منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
درباره

بـا تـوگـويـم ميهنــم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم آسمـانـت را پُـلِ پـروازِ سُنبـل مـی کنـم در سـرِ پيـری جـوان مـی گـردمـی همچـون بهـار کـوچـه بـاغـت را پـر از آواز بلبـل مـی کنـم جـاودانـه ميهنـم اين بـار هـم مـی سـازمـت چون درفـش کـاويـان هر جای می افرازمت همچـو رستـم می کَـنم ديـو پليـدی را ز جـای چـون فـريـدون شـوکـت ديـريـنه می پـردازمت با تـو مـام ميهنـم ديـرينه پيمـان می کنـم گـر که ايـرانـم نبـاشـد، تـرک ايـن جـان می کنم همچـو آرش بر پَـرِ البـرز جـان بـر کَـف بـه پـای کوهسـاران را پُـر از آواز ايــران می کنم بـا تـو گـويـم ميهنـم اين بـار هـم گـل می کنم با تـو گـويـم ميهنم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
ایران جاویدان

دانستنیها:
محرب اسلامی = مهرابه پارسی
یادآوری این نکته ضرویست که پرستشگاه های کوچک و خانوادگی «میترا» را «مهرابه» میگویند و محراب مساجد اسلامی نیز اقتباسی از «مهرابه های میترا» بوده است.

برخلاف آنچه به غلط در تاریخ آمده است که : محراب اسلامی از حرب میآید و به معنی محل جنگ می باشد، غافل از اینکه انسان در هنگامه پرستش خدا و یا خدایان که به جنگ نمیرود؟ بلکه به راز و نیاز و خلسه و عبادت میرود.

یک مهرابه که در شهر بندری و باستانی «اوستیا» در ایتالیا کشف شده‌است. مهرابه‌های بسیاری نظیر آن در آلمان، فرانسه [۹] [۱۰] و روسیه، به‌طور اتفاقی و یا هنگام مرمت کلیساها پیدا شده‌اند.

به پرستشگاه‌های مهرپرستان مهرابه گفته می‌شود. که از دو واژه «مهر» و «آبه» ساخته شده‌است. آبه به معنی جای گود است.

ساختمان مهرابه‌ها از یک ورودی سپس دهلیز درونی که به سه راهرو منتهی می‌شد تشکیل شده‌است. تالار روبرویی بزرگ بوده و تالار اصلی معبد بوده‌است. دو راهرویی که در سمت چپ و راست قرار داشتند تنگتر بوده و سقف آن هم کوتاهتر است. مهراب بالای تالار اصلی قرار می‌گرفت و عبارت بود از گودی اندکی در دیوار که نقش مهر (و گاهی مجسمه او) در حال کشتن گاو در آن دیده می‌شد دو مهربان نیز در دو سوی او دیده می‌شدند. در دو طرف تالار اصلی نیمکتهایی سنگی قرار می‌دادند.

روشنی مهرابه از روزنه‌های کوچک سقف و یا پنجره‌های باریک تامین می‌شد، به طوری که فضای مهرابه تقریباً تاریک بود و این برای آن بود که حالت اصلی غار حفظ شود.

چلیپا :

علامت صلیب (چلیپا) رازهای زیادی دارد این علامت از مصر فرعونی تا هند باستان وجود دارد و بنظر می‌رسد از مهمترین نشانه‌های مهرپرستان باشد قدیمی ترین علامتهای صلیب کشف شده در حوزه فلات ایران کشف شده و باید به آیین مهر پرستی مربوط باشد بنظر می‌رسد که صلیب + ساده شده از شکلها و تصوراتی است که از خورشیدوجود داشته مانند دایره‌هایی با 16- 24- 12 شعاع یا پرتو بنظر می‌رسد در یک دوره تکاملی تصویر خورشید از شکل گل آفتاب گردان به علامت+ ساده تر شده‌است و تنها با شکل + و یاضربدر و شکل ستاره پنج پر * در آوردند گفتنی است که علامت * که بر روی کلاه کوروش کبیر دیده می‌شود نیز آیکون خورشید است ولی امروزه آن را با علامت ستاره می‌شناسیم. شکل 12 پر صلیب هم وجود دارد که ممکن است همزمان آیکون خورشید و 12 ماه سال باشد.اما در مجموع می‌توان گفت + صلیب یا چلیپا یا چهار پایه و یا چهار پره ایکون ساده خورشیدتابان است ممکن است 4 خط آن نماد فصل‌های سال و یا نماد 4 عنصر اصلی آب - باد و خاک و نور باشد.خورشید پرستی و آیین مهر یا میثرا در مصر و ایران و هند و بخشی از اروپا قرنها قبل از مسیحیت وجود داشته‌است احتمالا آیین مهر پرستی ابتدا در شمال غرب ایران رایج بوده‌است اما نشانه‌های بارز این آیین در 4 صلیب آریایی نقش رستم قابل مطالعه‌است مهریان به نشانه خورشید، صلیبی را در یک دایره ترسیم می‌کردند و برای آنان چهار گوشه صلیب نشانه سال خورشیدی آغازین بود. دو گوشه آن نشان از روز و شب و دو گوشه دیگر نماد انقلاب خورشیدی بود. صلیب درون دایره در نقشهای شام مقدس میترا به تصویر کشیده شده‌است مهریان به صلیب شکسته «א» نیز به نام چرخ خورشید احترام می‌گذاشتند.
بابانوئل همان میترا و عمو نوروز ما است
«میترا» امروزه همچنان در فرهنگ و سنن غرب با نام «بابا نوئل» باقی مانده است. پس از آنکه مسیحیت جایگزین آئین میترا شد، اکثر آداب و رسوم و سنن «میتراگرایی» زیر پوشش مسیحیت در جوامع اروپایی باقی ماند از جمله:
جشن کریسمس= جشن «یلدا»- تولد میترا -حضور میترا با نام بابانوئل= که همین عمونوروز ما است! -جشن سیزدهمین روز از بهار(سیزده بدر)= با عنوان «عید پاک» کریسمس که بیست و پنجم دسامبر است با چند روز اختلاف همان جشن یلدای کهن میتراگرایی است که بعنوان زادروز میترا در اکثر نقاط جهان جشن گرفته میشده است.

هرچند «یلدا» به معنی «شب بلند» آمده است اما در اصل و زبان آشوری به معنای «تولد» است که «ولد» و «میلاد» در زبان تازی نیز از همین «یلدا» که به معنی «میلاد میترا»است ، خارج شده است.

چهره بابا نوئل با کلاه مخروطی همان کلاه میترا است و ریش سپید نشانه پیری میترا و قبای سرخ نیز لباس کهن ایرانی است که سرخی آن بیانگر مژده و شادی و شور می باشد.

