منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
درباره

بـا تـوگـويـم ميهنــم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم آسمـانـت را پُـلِ پـروازِ سُنبـل مـی کنـم در سـرِ پيـری جـوان مـی گـردمـی همچـون بهـار کـوچـه بـاغـت را پـر از آواز بلبـل مـی کنـم جـاودانـه ميهنـم اين بـار هـم مـی سـازمـت چون درفـش کـاويـان هر جای می افرازمت همچـو رستـم می کَـنم ديـو پليـدی را ز جـای چـون فـريـدون شـوکـت ديـريـنه می پـردازمت با تـو مـام ميهنـم ديـرينه پيمـان می کنـم گـر که ايـرانـم نبـاشـد، تـرک ايـن جـان می کنم همچـو آرش بر پَـرِ البـرز جـان بـر کَـف بـه پـای کوهسـاران را پُـر از آواز ايــران می کنم بـا تـو گـويـم ميهنـم اين بـار هـم گـل می کنم با تـو گـويـم ميهنم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
ایران جاویدان

مزدک در اوايل زمان قباد ساسانى (۴۸۸ - ۵۴۱ ميلادي) پدر خسرو انوشيروان، مذهبى آورد که اصول آن با اصول سوسياليسم از جهات زيادى شباهت و بناى آن بر اشتراک مال وزن بود. مزدک در اندک مدتى پيروان بسيارى به‌دور خود جمع کرد و حتى قباد نيز پيرو کيش او گرديد. به‌همين علت و نيز به‌علل ديگر قباد از سلطنت خلع و زندانى گرديد، اما با دستيارى همسر او از زندان فرار کرد و به پادشاه هياطله(هياطله يا هيتاليان طايفه‌اى بودند از نژاد مغول که در زمان ساسانيان، بلخ و خيوه و نواحى اطراف آن‌را گرفتند و از سنه ۴۲۰ ميلادى بناى حمله به ايران را گذاشتند، بعدها کم‌کم با ملل مجاور خود مخلوط شده ملت خوارزم را تشکيل دادند.) پناهنده شد و برادر او جاماسپ به‌جاى وى بر تخت سلطنت نشست. قباد با کک پادشاه هياطله و با تلاش زرمهر از برزگان کشور دوباره به سلطنت رسيد. وى در اواخر سال ۵۲۸ و اوايل ۵۲۹ ميلادى مزدک و مزدکيان را قتل‌عام و آن کيش را منقرض کرد. بعد از مدتى بار ديگر کسانى‌که در خفا پيرو آن آئين بودند، به عناوين مختلف، براى حکومت، اسباب مزاحمت فراهم آوردند. به‌خصوص در دوران خلافت عباسيان جنگ‌ها کردند و نگرانى‌هاى زيادى براى آنان ايجاد نمودند. سرانجام در زمان خلافت المعتصم‌ابالله (۲۱۸ - ۲۲۷ هـ.ق) شکست خوردند و تلفات جانى و مالى فراوانى ديدند، ولى دست از فعاليت نکشيدند.

تا اينکه در سال ۳۰۰ هجرى به‌کلى کارشان ساخته شد و از بين رفتند.(جمال‌زاده، روزنامهٔ کاوه، شماره ۲ صفحات ۸ تا ۱۰ و شماره‌هاى ۴ و ۵ صفحات ۵ تا ۱۱) محمداقبال لاهورى در کتاب خود (سير فلسفه در ايران) چنين مى‌گويد: 'اين پيامبر مردم‌گراى کهن در عصر انوشيروان ساسانى (سدهٔ ششم مسيحي) مى‌زيست. مزدک در برابر يک‌گرائى زروانيان عصر خود واکنشى کرد و نظرى دوگراى آورد... خدا در نظام فکرى مزدک از احساس برخوردار است و در حضور سرمدى خود، چهار نيروى اصلى دارد: تميز و حافظه و فهم و سرور. نيروهاى چهارگانه در چهارتن متجلى مى‌شوند، و اين چهار تن به يارى چهار تن ديگر، به جهاندارى مى‌پردازند. خصايص موجودات که باعث جدائى آنها از يکديگر مى‌شوند، زادهٔ نسبت آميزش نيروهاى چهارگانه هستند.

ممتازترين جنبه تعاليم مزدک مردم‌گرائى او است... مزدک مى‌گفت که همه افراد انسان برابر هستند، ولى ديوان بدخواه که مى‌خواهند جهان خدائى را صحنه رنج بى‌پايان گردانند، با جعل مفهوم مالکيت انفرادي، مردم را به نامردمى مى‌کشانند.

دکتر معين بر اين باور است که 'مزدک مردى از نسا و يا استخر فارس بود، دو قرن پيش از مزدک، مردى به‌نام زرتشت بونده (بوندس) پسر خورگان از مردم فسا که مانوى بود کيشى به‌نام دريست دين (Drist-den) پى‌ريزى کرد که مزدک که مرد عمل بود اين آئين را رواج داد. وى پسر بامداد است.

سالوکان که به عربى ايشان را صعلوک مى‌گفتند بازماندهٔ جوانمردان مردکى بوده‌اند که باور داشتند بايد به‌زور شمشير، از ثروتمندان گرفت و بين فقرا و ناداران پخش کرد. گروهى از سالوکان از عربستان مانند عروة‌بن‌الورد، شاعر معروف نشان مى‌دهد که انديشه‌هاى مزدکى تا کجا در عربستان نفوذ داشته است.

