مدرک کارشناسی ارشد مهندسی هسته‌ای از دانشگاه صنعتی شریف
دکترای علوم و تکنولوژی هسته‌ای دانشگاه صنعتی امیرکبیر

عضو هئیت علمی دانشکده فیزیک دانشگاه امیرکبیر
نویسنده چهار کتاب و چندین مقاله بین المللی در زمینه مهندسی هسته‌ای
استاد فیزیک دانشگاه شهید بهشت
محقق جمهوری اسلامی ایران در سزامی

در دست پیگیری

 فریدون عباسی دوانی

 1389/9/8
بین ساعت 7 و هشت صبح
ولنجک روبروی دانشگاه شهید بهشتی

بمبگذاری در خودرو

 

استاد برجسته فیزیک هسته‌ای
هم اکنون معاون رئیس جمهور 
رئیس سازمان انرژی اتمی است

هنوز مشخص نشده است اما ترور ناموفق بود

 داریوش رضایی نژاد

 1390/5/1
ساعت 12 ظهر
مقابل دانشکده برق دانشگاه صنعتی خواجه نصیر

 شلیک گلوله

دانشجوی مقطع دکترای حرفه ای در رشته برق گرایش قدرت دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی

نخبه آبدانان ایلام

هفته نامه آلمانی اشپیگال موساد را عامل ترور معرفی کرد

 شهید مصطفی احمدی روشن

1390/10/21
ساعت 8:20 صبح
میدان کتابی، خیایان گل نبی

انفجار بمب مغناطیسی

فارغ التحصیل رشته مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف

معاون بازرگانی سایت هسته ای نطنز

 هنوز مشخص نشده است




موضوع :
شهداي ايران ,  , 

مصطفی احمدی روشن (۱۷ شهریور ۱۳۵۸ در تهران – ۲۱ دی ۱۳۹۰ تهران) معاون بازرگانی سایت هسته‌ای

نطنز بود که پس از خروج از منزل در ساعت ۸:۳۰ صبح توسط یک موتورسیکلت سوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی در خیابان گل نبی تهران (میدان کتابی) ترور شد. او دانش‌آموخته مقطع کارشناسی رشته مهندسی

شیمی در سال ۱۳۸۱ از دانشگاه صنعتی شریف بود. این شهید دارای چندین مقاله ISI به زبان‌های انگلیسی و

فارسی بوده است. وی دانشجوی دکترای دانشگاه صنعتی شریف و از نخبگان این دانشگاه به شمار می‌رفته

است. به گفته دوستان وی شهید احمدی شخصی ولایتمدار و از شاگردان آیت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران

بوده است. معاون بازرگانی سایت نطنز شخصی شوخ و باصفا و در عین حال در مدیریت جدی و قاطع بوده است.

وی در دوران دانشجویی معاون فرهنگی بسیج دانشجویی دانشگاه شریف بوده است. همچنین وی در راهپیمایی

عظیم ۹دی ۸۸ روز تجدید بیعت با ولایت حضور داشته است.

از شهید احمدی روشن یک فرزند به نام «علی» به یادگار مانده است. ترور وی در سالگرد ترور دیگر

استاد فیزیک ایران مسعود علی‌محمدی صورت گرفت. فرد دیگری که همراه وی بود نیز در بیمارستان رسالت جان

باخت.




موضوع :
شهيد احمدي روشن ,  , 

فردی که توسط تروریست‌های کوردل مورد سوء‌ قصد قرار گرفته و به شهادت رسیده ‘داریوش رضایی نژاد’

دانشجوی رشته برق و الکترونیک  بوده است.

به گفته فارس رضایی‌نژاد سال ۸۷ به همراه ۲۰ نفر دیگر در دوره کارشناسی ارشد مهندسی برق

(گرایش قدرت) دانشگاه خواجه نصیر با دانشگاه هانور آلمان پذیرفته شده بود.

به گزارش ایرنا بنابر اظهارات منابع موثق وی از نخبگان برجسته و علمی کشور در زمینه برق و الکترونیک

بوده و با دانشگاه‌ها و مراکز علمی کشور همکاری داشته است

این حادثه زمانی رخ داد که داریوش رضایی نژاد به همراه همسرش در زمان بازگشت از محل کار به

مهد کودکی که فرزندشان آنجا نگهداری می شد مراجعه کردند و در مقابل مهدکودک مورد سوء قصد قرار گرفتند.