و گفتنی است که تا قبل از زردشت، میترا (و یا مهر) هدایایی در شب بلند یلدا برای کودکان میآورده است. شب قدر که در قرآن آمده و در اسلام از ارج و احترام خاصی برخوردار است نیز اقتباسی از شب یلدای ایران کهن بوده است




برچسب ها : میترائیسم, مهر, مهرپرستی, آیین میترا, دانستنیهای میترائیسم,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

 

 

 

 

 

 

 

هفت خوان:

 

 

 

 

هفت طبقه زمین، هفت مقام، هفت سیاره و در معبد : هفت طاقچه، هفت در، و ...در مهر پرستی، رسیدن به مقام بالا دارای مراسم و شرایطی بود و برای این کار، فرد باید فنون جادوگری را میدانست : ستاره شناسی، رمل و اسطرلاب، طالع بینی، طب، و ...درجات هفتگانه مهرپرستی عبارت بود از :

 

 

 

 

 

 

 

1- کلاغ : منسوب به عطارد ( تیر یا مرکوری ) . نماد : هوا و باد

2- همسر : منسوب به زهره ( ناهید یا ونوس ) . نماد : آب

3- سرباز : منسوب به مریخ ( بهرام یا مراس ) . نماد : خاک

4- شیر : منسوب به مشتری ( هرمز یا ژوپیتر ) . نماد : آتش

5- پارسا (پارسی ) . منسوب به قمر ( ماه )

6- پیک خورشید : منسوب به مهرپیما ( ستاره صبح ) ، هلیوس سل

7- پیر مرشد : منسوب به زحل ( کیوان یا ساتورن )

 

جوانان تازه وارد، به پیشگاه میترا معرفی میشدند و آنگاه در این مجلس به مقام نخست از مقامات هفتگانه دست می یافتند و جزو کارگران و خدمتگذاران به حساب می آمدند. ناگفته نماند که هر یک از این مقامات دارای وظایف خاصی بودند.

مثلا مقام کلاغ، مستلزم نوشیدن شراب (هوم ) و نواختن سرود مقامات بود.

مقام همسر، فقط از آن مردان بود، زیرا زنان حق شرکت در این مراسم را نداشتند. همسران، دارای روبند یا چارقد بودند که علامت مشعل یا چراغ است. این علامت مبین فروغ نوین است که با میترا، خدای روشنایی رابطه دارد .

مقام سرباز، یعنی پس از درک اسرار، ورود به صف سپاهیان خدا است. لباس سربازی به رنگ قهوه ای است .

مقام شیر، جامه ارغوانی رنگ به تن دارد و کفگیری در دست دارد که آتش را جابجا میکند .

پارسا، علامت مشخصه ای داشت و آن جامه ای به رنگ خاکستری بود .

پیک خورشید، جامه ای سرخ رنگ، کمربند زرد یا دوگوی آبی داشت .

پیر مرشد، عالی ترین مقام و منصب در آئین میترا و نماینده وی در زمین است.

علامت مخصوص او حلقه و عصا بود .

توشیحات بیشتر درباره خوان ها در ادامه مطالب




برچسب ها : میترائیسم, مهر, مهرپرستی, آیین میترا, هفت خوان مهرپرستی,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

طريقه ورود به كيش مهر:

ورود به مذهب ميترا و به مرحله اسرارآميز ميترائيك متضمن مراسم طولاني و تشريفات مبسوط بود كه آن طور كه از بقاياي آثار تاريخي مشهود است و دوازده روز به طول مي‏انجاميده عمل ورورد به مذهب ميترا كاري آسان نبوده و برخي اوقات داوطلب بايد آزمايش‏هاي دردناك را تحمل كند از قبيل: آتش، آب ، گرسنگي، تشنگي، سرما، تازيانه، جاري شدن خون از بدن، داغ كردن و تهديد ساختگي به مرگ، سپس نان و آب مقدس را به او نوشانيده و مي‏خورانيدند.( عين اين رسم به مذهب مسيح منتقل شده است و ...) با توجه به اين همه تشريفات عظيم و مراسم مجلّل و وعده‏ي جاوداني شدن تازه وارد به اين مذهب به آساني مي‏توان درك نمود كه چرا اين آيين به سرعت در تمام قلمرو اروپا انتشار يافت. اما ميترائيست‏ها به آساني مسيحيت را مي‏پذيرفتند زيرا ميترا هميشه در جوف يك تجربه اسرار آميز مختفي مي‏گشت يعني به صورت مجرد مطلق يا ذهني بيرون مي‏آمد كه درك آن ميسر نبود، در حالي كه مسيح (ع) كه در مذهب مسيحيت جاي همان ميترا را مي‏گرفت به صورت مفهوم آدمي مجسم مي‏گشت كه قابل درك بود، و مذهب به طور كلي چيزهاي عيني و واقعي هميشه نيرويي بيشتر از مجردات و چيزهاي ذهني و خيالي دارا هستند.




برچسب ها : طريقه ورود به كيش مهر, مهرپرستی,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

 

 

 

میترائیسم:

 

 

يكي از كيش‏هاي كهن ايراني كه زماني جهانگير شد <مهرپرستي> يا <ميترائيسم> است. چنان كه طي اين بررسي خواهيم ديد اين كيش باستاني در بسياري از اديان و جريان‏هاي فكري ايران و جهان اثرهاي ژرف باقي گذاشت.
در باره ميترائيسم پژوهش‏هاي بسياري از جانب دانشمندان خودي و بيگانه انجام گرفته و ويژه‏نامه‏هاي متعددي در اين باره نوشته شده است. نگارنده در اين گفتار زبده‏ي اين پژوهش‏ها را ياد مي‏كند و برخي استنباط‏هاي خود را نيز در حد امكان با تصريح درجه‏ي وثوق آن‏ها به ميان مي‏آورد.
در مورد ردّ پاي مهر در تاريخ ايران از دير باز تركيب‏ها و نام‏هاي زيادي در زبان‏هاي اوستايي، پارسي باستاني، پهلوي و دري از ريشه مهر وجود داشته است مانند: مهردروغ، مهرزيان، مهرجنگ، مهربان، مهرگسار، مهرگان، مهرك، مهرين، مهرنوش، درمهر <پرستشگاه زرتشتي>، مهربندگشا <خزينه‏دار داريوش به گفته تورات - كتاب عرزا باب اول بند
۸>، مهرداد، مهران، مهراب، مهرگشنسب، مهربد، مهرباز، بزرگمهر، مهرگياه و ... . روز تولد مهر كه روز تعادل خريفي است در تقويم كهن آغاز فصل سرما بود، روز جشن مهرگان است.
احتمال زياد مي‏رود كه آيين مهر در تكامل طولاني خود به جهان بيني گسترده‏اي همانند جهان‏بيني عرفاني بدل شده بود. تاثير آيين مهر در <گنوستي‏سيسم> و تاثير متقابل آن در مهرپرستي و رابطه مهر پرستي با مكتب نو افلاطوني كه هر دو از جريان‏هاي مهّم دوران <هلنيسم> است، امري است در خور مطالعه. آيا آنچه كه حكماي ما از قبيل: ابن سينا و سهروردي <حكمت المشرقيه> ناميده‏اند و آيا اصطلاحاتي از قبيل <شيد> و <شيدان‏شيد> كه سهروردي به كار مي‏برد از منشاء آيين مهر نيست؟
تجزيه و تحليل و كشف مذاهب معمول و متداول اين دوره بسيار پيچيده و مبهم و تاريك و بنابر اين بسيار مشكل است. ابتدا بايد عقايد مذهبي خود پارت‏ها را در نظر گرفت <پهلواها كه خود ماخوذ از نام معمول موسوم به پهلوي بوده است> كه در اصل قومي ايراني و مقيم اسليتيا
Scythia و ارشاك Arsaces يا اشك موسس سلسله‏ي ايشان بود. مذهب اين قوم آيين پرستش اجداد بود و پس از آن به مذهب بودا درآمدند كه باكتريا انتشار يافته بود و پس از آن مذاهب مختلفي كه تابع فلسفه‏هاي مطلق و مجرد بوده و معجوني از عناصر يوناني، عرفاني و ايراني بود در عقايد ايشان رخنه كرده كه مشهورتر از همه آنها ميترائيسم MITHRAISM يا آيين ميتراست كه تنها در آسياي باختري نفوذ يافت بلكه به وسيله‏ي سپاهيان رومي تا قرن ول پيش از ميلاد به باختر رسيده و تقريباً در تمام اروپا توسعه يافت.