اصل سخن مزدک يا به گفتهٔ علامه اقبال لاهوري، جوهر انقلاب مزدک بر مبناى اصل اشتراک مالکيت بوده است. منع ذبح حيوانات و منع خوردن گوشت يکى از دستورهاى اوليهٔ او بوده است. به‌اضافه اينکه پيروان وى در سراسر زندگى جامه‌هاى درشت و خشن بر تن داشته و پيوسته با سختى و پرهيز از لذات شهوانى زندگى مى‌کردند.

پيام‌هاى مزدک سبب شد که پس از وى کسانى قد علم کنند و در مقابل زور و ستم بايستند مانند به‌آفريد، سنباد، اسحق، استاذسيس، عطايا، ابومسلميه (پيروان ابومسلم)، مبيضه (سپيد جامگان)، محمره (سرخ جامگان)، خرميه، جاويدان، بابک خرم‌دين و ديگران. در نتيجه کارها و جنبش مزدک و پيروان پس از او، مقدار زيادى از تب ثروت‌اندوزى اغنياء کاسته شد و ظلم و ستم تا اندازه‌اى تعديل گرديد.






برچسب ها : آیین مزدک, مزدک شناسی,

موضوع :
آیین مزدک ,  , 

صلیب شکسته یا گردونهٔ خورشید[۱] یا سواستیکا (به سانسکریت: स्वस्तिक) یک چلیپا با شاخه‌های ۹۰ درجه به سمت راست یا چپ است. که معمولاً با جهت افقی یا گوشه‌هایی با زاویه ۴۵ درجه می‌باشد. در شکل هندی نقطه‌هایی در هر ربع آن قرار می‌دهند.

سواستیکا از واژه سانسکریت "svastika" مشتق شده و به معنای خوب برای بودن است. در فرهنگ هند و اروپایی، این نشان بر روی اشیا یا مردم ایجاد می شد تا برایشان شانس خوب بیاورد. این نشان برای هزاران سال متداول بوده است، خصوصاً به عنوان یک نماد هند در کتابهای مقدس، به معنای بخت، برهما یا سامسارا (تولد دوباره). امروزه این نشان معمولاً در آثار هنری هندی و معماری کنونی و باستانی هندو و نیز در خرابه‌های شهر تاریخی تروآ دیده می شود.[۲]

چلیپای شکسته در بسیاری از هنرها و طراحی‌های تاریخ بشری پدیدار می‌باشد، نشان بسیاری از چیزها، همچون خوش اقبالی، خورشید در آئینمهر پرستی، برهما یا هندوها بود. در روزگار باستان، صلیب شکسته در بین سومری‌ها، سلت‌ها و یونانی‌ها استفاده می‌شد.

در غرب، چلیپای شکسته با نام سواستیکا به عنوان نماد نازیسم شناخته می‌شود (به خاطر آنکه به عنوان نشان حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان به‌کار می‌رفت). پس از جنگ جهانی دوم[نیازمند منبع]، این نماد وجهه بدنامی در غرب پیدا کرده‌است.

                                                                        منبع:wikipedia



مانى مى‌گفت: پيدايش عالم از دو هستى است. يکى نور، ديگرى ظلمت. نور لايتناهى است و او خداوند و فرشتهٔ جنان‌النور است و پنج عضو دارد که عبارتند از: حلم، علم، عقل، غيب، و فطنت به ضميمهٔ پنج عضو ديگر که عبارتند از: محبت، ايمان، وفا، مروت و حکمت. خداوند با اين صفت‌ها ازلى بوده و دو چيز ازل ديگر هم با او است که يکى آسمان و ديگرى زمين است.

اعضاءِ آسمان پنج است که عبارتند از: حلم و علم و عقل و غيب و فطنت و اعضاءِ زمين نيز پنج است که به‌ترتيب زير هستند: نسيم، باد، نور، آب و آتش.

ظلمت نيز پنج عضو دارد که عبارتند از: ضباب(ضباب (Zabab)، ميغ و بخارى که در زمستان در هوا پيدا مى‌شود (منتهى‌الارب))، حريق، سموم، باد مهلک، دود و ظلمت. هستى نورافشان در کنار هستى ظلمت است و مانعى ميان آنها نيست. نور را از سمت بالا، راست، پائين و چپ پايانى نيست و ظلمت نيز از چهار طرف پايانى ندارد.

شيطان از زمين تاريک و ظلمانى است و ذات او ازلى نيست. سرش مانند شير و بدن او مانند اژدها و بال‌هاى او همچو بال پرندگان و دم او چون دم ماهى است و مانند چهارپايان چهارپا دارد. شيطان همين که از ظلمت پديدار گشت هر چيزى را که پيش رويش ديد به دم درکشيد و بلعيد و تباه کرد و از سمت راست و چپ به جولان آمده رو به پائين آورد و در همه‌جا تبهکارى کرد و ستيزه‌کنندگان با خود را نابود ساخت. سپس اراده کرد به بالا رود، ولى چون پرتوافشانى نور را ديد ناراحت و نگران شد. زمين پرتوافشان از کارهاى شيطان آگاه گرديد و آگاهى او سبب آگاهى عالم فطنت و عالم غيب و پس از آن عالم عقل و سپس عالم حلم گرديد. سپس فرشتهٔ جنان‌النور آگاه شده براى سرکوبى او حيله‌اى به‌کار برد. به برکت روح خود و عوالم پنج‌گانه و عناصر دوازده‌گانه خود نوزادى به‌وجود آورد که همان انسان قديم(پسر خدا يا اورمزد يا مسيح درخشان که به سريانى 'ايشوزيواء' ناميده مى‌شود.) بود و او را نامزد ستيزه با ظلمت کرد.