جزئیات ترور
شاهدان عینی به عصر ایران گفتند که این دانشمند هسته ای به همراه همسر و دختر خردسالش،

مقابل در خانه شان و در درون خودروی سواری خود مورد هدف تروریست ها قرار گرفت.

یکی از همسایه ها  گفت: تروریست ها دو موتور سوار بودند که کلاه کاسکت داشتند و صورتشان

دیده نمی شد.یک خانم میانسال نیز درباره ماجرا گفت: بلافاصله بعد از شنیدن صدای چند شلیک ،

به کوچه آمدم و پیکر غرقه به خون او را دیدم که در آغوش همسرش بود و همسرش نیز که در این حادثه

آسیب دیده بود ، جیغ می کشید و فریاد می زد: تو را به خدا کمک کنید!

صحنه رقت انگیز دیگر نیز گریه های دختر خردسال این دانشمند هسته ای بود که شوکه شده بود و مدام گریه

می کرد که فوراً او را بغل کردم و به خانه بردم و به او آب دادم و بلافاصله با اورژانس تماس گرفتم.

پوکه های باقی مانده در محل نشان می دهد که در این ترور ۵ گلوله شلیک شد که یک گلوله به گردن

این دانشمند و گلوله دیگر به دست وی اصابت کرده است.

همچنین یک گلوله به در خانه اصابت کرده است.ضاربان بعد از ترور از محل متواری شدند. این عده

همچنین  گفتند که نیم ساعت طول کشید تا اورژانس به محل حادثه برسد.

گفتنی است این حادثه در خیابان بنی‌هاشم خیابان خادم رضائیان رخ داده است .

آخرین وضعیت همسر شهید رضایی‌نژاد

همسر شهید داریوش رضایی‌نژاد که در پی حادثه ترور شنبه اول مرداد ماه شاهد شهادت همسرش بود

خود نیز در جریان این حادثه زخمی شده و در یکی از بیمارستانهای تهران به سر می‌برد اما خانواده وی از حال

مساعد وی خبر می دهند. شهره پیرانی همسر شهید داریوش رضایی نژاد که وی نیز در حادثه ترور همسرش،

آسیب دیده است هم اکنون

در یکی از بیمارستانهای تهران بستری است.

تمری – دایی شهره پیرانی درباره آخرین وضعیت همسر شهید رضایی نژاد گفت: وضعیت عمومی

خانم پیرانی خوب است.شهره پیرانی فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد رشته علوم سیاسی

دانشگاه تهران و اهل آبدانان استان ایلام است.علی عزتی – نماینده مردم آبدانان گفت: همسر شهید

رضایی نژاد زخمی شده و در یکی از بیمارستانهای تهران بستری شده و پیگیری ها نشان داده که

وضعیتش مناسب است.

نماینده مردم آبدانان با بیان اینکه امروز برای عیادت همسر شید رضایی نژاد در بیمارستان حاضر می شود گفت:

شهید رضایی نژاد جزو نخبه های استان ایلام بود و به لحاظ دانشگاهی نیز نخبه بوده است.

 




موضوع :
شهيد رضائي نژاد ,  , 

و مدرک کارشناسی را از دانشگاه شیراز (۱۳۶۴) و کارشناسی ارشد (۱۳۶۷) و دکترای فیزیک با گرایش

ذرات بنیادی را از دانشگاه صنعتی شریف در سال ۱۳۷۱ کسب کرد. او از دانشجویان نخستین دوره دکترای

فیزیک در داخل ایران بود و نخستین شخصی است که در ایران دکترای خود را در فیزیک دریافت نموده‌است.

او ده‌ها مقاله ISI منتشر نمود. او همچنین به همراه وحید کریمی پور اولین دانشجویان در پژوهشگاه

دانش‌های بنیادی بودند.

تخصص اصلی او ذرات بنیادی، انرژی‌های بالا و کیهان‌شناسی بوده‌است. با پژوهشگاه دانشهای بنیادی

(مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات) نیز طی سال‌های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ همکاری داشته‌اند.

از جمله درسهایی ارایه شده توسط وی می‌توان به مکانیک کوانتومی و الکترومغناطیس، مکانیک آماری،

ذرات بنیادی و نظریه میدان‌های کوانتمی اشاره کرد. علیمحمدی، یکی از برگزیدگان جشنواره بین‌المللی

خوارزمی در سال ۸۶ بود و در پژوهش‌های بنیادی رتبه دوم را کسب کرد.