 

 

 


 




برچسب ها : میترائیسم, مهر, مهرپرستی, آیین میترا,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

پس از این مطالببالا ،حال به نظریات که راجع به ریشه میترا پرستی ارائه شده است می پردازیم،  اکثریت ایرانیان به علت احساس وطن پرستانه ای که دارند دیانت میترا پرستی روم را همان  میتراپرستی ایران می دانند، اما شاید با مطالعه نظریات پژوهشگران بهتر بتوانیم راجع به این دیانت نظر بدهیم. 

عده ای از پژوهشگران قایل به میترایی تاریخی اند و پیامبری به نام مهر را مطرح می سازند که از مادری به نام ناهید در شهر دامغان در سال 271ق.م متولد شده و پایه گذار مذهب مهرپرستی بوده است.این گروه بر این باورند که میترا (مهر) شخصیتی تاریخی بوده که در سن 25سالگی به رسالت برگزیده شده و تا 65 سالگی به تبلیغ پرداخته و سرانجام در 208ق.م در دوران سلطنت اشک سوم یا اردوان اول دارفانی را وداع می گوید.

 اما عده ای دیگر از پژوهشگران میترای رومی را دگردیسی شده ی میترای ایرانی میدانند و آن را دیانتی می دانند که از میترا پرستی ایران نشات گرفته که بسیاری از آیین های آن از همان سنت های ایرانی نشات گرفته ، سر حلقه این افراد فرانتس کومن پژوهشگر پر آوازه بلژیکی است که عمری بر سر تحقیق راجع به میترا پرستی گذاشت و اکثر پژوهشگران ایرانی نیز با وی هم رای هستند. آنها بر این باورند که مهرپرستی(میترا پرستی) در زمان مهرداد اوپاتر ششم به روم رفته است و پایه میترائیسم قرار می گیرد و دینی عالمگیر می شود.

تعدادی دیگر بر این باورند که میترا پرستی موجود در روم همانگونه که کومن گفته دگردیسی شده میتراپرستی ایرانی است اما در گذر از سرزمینی به سرزمین دیگر آنچنان تغییر کرده که به کلی دیانتی دیگر شده و تنها وجه اشتراکش با دیانت ایرانی میتراپرستی نام آن است.

اما جدیدترین نظریه ای که راجع به این دیانت ارائه شده است و عده ی زیادی از محققین در حال حاظر با آن موافقند آن است که دیانت میترا پرستی رومی بر پایه نجوم و ستارگان بنا شده است و این دیانت نمی تواند ماهیت کلی ایرانی داشته باشد و تنها نام میترا را از ایرانیان وام گرفته است. 

این دیانت و نحوه شکل گیری آن هنوز برای پژوهشگران بصورت یک راز باقی مانده و هیچ سندی در دست نیست که این دیانت قطعا از کجا و چگونه وارد امپراطوری روم شده چطور امپراطوری روم را تحت سیطره ی خود قرار داده و چه ارتباطی با میتراپرستی موجود در ایران داشته ؟ این سوالات سوالاتی است که ذهن پژوهشگران زیادی را به خود معطوف کرده و هنوز پاسخی جامع و قانع کننده برای آن نیافته اند.




برچسب ها : نظریات راجع به میترائیسم, میتراپرسنتی, کیش مهر,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

<<اسرار آیین میترا>>

منابع:

زمينه و منابع  آيين ميترا به احتمال زياد در آسياى صغير ]ارمنستان و تركيه كنونى[ يافت مى شود، جايى كه اجتماعات ايرانى و پريستارانشان مُغ ها را حوالى پايان دوره هخامنشى (قرن ششم تا چهارم قم) به رسميت شناختند. اين اجتماعات از نگرش چندخدايى اديان محلى هواخواهى كردند و احتمالاً آيين ميترا از بعضى از مُغان دورگه پيدا شده است. با اين همه، اين مطلب را بدون اشاره به رويارويى جهان دينى ايرانى و بين النهرينى نمى توان تبيين كرد. گسترش نگاره هاى اخترشناسى، كه امروزه به شكل كامل ترى فهميده مى شود، نشان مى دهد كه دين اخترانىِ بابلى، كه به ويژه در هزاره اول قم توسعه يافت، در شكل گيرى آيين ميترا نقش مهمى داشته است. در اين نكته نيز خطا نرفته ايم اگر بينديشيم كه در زمانى كهن تر، مهر، ايزد ايرانى، همان شمش، خورشيدخداى بين النهرينى بود. بسيارى از عوامل نشان مى دهند كه آيين ميترا در نيمه دوم هزاره اول قم به طرز چشمگيرى در سراسر مناطق غربى تر قلمرو هخامنشى، از آسياى صغير تا بابل و ارمنستان، انتشار يافت. اما در اين مورد نمى توان از آيين ميترا ]به طور كلى[ سخن گفت، بلكه فقط مى توان به آيينى متفاوت با آن آيينى كه در ايران زرتشتى پيدا شده بود، اشاره كرد. به هر حال، از نسخه يونانى ايزد ايرانى در طى پايان قرن اول قم و نيز از بناهاى تاريخى ميترَه دات هاى كالينى كُز و آنتيوخِس اول، فرمانروايان كوماگِن، پيداست، كه ميترا با هليوس، آپولو و هرمس يكى است.




برچسب ها : <<اسرار آیین میترا>> , میترائیسم, میتراپرستی, ,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

 مقدمه:

قبل از ظهور زرتشت ، یعنى پیش از پادشاهى مادها، بومیان غیر آریایى ایران دینى داشتند كه آیین مغان نامیده مى شود. كلمه مغ (مگوش ) در زبان قدیم ایران به معناى خادم بوده است . به نظر مى رسد مغان سكنه بومى ایران بوده اند و مانند دراویدیان هندوستان ، پس از ورود آریاییان سرزمین خود را تسلیم آنان كرده اند. واژه المجوس كه در زبان عربى به زردشتیان اطلاق مى شود، از همین كلمه مگوش مى آید
برخى از پژوهشگران معتقدند كه دوگانه پرستى یعنى ایمان به خداى خیر و خداى شر در دین زردشتى از مغان قدیم ایران آمده است . زیرا در كتاب گاتها كه قدیمترین بخش اوستا و داراى صبغه ایرانى است ، چیزى در مورد دو گانگى یافت نمى شود، ولى از كتابهاى تاریخى بر مى آید كه مغان قدیم دو گانه پرست بوده اند. مغان به رستاخیز نیز ایمان داشتند
آئین میترایی مربوط به دوره های نخستین مهاجرین آریایی تبار به فلات ایران وسرزمین هند است که موجب اشتراکات اعتقادی زیادی در مدت زمان طولانی مابین اقوام ایران وهند شده بود. این پیشینه تاریخی به دوهزار چهارصد سال قبل از میلاد مسیح میرسد
با گذشت زمان این اشتراکات اعتقادی دچار اختلاف شد. در آثار ودا به وجه مشترک بین دو قوم مهاجر برخورد میکنیم . اشورا در ودا همان اهورای ایرانیان است
این آئین در سرزمین هند بنام میترا ودر ایران به نام مهر شناخته میشد