انسان قديم نيز خود را به اجناس پنج‌گانه (پنج الهه) نسيم، باد، نور، آب و هوا آراست و آنها را به سپر و سلاح خود قرار داد، اولين چيزى که به تن پوشيد نسيم بود و بالاى آن نسيم بزرگ، نور خيره‌کننده را پوشيد و بر آن نور پوششى از آب غبارانگيز گذاشته و در بادى تند پنهان شده سپس آتش را چون سپر و نيزه به‌دست گرفت و با شتاب از جنان پائين آمده تا به مرز جنگ رسيد. شيطان قديم نيز به اجناس پنج‌گانهٔ خود که عبارت بود از: دود، حريق، ظلمت، سموم و ضباب روى آورده و آنها را زره و پناهگاه خود قرار داده با انسان قديم روبه‌رو گرديد و مدت‌ها با هم جنگيدند. در اين نبرد شيطان بر انسان چيره شد و نور او را بلعيد و او را با اجناس و عناصر او محاصره کرد، فرشتهٔ جنان‌النور الههٔ ديگرى را به‌دنبال او فرستاد و نجات او داده و بر ظلمت پيروز گردانيد و آن فرشته‌اى که به‌دنبال انسان پائين آمد و او را از دست آن دوزخيان نجات داد و اسيرانى از ارواح ظلمت گرفت، حبيب‌الانوار نام داشت.

پس از آن به جهت و روح‌الحيات به آن مرز آمده در آن ژرفاى دوزخ قديم نگاه کرد و انسان قديم و فرشتگان را در محاصرهٔ ابليس و همراهان شرارت پيشهٔ او ديد. در اين هنگام روح‌الحيات با صداى برق‌آساى بلندى به انسان قديم ندائى در داد که به‌صورت الهه درآمد و با شيطان قديم درآميخت، يعنى اجزاءِ پنج‌گانهٔ نور با اجزاءِ پنج‌گانهٔ ظلمت درآميخت به اين ترتيب که دود با نسيم آميخته شد و اين نسيم ممزوج از آن به‌وجود آمد. آنچه لذت و آسايش نفس و حيات حيوانى است از نسيم و آنچه نابودى و آزار است از دود است. حريق با آتش آميخته شد اين آتش از آن آميزش فراهم آمده است. آنچه سوزندگى و نابودى و فساد دارد از حريق و آنچه درخشندگى و روشنائى دارد از آتش است. نور با ظلمت درآميخت و اين جسم‌هاى ستبر و کلفت چون طلا و نفره و امثال آن پيدا شد. آنچه صفا و زيبائى و نظافت و سود دارد از نور و هرچه چرکى و تيرگى و غلظت و قساوت دارد از ظلمت است. سموم با باد آميخته شد و اين باد کنونى از آن است و آنچه منفعت و لذت دارد از باد و هرچه موجب اندوه و شرم و زيان است از سموم است. ضباب با آب آميخته شد. چيزهاى صفادار و گوارا و ملايم نفس از آن آب و چيزهاى جدائى‌اندازه و خفه‌کننده و موجب نابودى و سنگينى و فساد از سموم است.

همين‌که اجناس پنج‌گانهٔ ظلمت با اجناس پنج‌گانهٔ نور آميخته شدند، انسان قديم تا ژرفاى مغاک پائين رفته اجناس ظلمت را از بيخ و بن درآورد تا بيشتر شوند سپس به‌بالا يعنى جايگاهى که در ميدان جنگ داشت برگشت و به برخى از فرشتگان دستور داد قسمت به‌هم آميخته را به زمين ظلمت که در پشت نور قرار داشت بکشانند و از آسمان بياويزند، سپس يک فرشتهٔ ديگر را گماشت که آن اجزاءِ به‌هم آميخته را نگهدارى کند.

فرشتهٔ عالم نور به يکى از فرشتگان خود امر کرد تا از آن اجزاى به‌هم آميخته، اين عالم را بيافريند، به‌طورى که اجزاى نورانى از اجزاى ظلمانى جدائى داشته باشند. او ده آسمان و هشت زمين بيافريد، يک فرشته براى حمل آسمان‌ها و يکى هم براى برداشتن زمين گماشت. براى هر آسمان دوازده دروازه با دهليزى بسيار بزرگ و گشاد قرار داد.

پس از آن خورشيد و ماه را براى تصفيه نور اين عالم آفريد. آفتاب تصفيه‌کنندهٔ نورى است که با اهريمنان گرما آميخته و ماه تصفيه‌کنندهٔ نورى است که با اهريمنان سرما آميخته است و همهٔ اينها در ستونى از تسبيحات و نيايش‌ها با ساير تسبيحات و تقدسات و سخنان نغز و نيکوکارى‌ها به آسمان مى‌رود و به آفتاب واگذار مى‌شود و آفتاب آن‌را به نورى که در عالم تسبيح و در بالاى آن قرار دارد مى‌دهد و از آنجا به‌سوى نور برگزيده و خالص رهسپار مى‌گردد. اين کار تا وقتى است که از نور چيزى بماند که آفتاب و ماه توانائى تصفيه آن را نداشته باشند. در اين هنگام فرشتهٔ حامل زمين‌ها برکنار مى‌شود و فرشتهٔ ديگر آسمان‌ها را رها مى‌کند و بالا و پائين درهم مى‌ريزد و آتش و به جوش و خروش درمى‌آيد و در تمام اشياء زبانه مى‌کشد تا هر نورى که در آنها باشد تحليل رود.