وی از سال ۱۳۷۴ در دانشکده فیزیک دانشگاه تهران مشغول به تدریس بود و عضو هیئت علمی

و ممیزه این دانشگاه بود. وی همچنین در مقاطع مختلف تحصیلی شاخه فیزیک در تربیت معلم،

وی همچنین به عنوان استاد راهنما و مشاور در پروژه‌های پایان‌نامه‌های مرتبط با علوم فیزیکی، به

فعالیت مشغول بوده.

روابط عمومی سازمان بسیج مستضعفین در پیام تسلیتی که به جهت ترور مسعود علی‌محمدی

منتشر کرده، مدعی شد که مسعود علی‌محمدی در دانشگاه مالک اشتر و دانشگاه امام حسین نیز تدریس

می‌کرده‌است. محمد سهیمی مدعی شده‌است که او در این دانشگاه تدریس نمی‌کرده‌است.

وبگاه تابناک نیز همکاری وی با نهادهای نظامی را تنها در دوره جنگ ایران و عراق تایید می‌کند.

انفجار بمب در قیطریه تهران در ساعت ۷:۳۰ صبح ۲۲ دی ۱۳۸۸ روی داد. در این حادثه مسعود علی‌محمدی

شهید شد، دو فرد دیگر زخمی شدند و خساراتی به ساختمان مجاور وارد شد. بمب منفجرشده در یک

موتورسیکلت که به فاصله یک متری از در ورودی منزل علی‌محمدی به یک درخت بسته شده بود،

جاسازی شده بود.

 




موضوع :
شهيد عليمحمدي ,  , 

وی با کسب رتبه دو در سال ۶۳ در آزمون ورودی دانشگاه صنعتی امیر کبیر در رشته الکترونیک پذیرفته شد.

سپس در سال ۶۷ باکسب رتبه نخست در رشته مهندسی هسته‌ای پذیرفته شد.و در نهایت در سال ۷۷

موفق شدکه دکترای خود را رشته تکنولوژی فناوری هسته‌ای را از دانشگاه امیر کبیر دریافت کند. وی پس از

استعفا از دانشگاه امیرکبیر به خاطر نبود بستر مناسب برای همکاری وی در سال ۱۳۸۰ به

دانشگاه شهید بهشتی پیوست. و در سال ۸۵ با راه‌اندازی دانشکده مهندسی هسته‌ای دانشگاه

شهید بهشتی به عضویت هیئت علمی آن درآمد.

همراه با دکتر مسعود علیمحمدی، دکترای فیزیک ذرات بنیادی و عضو هیات علمی دانشگاه تهران،

از مشاوران ایران در پروژه مهم سزامی بودند.

برگزاری دوره‌هایی چون «کارگاه آموزشی آشنائی با کدهای محاسباتی راکتورهای هسته ای» از جمله

سوابق دکتر شهریاری بوده‌است. یکی از طرح‌های مهم دکتر شهریاری، طراحی‌های تئوریک مربوط به

ساخت نسل جدید راکتورهای هسته‌ای است که بازتاب زیادی نیز در مراکز علمی جهان داشت. او از جمله

کارشناس ارشد مبارزه با کرم رایانه‌ای استاکس‌نت بود.

ترور استادان فیزیک هسته‌ای دانشگاه شهید بهشتی ایران در تهران در ۸ آذر ۱۳۸۹ باعث کشته‌شدن یک

تن از این استادان شد. این انفجارها که برای ترور مجید شهریاری و فریدون عباسی دو تن از استادان فیزیک

دانشگاه شهید بهشتی انجام شد موجب کشته شدن مجید شهریاری و مجروح شدن ۲ نفر از همراهان

وی شد.

گرچه خانواده وی مایل بودند که فرزندشان در زنجان دفن شود اما نهایت وی در امامزاده صالح تهران دفن‌شد.




موضوع :
شهيد مجيد شهرياري ,  , 

پس از نبرد دليرانه و رزم پهلوانی قادسيه وکشته شدن سپهسالار ايران "رستم فرخزاد" به دست اعراب که توفان شن بر سپاهيان ايران فرو ريخت و مايه شکستشان شد، نيروهای رزمنده ايران پراکنده شدند.
يزدگردسوم شاهنشاه دلاور و بيباک ايران، به اميد فراهم کردن نيروهای کار آمد و پيکارجوی تازه، تلاشی همه سويه را آغاز کرد. ميان نبرد قادسيه تا نهاوند، چهار ماه به درازا کشيد. عمرابن خطاب در اين ميانه نامه اي به شاهنشاه ايران می فرستد که پاسخی دندان شکن دريافت می کند.