برچسب ها : میترائیسم, مهر, مهرپرستی, آیین میترا,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

دیگر آن خنده‌ی زیبا به لب مولا نیست
همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست
قطره‌ی اشک علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید که کسی همچو علی تنها نیست
.
.
.
دل از غم فاطمه توان دارد، نه
و ز تربتِ او کسی نشان دارد، نه
آن تربتِ گمگشته به بَر، زوّاری
جز مهدی صاحب الزمان دارد، نه
.
.
.
الا ای چاه یارم را گرفتند
گلم ، باغم ، بهارم را گرفتند
میان کوچه ها با ضرب سیلی
همه دار و ندارم را گرفتند
شهادت حضرت
فاطمه(س) تسلیت باد
.
.
.
ای ماه تمام ، از همه بهتر من
ای مهر مدام ، سایه ی بر سر من
من سیدم و مادر سادات تویی
آه ای همه افتخار من ، مادر من
.
.
.
نباریده ست بارانی در آتش
دری می سوخت پنهانی در آتش
بر ابراهیم آتش شد گلستان
ولی اینجا گلستانی در آتش
.





جالینوس سردار ساسانی

جالینوس یا جالنوس که مورخین عرب و ایرانی تقریبا به همین گونه نام او را نوشته اند.نامی یونانی که در این میان انتظار شنیدنش در میان سپاهیان ایران را نداریم.او کیست؟ایرانی نیست؟اگر نیست پس در ارتش ایران چه می کند؟اگر ایرانی است پس چرا نامی یونانی دارد؟می دانیم که جالینوس پزشک مشهور یونانی است که زایش او در 131 و مرگش در حدود 210 میلادی بوده است و از نظر زمانی و مکانی با جالینوسی که ما اسم بردیم کاملا متفاوت است.

جالینوس کیست؟

جالینوس یا جالنوس  یکی از فرماندهان تحت امر رستم فرخزاد سپهسالار ایران بود که در نبرد قادسیه فرماندهی جلوداران یا طلیعه سپاه با او بود.اما قبل از آن نیز در جنگهایی با اعراب شرکت جسته بود.در دیه کسکر از روستاهای سواد(عراق دوره ساسانی را سورستان یا سواد می گفتند)دژی به نام ساقطیه بود که پسر خاله خسروپرویز به نام نرسی حاکم آن بود و اعراب به فرماندهی ابو عبید ثقفی و مثنی بن حارثه چشم به تسخیر آن داشتند.رستم فرخزاد جالینوس را با لشگری به کمک نرسی  فرستاد اما پیش از آن که جالینوس به آنجا برسد،ابوعبیده به نرسی حمله برد و او را درهم شکست.سپس ابوعبیده با جالینوس جنگید و او را هم منهزم کرد.در ادامه پیشرویهای بیشتر  ابوعبیده، این بار رستم فرخ زاد جالینوس را به همراهی بهمن جادویه به نبرد اعزام کرد که درکناره فرات و در جنگی سخت و خونین ایرانیان اعراب را شکست دادند و 4000 تن از تازیان کشته و 3000 تن دیگر گریختند...

در تاریخ طبری نقل است که وقتی خبر اردوکشی سعدبن ابی وقاص و تباهکاریها و غارتگریهای سپاه عرب به یزدگرد رسید مصمم شد فرمانده کل سپهبد رستم را به مقابله ایشان بفرستد و رستم از این کار اکراه داشت.عقیده این سردار با تجربه و دلیر این بود که باید دشمن را با ترفند و وقت کشی خسته و فرسوده کرد و با اعزام متوالی سپاهیانی که فرماندهان آن را خود رستم تعیین می کرد مهاجمین تازی را از نفس انداخت و در موقع مناسب ضربه نهایی را بر آنها وارد آورد، اما  یزدگرد نپذیرفت.بخشهایی از آنچه که در تاریخ طبری ضبط شده عینا می نویسم:

چون استغاثه مردم سواد به وسیله آزادمرد پسر آزادبه به نزد یزدگرد مکرر شد به هیجان آمد و مصمم شد که رستم را به جنگ وا دارد و از تدبیر چشم پوشید که مردی کوته بین و لجوج بود و به رستم تاکید کرد و او همان سخنان را تکرار کرد و گفت: ((ای پادشاه ! خلاف تدبیر مرا ناچار می کند از حد خود برتر روم  و مسئولیت از خویش بردارم،اگر چاره داشتم این سخنان را نمی گفتم،تورا به خدا قسم می دهم که به خاطر خودت و کسانت و پادشاهیت بگذاری من در اردوگاهم بمانم و جالنوس را بفرستم،اگر ظفر بود چه بهتر وگرنه من آماده ام و دیگری را می فرستم تا وقتی که چاره نماند و مفر نباشد که به مقابله آنها رویم که خسته و ضعیفشان کرده ایم و ما تازه نفسیم.))

در اردوکشی به قادسیه فرماندهی کل سپاه با رستم فرخزاد بود،پهلوی راست سپاه به هرمزان(دایی شیرویه و برادر زن خسروپرویز)پهلوی چپ آن به مهران پسر بهرام رازی و دنباله  سپاه به پیروزان سه تن از بزرگترین فرماندهان ایران سپرده شده بود و مقدمه سپاه هم با جالینوس بود.

تاریخ طبری:ابن رفیل به نقل از پدرش گوید: وقتی رستم حرکت کرد به جالینوس سردار فرمان داد که به سوی حیره پیش برود و یکی از عربان را برای او بگیرد.جالینوس نیز به همراه آزادمرد و 100 تن دیگر تا قادسیه برفتند و نزدیک پل قادسیه به مردی رسیدند و او را بربودند.اگرچه عربان به حرکت درآمدند،اما به آنها نرسیدند.فقط کسانی از عقب ماندگانشان به دست مسلمانان افتادند.چون به نجف رسیدند،مرد ربوده را پیش رستم که در کوثی بود فرستادند.))

به دنبال جالینوس در اخبار الطوال ابو حنیفه دینوری

دینوری در اخبار الطوال در ذکر این جنگها از سرداری به نام جیلوس نام می برد.البته در نسخه ای که من دراختیار دارم و دکتر دامغانی ترجمه کرده اند این نام را به گونه حیلوس نوشته اند.و از او به عنوان فرمانده جان بازان ایرانی یاد شده است.که بسیار جالب است. مشخصا جالینوس،جالنوس،جیلوس،حیلوس همگی از یک نام منشا می گیرند.نظر شادروان دکتر ملایری در اینباره قابل توجه است.(( بدون شک این نام که به علت شباهت نزدیک به صورت(( جالینوس )) در آمده صورت عربی از یک نام فارسی است که در اثر تعریب و تحریف اصل آن به خوبی شناخته نیست و باید جست جو شود.))