اين خروش و زبانه کشيدن آتش ۱۴۶۸ سال ادامه خواهد داشت. همين‌که اين تدبيرها به پايان رسد و زشتى روح ظلمت، رستگارى نور و اوج گرفتن فرشتگان و لشگريان نگهبانان را ببيند به زارى درآيد و قصد جنگ کند. سپاهيانى که دور او هستند وى را سرزنش کنند و او به قبرى فرو شود که براى او کنده بودند و بر آن قبر سنگى به بزرگى دنيا گذارند که او را خرد و خمير مى‌سازد.






برچسب ها : ایین مانی, گفته های مانی,

موضوع :
آیین مانی ,  , 

اساس احکام کيش مانى ايمان به چهار بزرگ است. خدا و نور او و توانائى‌ او و حکمت او. خداوند تبارک و تعالى فرشتهٔ جنان‌النور است و نور او آفتاب و ماه و نيروى او فرشتگان پنج‌گانهٔ نسيم و باد و نور و آب و آتش و حکمت او همين دين مقدس است که بر پنج معنا استور است. ۱. معلمان فرزندان حلم و بردباري. ۲. مستعمان فرزندان علم. ۳. کشيشان فرزندان عقل. ۴. صديقان فرزندان غيب. ۵. سماعان فرزندان فطانت.

واجبات دهگانهٔ کيش مانى عبارت است: ترک بت‌پرستي، ترک دروغ‌گوئي، ترک بخل و زفتي، ترک آدم‌کشي، ترک زناکاري، ترک دزدي، ترک آموختن علل و اساب جادوگرى و پايدارى در دو چيز، يک نداشتن شک و ترديد در کيش و دوم سستى و فتور در کار.

مانى در شبانه‌روز چهار نماز را واجب دانسته و اوقاتى را به روزه اختصاص داده است.





برچسب ها : ایین مانی,

موضوع :
آیین مانی ,  , 

مانى بنيانگذار دين مانوى پسر فاتک (Fatak) يا فتق‌بن‌ابوبرزام و از حسکانيان بود(حسکانيان گروهى از فرزندان نيشابوريان و آنان نيز از اشکانيان بودند.). آگامپيوس پدر او را اهل شوش دانسته است. نام مادر او را نوشيت يا يوسيت گفته‌اند و در کتاب‌الفهرست ابن‌نديم، راميس و به‌قولى اوتاخيم و به‌قولى ديگر مريم يا مرمريم ذکر کرده‌اند. پدر و مادر او هر دو از پاتى‌ها بوده‌اند.

در مأخذ مسيحى - لاتيني، اسم مانى را قوربيقوس و در مأخذ يونانى کوپريکوس ثبت کرده‌اند. بعضى‌ها اين کلمه را مصحف کرفه‌گر (نيکوکار) فارسى فرض کرده‌اند.

مانى در بابل متولد شده، در قريهٔ مردينو در کوثى عليا. در سال چهارم سلطنت اردوان و در سنهٔ ۵۲۷ تاريخ منجمان بابل که از اول ماه نيسان بابلى سنهٔ ۳۱۱ پيش از ميلاد مسيح شروع مى‌شود، يعنى در آن سال بابلى که از هفتم آوريل رومى يوليانى سنهٔ ۲۱۶ مسيحى تا بيست‌وهفت مارس سنهٔ ۲۱۷ امتداد داشت تولد يافته است.

فاتک اصلاً از همدان بوده ولى در تيسفون مستقر بود که هاتفى وى را ندا داد که اى فاتک، از خوردن شراب و گوشت و مباشرت با زنان بپرهيزد و هيچ زنى را به حبالهٔ نکاح خود در نياور. فاتک که اين ندا را شنيد به جنوب رفته در ناحيه ميشان (دشت ميسان) ساکن شده و به فرقهٔ مذهبى مغتسله يعنى تعميدکنندگان که همان اسلاف ماندائى‌ها يا صبهٔ کنونى و صابئين قديم(به ظن قوى اين فرقه پس از مهاجرت از فلسطين در همان خطهٔ ميسان ساکن شدند. اينان پيروان يحيى‌بن‌زکريا هستند و تعميد عمل مذهبى آنها است. بعدها طريقهٔ کنونى مخلوط با عقايد بابلى و ايرانى داخل معتقدات آنها شد.) است پيوست و طريقهٔ آنها را کم و بيش را با دستور هاتف غيبى وفق داد. هنگامى‌که هاتف او را نداد داد، زن او مريم، مانى را باردار بود و پس از اينکه او را زائيد، خواب‌هاى خوبى در مورد پسر خود ديد و چنين مى‌پنداشت که آنچه را ديده در بيدارى بوده است. مثل اين بود که کسى او را مى‌گيرد و به آسمان مى‌‌برد و برمى‌گرداند. پدر او کسى را فرستاد که مانى را نزد او بياورد تا پيش خودش تعليم ببيند و به کيش وى درآيد. مانى پس از بلوغ به کيش پدر (مغتسله) درآمد. او درهمان کودکى سخنان حکيمانه‌اى مى‌گفت دوازدهمين سال او که تمام شد، از فرشتهٔ جنان‌النور که همان خدا است وحى بر او نازل شد. فرشته‌اى که وحى را آورد توم نام داشت و در زبان نبطى به معنى قرين (همزاد) است. توم به وى گفت: از اين ملت کناره‌گيرى کن زيرا تو از آنان نيستى و بر تو است که پرهيزگارى و ترک شهوت‌رانى کنى ولى هنوز هنگام ظهور تو فرا نرسيده، براى اينکه تو خردسال هستي، هنگامى که بيست‌وچهار سال او به پايان رسيد، توم آمده به‌وى گفت: آن هنگام فرا رسيده که ظاهر شوى و رسالت خود را اعلام کني.