او در اين نامه يزدگرد را به خدا پرستی و دست کشيدن از آتش پرستی و روی آوردن به خدای تازيان به نام "الله و اکبر" و پذيرفتن دين اسلام فرا می خواند

آنچه براي آگاهي هم وطننان ارجمند ايراني در ذيل مي آيد متن ترجمه نامه
عمر خليفه دوم به یزدگرد سوم ساسانی و پاسخ یزدگرد به عمر می باشد. نسخه اصلی این نامه ها در موزه لندن نگهداری می شود. زمان نگاشته شدن این نامه ها مربوط می شود به پس از جنگ قادسیه و پیش از جنگ نهاوند که حدوداً چهار ماه به طول انجاميد

متن نامه عمربن الخطاب ، به یزدگرد سوم

         

بسم الله الرحمن الرحیم

از : عمربن الخطاب خليفه مسلمين
به: يزدگرد سوم شاه فارسی

من آينده خوبی برای تو و ملتت نمی بينم ، مگر اينکه پيشنهاد من را قبول  کرده و بيعت نمايی .

 زمانی سرزمين تو  بر نيمی از جهان شناخته شده




موضوع :
تاریخ ایران ,  , 

نام های ایرانی اصیل



بهروز : خوشبخت ، نيکبخت

بهزاد : نيک نژاد - مينياتوريست مشهور صفويان - نام اسب سياوش
بهشاد : خوشحال وشاد
بهمن : نيک انديش - برف انبوه که از کوه فرو ريزد - جانشين اسفنديار
بهناز : خوش ناز‌، باناز ، طناز
بهنام : نيک نام
بهنود : سلامت ، عافيت
بهنوش : کسي که نيک مينوشد
بيتا : بي همتا ، بي مانند
بيژن : ترانه خوان ، جنگجو - پسر گيو و دلداده منيژه
پارسا : پاکدامن ، زاهد
پاکان : پاکها - نامي کردي
پاکتن : نيکو چهر پاکيزه تن
پاکدخت : دختر پاک
پانته آ : همسر آرتاداس که مادها او را به کورش هديه کردند امانپذيرفت
پدرام : آراسته ، نيکو ، شاد
پرتو : روشن ، تابش
پرشنگ : تابش ، آتشپاره
پرتو : روشن ، تابش ، فروغ
پرستو : پرنده مهاجر
پرويز : پيروز - لقب خسرو دوم ، پادشاه ساساني
پرديس : بهشت ، باغ و بستان
پرهام : ازاشخاص بسيار ثروتمند در زمان بهرام گور
پژمان : افسرده ، غمگين
پژوا : بيم و هراس
پرنيا : پارچه حرير
پشنگ : ميله آهني - نام پدرافراسياب
پروانه : حشره اي زيبا که خود را به شعله مي زند
پروين : ثريا ، ستارگان کوچک نزديک به هم
پري : فرشته ، جن ، همزاد
پريچهر : زيبا روي - نام زن جمشيد شاه
پريدخت : دختر پري ، همسر سام نريمان و مادر زال
پريسا : همچون پري




موضوع :
تاریخ ایران ,  , 

شاهان هخامنشی در سنگ نوشته های خود به ((پارسی پسر پارسی و آریایی از نژاد آریایی)) بودن خود می بالند. یشت ها و وندیداد از فر و مردم و سرزمین آریایی یاد می کنند و به ویژه مهر یشت از مهربانی های مهر ایزد بر کشورهای آریایی سخن می گوید(آبان یشت ۴۹/۵۸/۶۹/۱۱۷ تیر یشت ۶/۳۶/۵۸/۶۱ مهر یشت ۱۳۴ زامیاد یشت ۱۴۳  وندیداد ۵۶/۶۹ فرگرد ۱۹ و ۳۹) نوشته های کهن هندیان به ویژه ویدها هم نژاد آریایی را بسی برتر و نا آریایی را بسی پستتر می شمارند. زبان سنسکریت هم که زبان خدایان است. همچنین مردمان باستانی دیگر نژاد و زبان خود را ستوده دیگران را نکوهیده اند. برخی دین ها و کیش ها هم خدایان خود را فقط پشتیبان و طرفدار خود می شناختند و باور به برتری نژادی و کیشی شگفتی داشتند. به هر حال هر ملتی بسی از خود راضی بوده به خود می بالید و به زبان کیش خود برتری می فروخت و چنان می پنداشت که خدا (اگر یگانه پرست بود) فقط و فقط دوست آن است و از ملت های دیگر بیزار و حتی با آنان دشمنی می ورزد. در چنین زمان و محیطی زرتشت بر می خیزد و دین بنیاد می گذارد و آیین خود را روا می سازد و اجتماع نوینی پدید می آورد. ولی هیچ از نژاد و زبان نامی نمی برد. در نظر او کوچکترین واحد اجتماعی خانه است نه یک فرد بزرگترین واحد جهان است نه نژاد.اهورامزدا خدای همه است نه خدای مردمی به ویژه گو که در زمان ((سازمان ملل متحد)) چنین کاری بس به نظر عادی می رسد ولی برای آن زمان و آن محیط بس شگفت آور است همان اندازه شگفت آور که امروز برتری جویی نژادی برخی از مردم جهان.