نگاهی به گذشته و در جستجوی نام جالینوس

نگاهی به بازداشت و محاکمه خسروپرویز

 

می دانیم که خسرو پرویز با توطئه سرداران خود و موافقت شیرویه فرزندش  از سلطنت خلع و تحت بازداشت و محاکمه قرار گرفت.در اینجاست که باز دو مرتبه با نام جالینوس برخورد می کنیم.

بلعمی درباره واقعه زندانی شدن خسرو می نویسد (تاریخ بلعمی جلد دوم): (( سرهنگی بر وی(خسرو پرویز) موکل بود نام او جالینوس))

دیگر بار در اخبار الطوال دینوری در واقع زندانی شدن خسرو اینطور می خوانیم:  ((شیرویه دستور داد پدرش را از کاخ بیرون بردند و در خانه یکی از مرزبانان به نام مارسپند زندانی کردند،سر خسروپرویز را با مقنعه پوشاندند و او را بر مادیانی سوار کردند و به آن خانه بردند و زندانی کردند و حَیلوس با پانصد تن از جان بازان بر حفظ او گماشته شدند.))

همین دینوری در شرح  واپسین روز جنگ قادسیه اینطور نوشته است: ((قیس بن هبیره بر حَیلوس فرمانده جان بازان ایرانی حمله کرد و او را کشت و مسلمانان از هر سو حمله کردند و ایرانیان گریختند.))

تئودور نلدکه خاور شناس آلمانی به درستی تشخیص داده است که حیلوس یا جالنوس و جالینوس که در بازداشت خسرو پرویز و چند سال بعد از آن در جنگ با تازیان از او اسم برده شده یک شخص هستند و دلیلی که می آورد این است: دینوری از این شخص در هر دوجا در قصه خسروپرویز و در جنگ با مسلمانان به عنوان رئیس المستمیته(پیشوای جویندگان مرگ)یاد کرده است.(ما به تبع ترجمه دکتر دامغانی جان بازان نوشتیم).المستمیته نام گروهی بوده است که فارسی آن بایستی جانسپار و پهلوی آن جان اپسپار بوده باشد.اما نام واقعی این سردار چیست؟جالب است بدانید که در اینجا شاهنامه فردوسی به یاری ما می آید

نگاهی به شاهنامه فردوسی

اگر در قسمت مربوط به پادشاهی یزدگرد سوم و حمله تازیان در شاهنامه جستجو کنیم نام رستم فرخزاد و تنی چند از ارتشیان ایران که در منابع اسلامی نامی از ایشان نیست خواهیم یافت اما از نام جالینوس اثری نیست.تنها راهی که باقی می ماند  بازگشت به پادشاهی خسروپرویز و شرح بازداشت و زندانی شدن اوست و نتیجه کاملا رضایتبخش است.

پیشتر از قول بلعمی آورده شد : (( سرهنگی بر وی(خسرو پرویز) موکل بود نام او جالینوس)) حال ببینیم حکیم توس که به منابع ایرانی دسترسی داشته چه می گوید؟

هنگامی که شیرویه پدر را بازداشت کرده فرمان می دهد که او را تحت الحفظ سوی تیسفون برند.

بگو تا سوی تیسفونش برند   بدان خانه ی رهنمونش برند

بباشد به آرام ما     روز چند    نباید که دارد کس او را نژند

بر  او  بر  موکّل  کنند استوار   گلینوش را با سواری هزار

 

مصطفی جیحونی در فهرست نام حماسه آفرینان شاهنامه ذیل نام گلینوش اینطور می نویسد :

((کسی که شیرویه او را با هزار سوار به زندانبانی خسروپرویز گماشت.هنگامی که خرّاد برزین و اشتاگشسپ پیام شیرویه را به پرویز بردند گلینوش گفت که به فرمان شیرویه باید او نیز هنگام گزاردن پیام نزد خسرو باشد.سپس از خسروپرویز اجازه خواست و آن دو را نزد وی برد.))

من هیچ شکی ندارم که نام این سردار ساسانی که سرانجام در نبرد قادسیه کشته شد، گلینوش است که در اثر تحریف و عربی شدن به جالینوس تغییر یافته است.

گلینوش====<جلینوش====<جلینوس====<جالینوس

و صورتهای دیگر مثل جیلوس یا حیلوس تغییر یافته همان جلینوس(گلینوش فارسی) هستند.

 

تئودور نلدکه با دانش و تسلط خود به این مهم پی برده و اذعان کرده بود که فردوسی این نام را گلینوش خوانده البته خود نلدکه نام گالینوش را پیشنهاد کرد بدون آنکه به آن اطمینان داشته باشد.(تاریخ ایرانیان و عربها ص 386)

از این بررسی این نتیجه به دست می آید که باید شاهنامه فردوسی را در پژوهشهای ایرانشناسی و تاریخی جدی تر گرفت و نگاه بزمی و حماسه ای مطلق به این اثر را کناری نهاد.جالب است حتی رد رستم فرخزاد سپهسالار یزدگرد سوم نیز در پادشاهی خسرو پرویز و در شاهنامه فردوسی یافت می شود.اطلاعی که از هیچ یک از منابع ایرانی و عربی قرون نخستین اسلامی به دست نمی آید.




برچسب ها : جالینوس,

ملك ايران مملوازمردانگيست
جنگ با ايرانيان ديوانگيست

دشمنانش دشمن ديرينه اند
ترك وتازي واجانب ريشه اند

عدل كوروش فارغ ازهرنوع نژاد
زيريك پرچم جهاني كرده شاد

عادلي همچون پدر كمبوجيه
شيرشاهي چون پسر كمبوجيه

داريوشت مظهر آبادي است
شاه شاهان جهان ايراني است

چون خشايارت دگر دنيا نديد
خاك يونان ضرب شصتش را چشيد

آريوبرزن نماد غيرت است
سمبل آزادي اين ملت است

مهردادت دشمن يونانيان
سربلند ازنام او ايرانيان

تيردادت شهره هربوم و بر
در شجاعتها بسان شير نر

فاتح ودشمن ستيزت سورناست
حافظ آن ملك ودينت سورناست

اردشيرو يزدگرد،ساساني اند
بي مثال ودشمن ويراني اند

سجده گاه روميان خيره سر
خسرو و شاپورند وشاپوري دگر

رستم فرخزادت مظهر جانبازي است
جنگ او با دشمنان تازي است

خفته درخاكي كه بيشك زنده است
پهلوانان را چنين زيبنده است

نامداران وطن را بنگريد
هرچه عالم بنده اين درگهيد

از اينان زنده ماند نام ميهن
كه ايراني ندارد تاب دشمن




برچسب ها : ملک ایران,

موضوع :
سروده هاي ملي  ,  , 




برچسب ها : تصاویری از زلزله بوشهر,

 

ایـــــران فرهــاد اســت و عـشــق****ایران کـوروش اســت و آزادگـــی.
ایـــران داریوش است و سازنـدگی****ايــران فردوسي است و افسانــــه...