مانى در سال ۲۷۶ مسيحى درگذشت برخى برآنند که وى را مصلوب کردند.

تا چندى پيش، از کتاب‌هاى مانى اطلاعى در دست نبود و هر چه در اين باب گفته مى‌شد از گفته‌هاى مورخان مسيحى و مربوط به مباحثات و مشاجراتى مى‌شد که ميان ترسيان و مانويان در مى‌گرفت. مورخان مؤلفان عرب و ايرانى مانند مفصل‌بن‌عمر جعفى و جابربن حيان و طبرى و محمد‌ابن اسحق‌النديم و مسعودى و يعقوبى و ديگران اطلاعات بسيار گرانبهائى جمع‌آورى کرده‌اند. ولى اخيراً در نتيجه کاوش‌هائى که در ترکستان به‌عمل آمد، در نزديکى تورفان کتبى چند از مانى به‌دست آمد که به زبان سغدى و ترکى و چينى نوشته شده است. چون دين او به مصر هم گسترش يافته بود، آثارى از او به زبان قبطى نيز کشف شده است. متون مذکور مربوط به تعاليم ديني، و عظ و خطابه و سرودهاى مذهبى مانويان است. مانى کتابى هم به‌نام آئينهٔ اعترافات دارد. مهم‌ترين کتب مانى را کنزالاحياءِ شاپورگان و سفرالاسرار مى‌دانند. مانى کتاب‌هاى خود را با نقاشى‌هاى زيبا مصور مى‌کرد و از اين رو برخى در آن زمان او را مانى نقاش مى‌ناميدند.

به‌طور خلاصه مى‌توان گفت که مانى داراى هفت کتاب بود که يکى به زبان فارسى و شش کتاب به زبان سورى بود که برخى عبارتند از: کتاب سفرالاسرار، کتاب سفرالجباره و نيز رسالات متعددى از جمله: رسالة‌الهند العظيمه، رسالة قضاء العدل، رسالة الهدى الصغيره، رسالة سيس ذات الوجهين، رسالة التدبير، رسالة سهراب فى الفرس و ده‌ها رساله ديگر. مانى رسالت خود را آخرين نجات‌دهنده مى‌دانست.. به‌زعم او پيامبران پيش از او: بودا، زرتشت و عيسى بوده‌اند، اما عيسائى را که او پيامبر خوانده گويا غير از عيسى‌بن مريم است، زير او عيسى‌بن مريم را شيطان مى‌دانسته است، وى تورات را به‌کلى رد کرده و منکر موسى است. با تجزيه و تحليل عقايد مانويان معلوم مى‌شود که او افکارى از مذاهب بومى ايران مانند زرواني، زرتشتي، اساطير بابلي، عقايد عيسائى و طريقهٔ گنوسى به‌ويژه مرقيون و صابئه را گرفته و يکجا جمع کرده و با اصولى که خود بنيان نهاده درآميخته و کيشى به‌وجود آورده که بنابر ادعاى او جنبه علمى دارد. مبناى دين مانى بر دوگانه‌پرستى (ثنويت) است.

مانى مى‌گويد: 'در آغاز آفرينش دو دنيا (دوبن) به‌وجود آمد يکى جهان نورانى که در رأس آن پدر بزرگان و خداوند مهربان قرار داشت و ديگر عالم ظلمت تحت تسلط امرى پنج‌گانه تاريک دل و ظلماني. ميان اين دو کشور يعنى کشور نور و کشور ظلمت سر حد مشخصى قرار داشت، ولى جهان تاريکى در صدد برآمد بر منطقهٔ نور تخطى و تجاوز کند و در اين عمل توفيق نيافت' .

مراسم عبادى مانويان توأم با سرودهاى مذهبى بوده که شنونده را مفتون مى‌ساخته است.

مانى مى‌کوشيد تا ميان دين خود و مسيحيت رابطه‌اى برقرار کند، چنانکه در مورد آئين بودا و زرتشت هم کرده بود. جنبهٔ مسيحى پيام او براى غرب و جنبهٔ بودائى او براى شرق بود، ميان اين دو حوزهٔ دعوت امپراتورى ايران قرار داشت که براى آن بخش زرتشتى نظام او تهيه شده بود. بنياد مانويت، ايرانى است، ولى نه ايرانى محض، بلکه زرتشتى از زاويهٔ ديد گنوسي. بايد توجه داشت که دين مانى همراه کيش زروانى که در زمان ساسانيان گسترش يافت ضربه‌اى بود براى وحدت دينى و ملى ايران، زيرا گرويدن عدهٔ زيادى به کيش ماني، دين زرتشتى را تهديد مى‌کرد. مانى با اينکه کيش خود را بر مبناى سه آئين بودائي، زرتشتى و مسيحى قرار داد و دامنهٔ تبليغات او تمامى بين‌النهرين و مصر و ايران را در برگرفت نتوانست دوام و بقاءِ خود را حفظ کند ليکن براى ايرانيان دو جنبهٔ خير و شر دربرداشت. خير ازآن جهت که مغان را وادار به جمع‌آورى و تدوين و تفسير کتاب مقدس اوستا کرد و آنان را بيش از پيش به‌راه ديانت کشانيد، با کشته شدن مانى و پيروان او کيش زرتشتى جانى تازه و دوباره به خود گرفت. چون دوگانگى عجيبى بين مردم آريائى ايران به‌وجود آمد که اگر مدتى ادامه پيدا مى‌کرد تبديل به کشت و کشتار و فسادى بس زياد مى‌گرديد، چنانکه همين دوگانگى زودگذر آغازى براى ضعيف شدن ايران و حملهٔ تازيان بود.