این والاترین نشانه های جهان بینی و بزرگ منشی آن پاک مرد است و این روحیه در سرتاسر یسن ها دیده می شود و پیروان وی تا زمانی دراز این جهان بینی و بزرگمنشی را نیک نگه داشته اند. در جایی که بسیاری از دین ها و کیش ها جز خود همه دین ها و کیش ها را گمراه کننده یا نادرست یا از کار افتاده می خوانند سراینده رادمنش و واقع بین یسن ۱۲ تنها اجازه ای که به خود می دهد این است که بگوید ((دین اهوری زرتشتی از همه دین هایی که هستند و خواهند بود بزرگ ترین و زیباترین است.)). به عبارت دیگر دین های دیگر را نیز کوچ نمی شمارد. حتی فروردین یشت که می توان گفت نخستین نوشته ی کیش زرتشتی است که از کشورهای آریایی و نا آریایی (ایران و انیران) یاد می کند با کمال بی طرفی به فروهر همه ی زنان و مردان راستکار آن کشورها درود می فرستد و آنان را گرامی می دارد. همین آزادمنشی است که مانند آن را در کوروش بزرگ جلوه گر می بینیم و کمابیش در دیگر شاهنشاهان هخامنشی و اشکانی نیز می یابیم.

برگرفته از ((کتاب زرتشت و دین بهی)) تالیف دکتر علی جعفری





موضوع :
 ,  , 

      گوش بده تا بگم به تو نيت مو        ....       دارن از بين ميبرن هويت مو
                        
                           تاريخ خاک سرزمين آريايي  ...    داره فرياد ميزنه تا ما بياييم

           پس حالا وقتشه بشنوي که  ... ايران من همون کشوري که
                
                          بعد از ۷هزار سال ايران سرپاست ... هنوزم دل آريايي ها دريا ست
   
          بشنو هم وطن من اينو از ياس ... که واسه وطنم منم سرباز
              
                          بگير به دستت پرچم ايرانو بگو ... نگين دست هستي ايرانو بدون

          اعتراض من ميشه مثل گلوله شليک ... بيا با هم بخوانيم سرود ملي
        
                       خواهرو برادر من اي هموطن ... تمدن ايراني ها هست در خطر

         همه ما سربازهاي زير پرچمميم ... نميزاريم از ما بگه هر اجنبي

                     واسه ما ايراني ها ملاک هر نفره ... که تو گردنامون پلاک فروهره

         اتحاد ما واسه دشمن اضطراب ... اسم ايران واسه مايه افتخاره

                    احترام ما به ايران يک خار تو چشم .... کساني که ميخوان بزنند ضربه بهش

         مثل تشنگي گندم به آب                             مثل نم نم بارون بوي خاک

                                 مثل تو مثل چشم پاک        بوي خاک

          وطن عشق تو توي قلبم                       خوندن از وطن حس منه

                                         عشق من خاک ميهن     ايران

                    ............................................................................