 

 

ايــــران حـــــافـــظ اســـت و غـزل.****ايـــران مــولـوي اسـت و عرفـــــان...

ايـــران خـيام اســت و درسـتـــــی****ايـــــران فرخــي اســـت و«آزادي»...
ايـــــران بــــابـک اســت و قــــيـــام****ايـران افـــشين اسـت و عـــصـيان...

ايــــــران مــــازيار است و طــغــيان****ايــران کــاوه اســـــت و شـــورش...

ايــــــران آرش اســـت و رهــــايــي****ايران دار است و سربداران...




 

در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم
شرم خندیدن، به تمسخر هم میهنان را بر خود نپسندیم.
کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...
با اراده جمعی، این عادت زشت را به یک ضدارزش تبدیل کنیم.
رخشان بنی اعتماد


یک روز یه ترکه

اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان... ؛



خیلی شجاع بود، خیلی نترس... ؛

یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.


یه روز یه رشتیه...

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛



برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛

اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.


یه روز یه لره...

اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛



ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد، از شدت عمل احتراز می کرد.


یه روز یه قزوینی...

به نام علامه دهخدا ؛



از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد.


یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک وقزوینی و رشتی و لر و اصفهانی و ...

تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛

حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم! و اینجوری شادیم!

این از فرهنگ ایرانی به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی است.




 

 

در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست

هیچکس سوار بر اسب نیست

هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید

در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد.

این ادب اصیلمان است:

نجابت

قدرت

احترام

مهربانی

خوشرویی

هم وطن ایرانی من ، ایرانی اصیل بمان



دانش اگر در ثریا هم باشد مردمانی از سرزمین پارس بدان دست خواهند یافت …

 

 




 

من و تو مردمی هستیم که گنج از رنج می سازیم

به این تاریخ خورشیدی به این فرهنگ می نازیم


من و تو مردمی هستیم که آینده تو مشت ماست


که از هفتاد نسل قبل هزار اسطوره پشت ماست...



 

نه سیاست مدارم....

 

 

نه شاعرم.....

 

نه هنرمندم.....

نه پدرم وزیره....

نه مادرم کارخونه داره.....

نه تو بهترین برج کشور زندگی میکنم.....

حتی پدرم لامبورگینی هم نداره....

من یه ادم معمولی هستم.....

یه زندگی معمولی دارم.....

اما عاشقم....

عاشق وطنم....

عاشق ایران.....

تا اخر عمرم براش مینویسم و داد میزنم.....

 

 

 

حتی اگه یه قطره خون برام مونده باشه با همون مینویسم ایران




اردبيل براي خيلي از گردشگران ايراني با طبيعت منحصر به فرد و آب و هواي لطيفش شناخته مي شود اما شايد کمتر کسي بداند که يکي از جالب ترين نقاط تاريخي کشور در منطقه براي اين استان قرار گرفته و در واقع وسيع ترين منطقه تاريخي استان اردبيل و با اهميت ترين سايت تاريخي مربوط به پيش از تاريخ در شمال غرب ايران به شمار مي رود.

 

منطقه باستاني معروف به شهر يري در شمال غربي روستاي پيرازميان در 31 کيلومتري شرق مشگين شهر قرار دارد. جايي در کنار رود قره سو که وسعت آن به 400 هکتار مي رسد و از سه قسمت دژ نظامي، معبد و قوشا تپه تشکيل مي شود. قدمت قلعه و معبد به 1450 پيش از ميلاد و قوشا تپه به 7 هزاره پيش از ميلاد مي رسد.



آن‌چه در اين‌جا مي‌خوانيد چكيده‌اي از سخنراني دكتر محمود اميدسالار، كتابدار دانشگاه كاليفرنيا و همكار استاد خالقي مطلق در ويرايش جلد ششم شاهنامه، است. اميدسالار در اين سخنراني به شيوه‌ي واژه‌گزيني فردوسي در شاهنامه پرداخته است.



یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی مشهور به رؤیا (زادهٔ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۱۱ در دامغان) شاعر ایرانی است. وی اکنون در پاریس زندگی می‌کند.

یدالله رؤیایی در سال ۱۷ اردیبهشت ۱۳۱۱ در دامغان به دنیا آمد. آموزش‌های دبستانی و دبیرستانی خود را ابتدا در زادگاهش، و از آن پس در تهران در دانشسرای شبانه‌روزی تربیت معلم به پایان رساند. چندسالی به کار تدریس و سرپرستی امور اوقاف دامغان اشتغال داشت. نوجوانی و جوانی او به تمایلات مارکسیستی و مبارزه در حزب تودهٔ ایران گذشت. در سال ۱۳۳۲ به دنبال کودتای ۲۸ مرداد و فرار از دامغان، چندی به زندگی مخفی گذرانید و سرانجام در اسفند همان سال دستگیر شده و به زندان افتاد. زندان‌های او: زندان باغشاه، زندان زیرطاقی (زیرزمین مخوف پلیس تهران)، زندان موقت، و یک بار دیگر در سال ۱۳۳۶، زندان لشکر ۲ زرهی سلطنت‌آباد.

رویائی پس از خروج از زندان اولین شعرهای خود را در ۲۲ سالگی نوشت و در مجلات آن زمان با نام مستعار «رؤیا» منتشر کرد، و همزمان به تحصیلات خود در رشتهٔ حقوق سیاسی در دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران تا اخذ درجهٔ دکترای حقوق بین‌الملل عمومی ادامه داد. پس از فراغت از تحصیل، در وزارت دارایی به استخدام درآمد و به عنوان ذی‌حساب و سرپرست امور مالی در ادارات و دیگر مراکز دولتی، از جمله وزارت آب و برق، سازمان تلویزیون ملی ایران و… به کار پرداخت.

او از مؤسسان شرکت انتشاراتی روزن بود. رؤیایی با چند شاعر دیگر، مانیفست «اسپاسمانتالیسم» را منتشر کردند که بعدها به خلق نگرش تازهٔ شعری با عنوان «شعر حجم» منجر شد. رؤیایی هم‌اکنون در پاریس زندگی می‌کند.