برچسب ها : ایین مانی,

موضوع :
آیین مانی ,  , 

آئين مسيحيت از کيش ميترا متولد شد. همان‌طورى که در مهرابه‌ها چشمه‌ آب جارى بود، مسيحيان نيز روى بدنهٔ تابوت‌هاى آنها صحنهٔ جارى شدن آب از چشمه به‌وسيلهٔ موسى کليم را حک مى‌کردند.(در سفر خروج باب هفده آيه‌هاى ۷-۳ چنين آمده که يهوديان پس از خروج از مصر دچار بى‌آبى شده و با موسى معارضه کردند. موسى به خدا متوسل شد که اين قوم مرا سنگ‌سار خواهند کرد، انديشه‌اى بساز. خدا گفت عصايت را به صخرهٔ هوريب (Horib) بزن تا آب روان شود و موسى چين کرد. بعد قديسان اديان رواتى در معجزهٔ بيرون آوردن آب از زمين يا سنگ ساختند و اين کار از معجزات به‌شمار آمد.)




برچسب ها : تاریخچه مهر پرستی,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

پيش از ظهور زرتشت آريائيان در قالب زروانيگري، مهرپرستى نيز اختيار (کلمهٔ مهر را دارمستتر به‌معنى دوستى و محبت مى‌داند. يوستى مى‌گويد که مهر واسطه و رابطهٔ فروغ محدث و فروغ ازلى و به‌عبارت ديگر واسطهٔ بين آفريدگار و آفريدگان است. در گات‌ها کلمهٔ ميترا به‌معنى عهد و پيمان آمده است. مهر در اوستا از آفريدگان اهورامزدا محسوب شده و ايزد محافظ عهد و پيمان است و از اين رو فرشتهٔ فروغ و روشنائى است تا هيچ چيز بر او پوشيده نماند. ماه هفتم سال و روز شانزدهم هر ماه و يشت دهم اوستا و جشن مهرگان مخصوص او است. کيش مهر از ايران به بابل و آسياى صغير رفت و سپس پرستيده شد و به اين گونه آئين مهرپرستى پديدار گشت. (فرهنگ معين)) کردند.

در کتيبه‌هاى هخامنشى ميثر (Mithra) آمده که تلفظ اوستائى مهر است. در سانسکريت ميترا (Mitra) و در پهلوى ميتر (Mitr) و در پارسى مصطلح امروز مهر خوانده مى‌شود.

کهن‌ترين سند نوشته شده الواح گلينى است متعلق به ۱۴۰۰ سال پيش از ميلاد مسيح که در کاپاتوکا (Kapatuka) از شهرهاى آسياى صغير، در محلى به‌نام بغازکوى پيدا شد. در کنار نام اين دو خدا، نام دو خداى کهن هند و ايرانى ايندرا Indra) نساتى (Nasatya) نيز آمده است.

در اوستا ميترا مقام شامخى دارد و در زمان پيش از اوستا و رستاخيز زرتشتي، بزرگ‌ترين خدا به‌حساب مى‌آمد.

اين نشانه א که صليب (چليپا) شکسته ناميده شده است، در حقيقت صليب شکسته نيست. اين نشانه آريائى است، زيرا در ايران و هند هزاران سال پيشينه دارد.

اين نشانه א نخستين‌بار در حدود خوزستان يافت شده و مربوط به هفت هزار سال پيش از ميلاد مى‌باشد به اين ترتيب پيشينه تاريخى آن در ايران بسى کهن‌تر از پيشينه آن نزد آريائى‌هاى هند است و هرتسفلد (Herzfeld) آن را گردونه خورشيد ناميده است.

در گرمى (Germi) مغان آذربايجان گورهاى خمره‌اى از دوره اشکانى به‌دست آمده که در ميان آنها پارچه‌اى بسيار زيبا يافت شده است که داراى اين نقش مى‌باشد.

همچنين اين نگاره بر دهانهٔ پاره‌اى از خمره‌هاى سفالين که مرده‌ها را در آن مى‌گذاشته‌اند ديده شده است

در مواردى ديگرى چون جام تپه‌حسنلو، جام زرکلاردشت، گردنبند عقيق مربوط به دورهٔ اشکاني، گردنبند زرينى مربوط به ۷ هزار سال ق م در رودبار گيلان اين نگاره به چشم مى‌خورد.