       ميخواهي بگي ما آمديم از يک نسل وحشي

                              پس يک نگاهي بنداز به تخت جمشيد

         داري اسم ايرانو بد جلوه ميدي ... که اسمتو بزرگ بنويسن رو جلد سي دي

                         دارم هدفتو تو دفترم مينويسم ... ميدونم که واسه چي ساختي فيلم ۳۰۰

         ميدونم که دلت ساخته شده از سنگ و سرب

                            جاي اينکه با هنر بسازي فرهنگ صلح

       تو اين تيرگي روابط هواي مه آلود ...  ميخواهي ماهي بگيري از آب گل آلود

                           ولي اينو به تو ميگم با زبان اصيل ... که ايران نميشه تباه و تسليم

      خدا به تو داده دوتا چشم بينا ... ببين کتابهاي سعدي و ابن سينا

                        يا فردسي و خيام يا مولانا رومي ... هميشه توي تمدن ما بالا بوديم

      ولي افشين نمي تونه ساکت شه  ,,,  اسم ايران بازيچه يک مشت ناکس شه

                       هدفتو پاره ميکنم با تيغ ايمان ... تو کي هستي که بگي از تاريخ ايران

       کورش کبير بود صلح رو آغاز کرد ...   يهوديها رو از بند بابل آزاد کرد

                     کورش ساخت کتيبه حقوق بشر  ...  واسه همينه که دارم يک غرور قشنگ

      به ايرانمو به تاريخ وطنم ... به خاک همين سرزمين آميخته بدنم

                     هر جاي اين کره خاکي هستي هموطن ...  تا وقتي که خون تو ميدوه در بدن

        راضي نشوکه هر بيگانه با فرهنگ تو بازي کنه

                       تاريخ ايران من هويت منه ,  ايران دفاع از تو نيت منه




موضوع :
تاریخ ایران ,  , 

به گفته مورخان زرتشت در 6500 سال فبل از میلاد به دنیا آمد. نام پدر زرتشت «پوروشسب» و مادرش «دغدو» بود. اشوزرتشت با «هووی» ازدواج کرد و شش فرزند داشت.سه دختر به نام های: فرنی، تریتی، پورچیستا و سه پسر به نام های: ایسدواستر، اوروتت نر، خورشیدچهر.

اوستا زادگاه اشوزرتشت را محلي به نام «رَگه» در كنار رودخانه «دْرُجي» و درياچه چيچَست مي داند بعضي از پژوهشگران اين محل را در غرب ايران يعني درياچه اروميه و برخي درياچه هامون در خاور را اشاره كرده اند و چندي نيز رگه را شهر ري در نزديكی تهران می دانند.




موضوع :
 ,  , 

جلوگیری از ورود شماره جدید نشنال جئوگرافیک به ایران

National Geographic

Persia: Ancient Soul of Iran 

 

روح باستانی ایران :

 شکوهی که الهام بخش ملت مدرن است

ماهنامه آمریکایی "نشنال جئوگرافیک" که در تیراژی میلیونی از بیشترین اعتبار بین المللی در حوزه ی اجتماع ،تاریخ و طبیعت برخوردار است ، در جدیدترین شماره ی خود(آگوست 2008) ،گزارشی ویژه از ایران باستان به چاپ رسانده است.

در این گزارش ویژه که خانم " مارگریت گودیس " آن را تهیه کرده، تاریخ پرشکوه پارس ، با توجه به آداب و رسوم منحصر به فرد و هویت ملی ایرانیان قرن بیست و یکم که هنوز ریشه در خزانه ی باستانی خویش دارند و می کوشند امپراتوری عظیم و ابرقدرت ایران را زنده کنند، مورد بررسی قرار گرفته است .

در این میان، خبرنگار فرارو کسب اطلاع کرد که اداره کل رسانه های خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از ورود این شماره ی نشنال جئوگرافیک به ایران ، جلوگیری به عمل آورده است.




موضوع :
تاریخ ایران ,  , 

پادشاهی پیشدادیان -  در حدود 6000 سال پیش

نامهای پادشاهان پیشدادی :

 

1 ) کیومرث که نخستین پادشاه بشری در دنیا لقب گرفت و بناینگذار آیین پادشاهی در جهان میباشد

2 ) پادشاهی هوشنگ

3 ) پادشاهی طهمورث

4 ) پادشاهی جمشید . که لقب پیامبری را از خود دور کرد و آنرا نپذیرفت

5 ) پادشاهی ضحاک تازی که از دودمام ایرانیان نبود

6 ) پادشاهی فریدون

7 ) پادشاهی منوچهر

8 ) پادشاهی نوذر هفت سال بود

9 ) پادشاهی زو پنج سال بود

10 ) پادشاهی گرشاسب نه سال بود 

*******************************************************

شاهنشاهی و امپراطوری پر افتخارهخامنشی 

*******************************************************

نامهای پادشاهان هخامنشی  :