از خطوط مهم زندگی ادبی او می‌توان به چند نمونه اشاره کرد:

تأسیس هفته‌نامهٔ ادبی بارو به اتفاق احمد شاملو (ترکیبی از نام‌های مستعار بامداد و رؤیا)، سال ۱۳۴۴
تأسیس شرکت انتشاراتی روزن به اتفاق محمود زند و ابراهیم گلستان، سال ۱۳۴۶
اداره و انتشار دفترهای روزن، فصلنامه‌ای در شعر، نقاشی و قصه با همکاری گروه شاعران شعر حجم، ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷
انتشار بیانیهٔ حجم‌گرایی (اسپاسمانتالیسم) به همراه گروهی از شاعران آوانگارد و متمایل به حجم‌گرایی که به خلق نگرش تازهٔ شعری با عنوان «شعر حجم» منجر شد، سال ۱۳۴۸ (مجلهٔ بررسی کتاب، ویژه‌نامهٔ شعر حجم)
تأسیس جایزهٔ ادبی شعر سال به سرمایه‌گذاری تلویزیون ملی ایران و داورانی مرکب از مسعود فرزاد، محسن هشترودی، فریدون رهنما، بیژن جلالی، پژمان بختیاری و یدالله رویائی در سال‌های ۱۳۴۸، ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰
تأسیس «مدرسهٔ زبان و ادبیات فارسی» در پاریس، سال ۱۳۵۸

شرکت در فستیوال‌های بین‌المللی شعر، حضور در دیدارهای جهانی شاعران، سفرهای ادبی، کنفرانس‌ها و مصاحبه‌ها همیشه از فعالیت‌های دیگر او در کنار امر نویسندگی بوده‌است. یدالله رویائی سال‌ها در «آنوِرونویل»، ده کوچکی در مزارع نورماندی، به سر می‌برد. او هم‌اکنون در پاریس کار و زندگی می‌کند.
ویژگی‌های شعر

رؤیایی نخستین شاعری بود که به طور آگاهانه و پی‌گیر از فرم در شعر سخن گفت و با پشتکار فراوان توانست دومین مجموعهٔ شعرش را تا حد زیادی به زیبایی‌شناسی مورد نظرش برساند و اثری ارائه دهد که به‌کلی با کتاب نخستینش متفاوت باشد.

دریایی‌ها اگرچه مخالفت و موافقت فراوانی در پی داشت، ولی این صف‌بندی‌ها تغییری در این واقعیت نمی‌داد که دریایی‌ها نوشته‌هایی آگاهانه‌است. رؤیایی بعدها تحت تأثیر مکتب غیرمتعهد شعر موج نو مکتب ضدتعهد شعر حجم را بنیان نهاد که در واقع «موج نو به‌سامان‌رسیده» در آن سال‌ها بود.

منبع:http://www.ispsp.ir




برچسب ها : ید الله رویایی, شاعران پارسی,

موضوع :
ید الله رویایی ,  , 

محمد زهری

محمد زهری (زاده مرداد ۱۳۰۵ درگذشته ۱۵ اسفند ۱۳۷۳) شاعر معاصر ایرانی بود.

زهری در روستای عباس آباد نزدیک شهسوار به دنیا آمد. او چهار ساله بود که از زادگاه خویش به تهران و سپس به ملایر و شیراز رفت و از سال ۱۳۲۱ در تهران اقامت گزید در سال ۱۳۳۲ در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات تهران لیسانسه شد. بعداً دوره دکترای ادبیات فارسی را نیز گذراند چند سال دبیر ادبیات بود سپس به سازمان برنامه منتقل شد و در سال ۱۳۴۱ به کتابخانه ملی رفت و در آنجا مشغول شد. او در دهه چهل خورشیدی در تالیف ۹ مجلد از «کتابشناسی ملی ایران» در دو مرحله مشارکت داشته است.

زهری در روز شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۷۳ در بیمارستان آسیا در تهران بر اثر سکته قلبی درگذشت.

مجموعه اشعار

جزیره (۱۳۳۴)
گلایه (۱۳۴۵)
شبنامه (۱۳۴۷)
… و تتمه (۱۳۴۸)
برگزیده اشعار (۱۳۴۸)
مشت در جیب (۱۳۵۳)
پیر ما گفت (۱۳۵۶)




برچسب ها : محمد زهری, شاعران پارسی,

موضوع :
محمد زهری ,  , 

سلمان ساوجی

خواجه جمال‌الدین سلمان بن خواجه علاءالدین‌محمد معروف به سلمان ساوجی (زاده ۷۰۹ (قمری) – درگذشته ۷۷۸ (قمری) – ساوه) از شاعران اوایل قرن هشتم هجری است. وی از بزرگتٰرین قصیده‌سرایان و غزل‌گویان ایران است.  پدرش خواجه علاءالدین‌محمد اهل قلم بود.

یکی از دلایل عمده شهرت سلمان، در قصیده مصنوعی به نام بدایع‌الاسحار است که در روزگار جوانی و در مدح غیاث‌الدین محمد وزیر سروده‌است. سلمان این قصیده را به تقلید از سید ذوالفقار شیروانی و قوای گنجه‌ای سرود. در این زمان این شاعر حدود بیست و شش یا بیست و هفت ساله بود.

سلمان تحصیل کمالات کرد و سخن‌پردازی‌های او تنها از روی قریحه وذوق نبود. در اوایل عمر خواجه غیاث‌الدین محمد وزیر سلطان ابوسعید بهادر (۷۱۶-۷۳۷) را در قصاید خود مدح کرد و سپس شیخ حسن بزرگ از سلسله جلایریان و سلطان‌حسین و سلطان‌اویس را مدح گفت، او مدت چهل سال در سفر و حضر و تبریز و بغداد مداحی آن خانواده را نمود. سلمان در درجه اول قصیده‌سراست و می‌توان او را از آخرین قصیده‌سرایان معروف ایران پیش از صفویان دانست. سلمان در تغزل و عاشقانه‌ها نیز زبردست است و از این جهت مورد توجه قرارگرفت. از اوست:
باد نوروز از کجا این بوی جان می‌آورد         جان من پی تا به کوی دلستان می‌آورد
ورنه اقلیم فلک شکرانه این مژده را         مسرعان عالم علوی به رسم مژده خواه

سلمان ساوجی در شعر زیر به داستان توطئه منصور اشاره دارد که ابومسلم را از مرو به بغداد طلبید و او نرفت، منصور سوگندها خورد و عهدها گرفت که او را آزاری نرساند و ابومسلم از مرو به نیشابور و از آنجا به ری شد. مولف مجمل‌التواریخ می‌نویسد: «چون به ری رسید، رای و خرد آنجا بگذاشت و به همدان شد» وسرانجام به بغداد رفت و به امر منصور کشته شد.
آنکه می‌انداخت سر چون خیمه بر گردن به ری         شد اسیر خواری و مستوجب چندین عذاب
کرد رو بر آسمان کای آسمان تدبیر چیست         آسمان گفتش «ترکت الرای بالری» در جواب

در منابع به موسیقی‌دانی او اشاره نشده، لیکن رامشییان و موسیقی‌دانان او را گرامی می‌داشتند. دوبیتی او که درباره کاسه‌نوازی مراغی سروده بر این پایه‌است:
آوازهٔ کاسهٔ تو این بنده شنید         وز طبع لطیفش به نواها برسید
این کاسهٔ دیده‌ای که بیننده ز ماست         تا کاسهٔ دیده هست مثل تو ندید

سلمان گذشته از قصیده و غزل؛ ترجیع‌بند‚ ترکیب‌بند‚ قطعه‚ مثنوی و رباعی نیز گفته‌است:
بوستان بر دوستان افشاند از این بهجت نثار         آسمان بر آسمان انداخت زین شادی کلاه

او در تصوف نیز اشعاری دارد:
گر سر و ترک کلاه فقر داری ای فقیر         چار ترکت باید اول تا رود کارت به پیش
ترک اول ترک مال و ترک ثانی ترک جاه         ترک ثالث ترک راحت ترک رابع ترک خویش

سلمان ساوجی از جمله شاعرانی است که وصف طبیعت را با حرکت و حیات همراه کرده‌است و به اصطلاح به عناصر بی‏جان. شخصیت و خصایص انسانی بخشیده‌است. او به این شیوه بسیاری از وصف‏های خود را سرشار از زندگی و پویایی و حرکت کرده‌است. اغلب تشخیص‏های او در شکل تفصیلی و با نوعی بیان روایی همراه است.
آثار

بسیاری از شعرهای سلمان ساوجی در مدح شیخ حسن و همسرش دلشادخاتون و سلطان‌اویس سروده شده. دو مثنوی یکی موسوم به «جمشید و خورشید» و دیگری «فراق‌نامه» دارد:

جمشید و خورشید در ۷۶۳ قمری به پایان رسیده
فراق‌نامه در ۷۷۰ قمری به پایان رسید

پایان زندگی

سلمان در آخر عمر از نظر جلایریان افتاد و در ساوه انزوا جست و سرانجام در دوشنبه دوازدهم صفر ۷۷۸ هجری قمری در زادگاه خود درگذشت.