گردونه خورشيد نخست به اين شکل א بوده و کم‌کم خطوط منحنى از بين رفته گاهى به‌صورت + و گاهى با خطوط شکسته ولى با زاويه‌هاى ۹۰ درجه ترسيم شده و شکل هندسى و ترکيب کامل يافته است. اقوام باستانى بسيارى از جانوران را مى‌پرستيد‌ه‌اند و از همين جا توتميسم (Totemisme) پيدا شده است. يکى از اين حيوانات بز کوهى است که مظهر سودرسان طبيعت، يعنى خورشيد بوده است اين نقش بر ظروف بازمانده از سده‌هاى پيش از ميلاد ديده شده و مهم‌تر از همه رابطه‌اى است که مردم باستانى ميان هلال ماه و خورشيد و شاخ بز کوهى قرار داده بودند. در بسيارى از سفال‌ها در ميان انحناى شاخ اين جانور و نيز بر پشت آن نشانه + يا א ديده مى‌شود. مثلاً بر ليوان سفالين مربوط به ۳۱۰۰ سال پيش از ميلاد که در سيلک کاشان به‌دست آمده نگاره + در زير انحناى شاخ گوزن پيدا است.

در کتاب مذاهب بزرگ جهان تصويرى است که از کف پاى بودا و بر آن نگاره‌هائى است که شناساننده و باورها و آئين و سمبول‌هاى او است از جمله بر چهار انگشت پاى وى نشانه گردونه مهر ديده مى‌شود.

شمال و شمال باخترى ايران مرکز مهرپرستان بوده است. پلوتارک(پلوتاريک يا پلوتارخوس - Plutarkus = در سال ۴۶ پس از ميلاد زاده شده و در سال ۱۲۰ در گذشته.) مى‌گويد: 'هرمزد در عالم معنوى به نور همانند است و اهريمن به تاريکى و ميان اين دو مهر قرار دارد' .(اوستا - يشت‌ها، گزارش پورداود ص ۴۰۱)

زرتشت براى گسترش مزداپرستى از اهميت ايزدان ديگر کاست و مهر را که پايهٔ خدائى گرفته بود يکى از ايزدان کيش خود به‌شمار آورد. با نگرش به اينکه نشانه گردونه مهر به شاهين و فروهر هم بسيار نزديک است مى‌توان پنداشت در زمانى که از اهميت مهر کاسته شده نشانه مقدس ميترائيسم رفته‌رفته به شاهين مبدل شده و اين شاهين و نگاره فروهر تمام جاذبه معنوى و روحانى اين نشانه را گرفته و مظهر فر و شکوه مينوى گرديده است.

هم‌اکنون اين نقش را به گونه‌اى ديگر بر کاشى کارى سر درب خاورى آرامگاه بايزيد در بسطام مى‌توان ديد.

ميترا به‌معناى رفيق و همدم يک‌دل و يارى‌کننده است.

آديت‌ها فرزندان آديت (Adit) بوده و جزءِ هفت خدايانى هستند که در آسمان زندگى کرده‌اند و مافوق آنها وارونا است.(Varunan) که برشش خدا سرورى دارد و آديت خوانده مى‌شود، و ميترا بلافاصله پس از او قرار دارد.

در کتب هندوئي، ميترا در شکل و هيئت خداوند خورشيد کمتر ظاهر مى‌شود، که مشهورترين آنها سورى (Surya) يا سويترى (Savitri) است که خود هفتمين آديت‌يَ نيز هست.

وارونا، خداى آسمان و رب‌النوع شب نيز هست.

ميترا خداى روشنائى و نور و خداى موکل روز است. براى اين دو خداى شب و روز، مراسم مشترکى برپا مى‌کنند. ميترا و وارونا از خدايان کهن هندوها هستند و گاهى آنها را بزرگ‌ترين خدايان خوانده با اورانوس (Uranos) يونانيان برابر مى‌دانند. ميترا، خداوند آب‌ها و درياها نيز هست و يکى از صفات او اود - دام (Ud-dama) يعنى محاصره‌کننده است و همسر او وارونى (Varuni) الهه شراب است و در اساطير گاهى با نام‌هاى چون سورا (Sura) يا ماد (Mada) نيز خوانده مى‌شود.

در تأويلات اساطيري، به‌ويژه با وجود مشابهاتى در اوستا و منابع پهلوى و آئين مهر بين ميترا و گاوکشى رابطه‌اى مى‌توان ديد.

خدايان در صدد برآمدند گاو مقدس را که وهجرگا آفريده بود از بين ببرند و سرانجام همين کار را کردند. کشته شدن گاو مقدس و جارى شدن خون او بر روى زمين موجب رستاخيز طبيعت و به‌وجود آمدن انواع جانوران و گياهان شد. بعدها در پرده‌هاى نقاشى در مهراب(مهرآب - دريا پنجره‌اى که به طرف آفتاب باز مى‌شد و مؤمنان به طرف خورشيد اهورامزدا را پرستش مى‌کردند (به‌معناى مکانى به‌طرف خورشيد)) همهٔ مهرابه‌ها با تغييراتى جزئي، قربانى کردن گاو را ترسيم کردند. غار با سقف نيلگون و تزئين ستاره‌اي، کنايه از آسمان و کل جهان بود و به‌همين جهت محل ورود و حواشى غار را با گل و گياه تزئين مى‌کردند و جريان آبى را به داخل مهرابه جهت شستشو برمى‌گرداندند. همين امر باعث شد که در فصل بهار قربانى گاو انجام شود و چنين تفسير گرديد که اگر خون گاو بر روى مزارع و دشت‌ها و بيشه‌زارها بريزد، طراوت و فراوانى در طبيعت از سر گرفته مى‌شود. دم گام داراى نقش موثرى است، زيرا خوشه‌هاى گندم از آن توليد مى‌شود. پس از رستاخيز بهار و گذر تابستان و پائيز، ناگهان زمستان همه چيز را تباه مى‌کرد، سبزى و طراوت و شادابى و زندگى طبيعت خاموش و راکد مى‌ماند، اما با طليعهٔ بهار، قتل گاو منجر به آفرينش دوبارهٔ زندگى بر روى زمين مى‌شد.