پادشاهی هخامنش در سالهای 700 تا 675 قبل از میلاد

پادشاهی چیش پیش در سالهای 675 تا 640 قبل از میلاد

پادشاهی آریارمن 640 تا 615 قبل از میلاد

پادشاهی کورش اول ( پدر بزرگ کورش کبیر ) در سالهای 640 تا 600 قبل از میلاد

پادشاهی ارشام شاه انشان در سالهای 615 قبل از میلاد

پادشاهی کمبوجیه اول ( پدر کورش کبیر ) در سالهای 600 تا 559 قبل از میلاد

پادشاهی ویشتاسپ شاه ؟

پادشاهی کورش کبیر شاهنشاه بزرگ تاریخ ایران و جهان در سالهای 559 تا 528 قبل از میلاد

پادشاهی بردیا ( بردیه ) فرزند کورش کبیر ؟

پادشاهی کمبوجیه دوم فرزند کورش کبیر در سالهای 528 تا 522 قبل از میلاد




موضوع :
چهره هاي ماندگار ايران ,  , 

نقش رستم

نقش رستم يكي از مهمترين و زيبا ترين مجموعه اثار باستاني سرزمين هميشه جاويد پارس مي باشد كه اثار مهمي را از دورن عيلام ي.هخامنشي و ساساني درخود نگهداشته است .دردل كوه نيز اثار بسیار عظيمي كنده اند كه شهرياران هخامنشي درانجا اراميده اند اين ارامگاه ها از راست به چپ، قبور منسوب به خشيارشا ، داريوش كبير، اردشير اول و داريوش دوم يم باشند .دراين منطقه اثاري از سه دوره تاريخي ايران .دوره عيلامي 2000 تا 600ق.م. دوران هخامنشي 550تا 330 ق .م و دوران ساساني 224 تا 651 ميلادي برسينه كوهستان حجازي شده است نام منحل يعني نقش رستم نامي نسبتا تازه است و اصولا درزبان پارسي ( نقش ) به معناي حجاري مي ايد و رستم هم بزرگترين قهرمان ملي ايرانيان است و داستانهاي او درشاهنامه ، كه يكي از شاهكارهاي ادبي ايران بلكه جهان مي باشد و سروده فردوسي ،شاعر حماسه سراي ايران درقرن چهارم هجري ،جاويدان شده است . ازاين جهت دربسياري از جايها مردمان محلي نقوش باستاني را كه از اصل و تاريخشان بي اطلاع بوده اند ، به رستم و ديگر قهرمانان اساطيري نسبت مي داده اند .درحقيقت رستم را مي توان با هر كول قهرمان اساطيري يونان همتا دانست .با خواندن كتيبه هاي پهلوي وميخي دراخر قرن هيجده واوايل قرن نوزده ميلادي تاريخ واقعي اين اثار روشن گرديد.هم چنين اكتشافات باستان شناسي دراين ناحيه درسال 1316 شمسي، 1937 ميلادي توسط اريك اف- اشميت وابسته به مركز مطالعات ، تحقيات شرق شناسي دانشگاه شيكاگو شروع گرديد و بعد از او زمانهاي قديم بعنوان يكي از مهمترين مناطق مقدس مورد توجه بوده است . دليل اصي ان موقعيت با شكوه طبيعي انجا است كه كوه و اب و راه دركنار هم واقع شده اند و هرگاه اين سه عامل كنار هم جمع بودند ، محل انها محترم و حتي مقدس شمرده مي شدواز اين رومي توان پنداشت كه اينجا درزمان هخامنشيان بعنوان معتبرترين محل اجراي مراسم تشريفاتي و ديني مورد استفاده بوده است و بخاطر نگهداري قبور شاهان تقدس هم داشته است بعدها ساسانيان كه خود را جانشين هخامنشيان مي دانستند ،تقدس ان محل را ادامه داده اند و دژ محكمي دران محل ساخته اند كه نقوش بسيار مهمي از تاجگذاري و كارهاي مردانه انها را در برداشته و كتيبه هاي بسيار با اهميتي هم درانجا حجازي كرده اند




موضوع :
چهره هاي ماندگار ايران ,  , 

اثار باستاني پاسارگاد

 


كورش بزرگ به سال 550 ق .م دولت ايراني هخامنشي رابنياد نهاد و پاسارگاد را كه درقلب پارس بود بعنوان اولين پايتخت خدو برگزيد . نام پاسارگاد را به صورتهاي مختلف از جمله پارسكده و پارس گرد نوشته اند و برخي ان را با پارس مربوط دانسته اند ،اما با توجه به اسناد موجود ،اين تعبير اعتباري ندارد و پاسارگاد درست است (قسمت اولا ان مثل نام شهر پسا /فسا است ).