برچسب ها : سلمان ساوجی, شاعران پارسی,

موضوع :
سلمان ساوجی ,  , 

شیخ احمد جام

 

شیخ الاسلام احمد ابن ابوالحسن جامی نامقی ترشیزی معروف به شیخ احمد جام  در سال ۴۲۷ – ۴۴۰ هجری – در روستای نامق زاده شد. نیاکان او از نوادگان جریر بن عبدالله بودند. نام او با القابی که به او داده‌اند چنین است:  شیخ‌الاسلام ، قطب‌الاوتاد ،  شیخ ابونصر احمد ژنده ‌پیل. او را گاه پیر جام یا شیخ جام نیز نامیده‌اند.

وی از عارفان و صوفیان بنام قرن پنجم و  ششم هجری قمری است. زادگاه وی نامق از دیار ترشیز یا کاشمر فعلی بوده و مدفن وی در تربت جام می‌باشد. طول عمر وی را بیشتر مراجع ۹۵ سال و بعضی ۹۶ سال ذکر کرده‌اند.

در چهل سالگی به تعلیم و ارشاد و گفتار و نگارش رساله و کتاب پرداخت. سفرهایی به نقاط مختلف کرد. در این سفرها بود که نفوذی در طبقات مختلف بوجود آورد و مردمانی به گرد او آمدند. شیخ جام در سال ۵۲۰ – ۵۳۶ هجری-  درگذشت. او را در معدآباد که بعدها به تربت جام شهرت یافت دفن کردند.

 




برچسب ها : شیخ احمد جام, شاعران پارسی,

موضوع :
شیخ احمد جام ,  , 

بیگم دختر هاتف، متخلص به رَشحه (۱۱۹۸ قمری – ؟) شاعر ایرانی در دوران قاجار بود.

پدر بیگم (هاتف اصفهانی)، شوهرش (میرزا علی اکبر، متخلص به «نظیری»)، پسرش (میرزا احمد متخلص به «کشته») و برادرش (سید محمد متخلص به «سحاب») نیز همگی شاعر بودند.

مقام شعری بیگم از برادرش «سحاب» بلندتر بود. او از سادات بود و مدح بعضی از دختران و پسران فتحعلی شاه قاجار می‌گفت. محمودمیرزا در تذکره نقل مجلس می‌نویسد رشحه شاعری بسیار توانا بود و «با لاله خاتون و مهری هروی و مهستی گنجوی که مهتر و بهتر شعرای نسوان می‌باشند همسر و برابر است.»

دیوان شعر بیگم به گفته محمودمیرزا سه هزار بیت شعر داشت که از بهترین و بزرگترین دیوان‌های یک زن شاعر ایرانی بود ولی متاسفانه در دست نیست. در تذکره نقل مجلس صدبیت از شعرهای او و ضمیمه دیوان هاتف هفتاد و پنج بیت آمده است.

تاریخ دقیق مرگ وی مشخص نیست ولی تا سال ۱۲۳۱ ق رشحه هنوز زنده بود. (منبع : ویکیپدیای فارسی ذیل رشحه)

 

 

شب و روز من آن داند که دیده است                پریشان زلف او را بر بناگوش

ندارم عقل در کف ای خوشا دی                     ندارم هوش در سر ای خوشا دوش

نگه می‌کردی و می‌بردیم عقل                       سخن می‌گفتی و می‌بردیم هوش

عیان روی گل و دامان گلچین                         نشاید گفت بلبل را که مخروش

منبع:http://www.ispsp.ir




برچسب ها : رشحه, شاعران پارسی,

موضوع :
رشحه ,  , 

اَبوالنَّجم احمَدبن قوص‌بن احمد منوچهری دامغانی ناماور به منوچهری شاعر ایرانی بود.

زند‌گی

کودکی و جوانی منوچهری در دامغان به تحصیل عربی گذشت، تا این که به خدمت منوچهر قابوس زیاری در طبرستان رسید. پس از مرگ منوچهر قابوس، منوچهری به ری رفت و به خدمت طاهر دبیر رسید که از طرف سلطان مسعود غزنوی در آن‌جا فرمانروایی داشت. وی از آنجا به دربار غزنه راه یافته، و به ستایشگری سلطان مسعود غزنوی مشغول شد. منوچهری برای جلب حمایت عنصری قصیده‌ای به نام «لغز شمع» سرود و در آن عنصری را ستایش کرد. در سال ۴۳۲ هجری قمری، منوچهری در حالی که سی و چهار سال داشت درگذشت.

ابوالنجم احمد بن قوص بن احمد دامغانی شاعر نیمهٔ اول قرن پنجم هجری قمری است. وی پس از تحصیل علوم و فضایل به خدمت امیر منوچهر فلک المعالی پسر شمس المعالی امیرقابوس وشمگیر والی گرگان رسید و به همین جهت تخلص منوچهری را اختیار کرد. وی بر ادب عربی و اشعار شاعران عرب و بر احوال و آثار شاعران پارسی احاطه داشت و نیز بر علوم دینی واقف بود و در دربار سلطان محمود غزنوی منزلتی والا داشت. وی ظاهراً مبتکر مسمط است. دیوان او مکرر به طبع رسیده و قریب به سه هزار بیت دارد. وفات او به سال ۴۳۲ هجری قمری اتفاق افتاده است و گویا در جوانی وفات یافته است.

منبع:http://www.ispsp.ir




برچسب ها : منوچهری, شاعران پارسی,

موضوع :
منوچهری ,  , 

دلم خون است
اینجا واژه ها دلخون ،دلخون است
اینجا مهد شیران است
ایران است
معاویه كنون جای علی بنشسته ،مجنون است
دلم خون است
اینجا سرزمین كوروش و جمشید و كاوه
خاك ایران است
دلم خون است
هوای شهر افسرده
مردمانی پاك و دل مرده ،
ریا كاری چنان آب روان در شهرها جاریست
دلم خون است
نوید وصل می دادند
سرود عشق می خواندند
سرابی بود ظلمت زا
شرابی تلخ و وحشت زا
دلم خون است
جوانان وطن مام وطن
مرده است
كفر ناب دارد شهر
دلم خون است.




دریافت کد رتبه جهانی سایت و وبلاگ