كورش بزرگ مجمو عه اي از كاخهاي شاهي درميان باغهاي خرم پاسارگاد طراحي و بنا كرد كه مشتمل بود بر :

 

كاخ دروازه (انسان بالدار ) ،كاخ بارعام ،كاخ اختصاصي ،نباي معروف به تخت سليمان ،دو تك بنا .علاوه بربناهاي فوق طراحي باغ و اب نماهاي سنگي داخل ان نيز درهمان زمان انجام گرفته است .بادرگذشت كورش در جنگ با ايرانيان شمال شرقي كالبد وي به پاسارگاد اورده و درمقبره ساده ولي بسيار چشمگيري كه خود ساخته بودنهاده شد.درزمان كموجيه پسر و جانشين كورش پاسارگاد  اعبتار خد را حفظ كردو بناي سنگي چهار گوشي كه شبيه كعبه زرتشت درنقش رستم  مي باشد به اين  مجموعه اضافه شد . اين بنا كهبعدها « زندان سليمان » نام گرفت . احتمالا مقبره كمبوجيه مي باشد . اكنون تنها يك ديوار بلند از اين بنا باقي مانده است . از زمان داريوش به ببعد پاسارگاد بعنوان مكاني روحاني كه مهد پارسيان بوده است و كالبد بنيان گذار دولت ايران را درخد جاي داده ،مورد احترام بود .پادشاهان هخامنشي مراسم تاجگذاري خود را دراين مكان برگزار مي كردند و موبدان براي بزرگداشت سرسلسله دولت خد همه ماهه قرباني مي كردند و نذورات مي دادند و مراسم مذهبي بجاي مي اوردند . باسقوط هخامنشيان  خط و زبان پارسي باستان به فراموشب سپرده شدو پاسارگاد هم از اهميت  سياسي افتاد، اما خاطره قدوسيت ان دريادها ماد .دردوران اسلام اين مكان بنام «مشهد مادرسليمان »يا «مشهد ام النبي » شهرت يافت .دليل انتخاب اين نام تقدس محل و عظمت بناهايي بود كه جهانگردان اسلامي ساختن انها را از عهده بشر خارج مي دانستند . به همين دليل مقبره كورش نيزبنام «مقبره مادر حضرت سليمان «و برج بلند  سنگي بنام «زندان سليمان » ناميده شدند كه به شرح انها مي پردازيم





موضوع :
تاریخ ایران ,  , 

زندگینامه کوروش کبیر

زندگینامه کوروش کبیر

 


کوروش دوم ، معروف به کوروش بزرگ یا کورش کبیر (۵۵۹-۵۲۸

 

 پیش از میلاد) شاه ایران، به‌خاطر بخشندگی‌، بزرگ منشی، بنیان

 

 گذاشتن حقوق بشر، پایه گذاری نخستین امپراتوری چند قومیتی و

 

 بزرگ جهان، آزاد کردن برده ها و اسرا، احترام به عقاید و مذاهب

 

 مختلف ، گسترش تمدن و... شناخته شده‌است. کوروش نخستین شاه

 

 ایران و بنیان‌گذار دوره‌ی شاهنشاهی ایرانیان می باشد. واژه کوروش

 

 یعنی: خورشیدوار. کُور یعنی: خورشید. وُش یعنی: مانند.

 

 ایرانیان کوروش را پدر، و یونانیان، که وی ممالک ایشان را تسخیر

 

 کرده بود، ‌او را سرور و قانونگذار می نامیدند. یهودیان این

 

 پادشاه را به منزله ممسوح پروردگار محسوب می داشتند، ‌ضمن

 

 آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می دانستند. درباره شخصیت

 

 ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از


..........................




برچسب ها : كوروش,

موضوع :
کوروش کبیر ,  , 

 

آيا ميدانيد : داريوش بزرگ براي اولين بار در ايران وزارت راه – وزارت آب – سازمان املاك –سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنيان نهاد آيا ميدانيد : اولين راه شوسه و زير سازي شده در جهان توسط داريوش ساخته شد آيا ميدانيد : نخستين سروده جهان متعلق به ايرانيان است . گاتهاي زرتشت كه سروده هاي پند آموز زرتشت است به عنوان نخستين اشعار جهاني برگزيده شده اس




موضوع :
 ,  , 


دریافت کد رتبه جهانی سایت و وبلاگ