در بابل، سومر، چين، ژاپن، سوريه، روم، يونان، مصر، هند و جاهائى ديگر اين روايت و همانند آن موجود بود. و به‌تدريج کشتن گوسفند و بز و خروس باب شد. به‌موجب بند هش و برخى ديگر از منابع پهلوى چون زمينه خرد، جاماسپ‌نامه و دينکرد، اهريمن به نخستين آفريدهٔ اهورامزدا در نبرد ميان خير و شر دست يافت و گاو کشته شد، آنگاه از خون و پيکر آن انواع گياهان و جانوران در پهنهٔ زمين به‌وجود آمد و آنگاه که اهريمن در صدد برآمد که نطفهٔ گاو را از بين ببرد، نطفه به کرهٔ ماه انتقال يافت، به‌همين سبب رويش گياه و ازدياد نسل جانوران با ماه پيوند يافت(رجوع شود به کتاب آئين مهر، ميترائيسم ص ۸۰) اين روايات از ايران به اروپا رفت و رازها و ابهامات تازه‌اى بر آن افزوده گشته گاوکشى و گوسفندکشى در آنجا رونق گرفت.

ميثر يا مهرنيز در اوايل بهار زندگى جديدى به خود مى‌گيرد. کشته شدن گاو به‌دست او منجر به تجديد حيات در طبيعت مى‌شود و سپس در آغاز زمستان ناگهان ناپديد شده سوار بر ارابه‌ خود به آسمان بالا مى‌رود. موردى که جاى بسى شگفتى است، زايش ميترا است، چون وى از پاره سنگى زاده مى‌شود. ليکن لوحى يافت شده که ميترا را در حال زايش از يک درخت نشان مى‌دهد. او ابتدا در شکم درخت جاى دارد اما بعد شاخه‌اى شکفته ميترا مانند گلى از آن تولد مى‌شود.

افسانه‌هاى آت‌تيس (Attis) و آدونيس (Adonis) و ازيريس (Osiris) شباهت تامى با اسطورهٔ ميترا دارند.

غسل تعميد مسيحيان، ظرف آب متبرک در کليسا، سقاخانه‌ها و حوضچه‌هائى که در مدخل مساجد و تکيه‌ها برپا مى‌کردند همه از يادگارهاى کيش ميترا است، زيرا که در مهريشت به‌روشنى از غسل و شستشو در آئين ميترا ياد شده است.





برچسب ها : تاریخچه مهر پرستی,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

مِهرپرستی یا آیین مهر یا میترائیسم، آیینی رازآمیز بود که بر پایه پرستش مهر (میترا) ایزد ایران باستان و خدای خورشید، عدالت، پیمان و جنگ، در دوران پیش از آیین زرتشت بنیان نهاده شد. این آیین بعدها دگرگون شده و به سرزمینهای امپراطوری روم برده شد و در طول سده‌های دوم و سوم پس از میلاد، در تمام نواحی تحت فرمانروایی روم، در سرزمین اصلی اروپا، شمال آفریقا و بریتانیا برپا بود. گرچه پس از پذیرفتن آیین مسیحیت توسط امپراطور کنستانتین در اوایل سده چهارم میلادی، این دین محو شد، اما تاثیری به‌سزا بر ادیانی چون مسیحیت بر جای گذاشت

تاریخچه مهر پرستی

پیش از زرتشت

پیش از زرتشت پیامبر باستانی ایران (دست کم ۶ قرن پیش از میلاد)، ایرانیان دینی چندایزدی داشتند و مهر یا میترا گرانقدرترین ایزد آنان محسوب می‌شد. او خدای پیمان و تعهد و سرسپردگی متقابل بود. در لوحی به خط میخی متعلق به پانزده قرن پیش از میلاد که شامل پیمان‌نامه‌ای بین هیتی‌ها و میتانی‌ها می‌باشد، به میترا سوگند یاد شده‌است.




برچسب ها : تاریخچه مهر پرستی,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

با شکست و مرگ اردوان پنجم ، آخرين شاهنشاه اشکاني، در نبرد با اردشير بابکان، سلسله اشکاني انقراض يافت و آفتاب دولت ساساني پديدار شد. آفتاب دولتي که برابر نظر کاوشگران و پژوهندگان نامدار تاريخ چون پرفسور آرتور کريستين سن، نگارنده کتاب ارزشمند ايران در زمان ساسانيان، عهد بزرگ تمدن ادبي و فلسفي ايران باستان در دوران حکومت پادشاهان آن آغاز شد.
در روزگار ساسانيان چنانکه از اسناد و منابع تاريخي بر مي آيد با توجه به اوضاع طبقاتي، تعليم و تربيت به تقريب مختص و ويژه خانواده هاي نجبا و اشراف بوده و مردم عادي بهرهاي از آن نمي يافتند. با اين وجود، به دليل رشد ديوانسالاري و قدرت يابي هرچه بيشتر حکومت مرکزي و افزايش ارتباطات و... نسبت به روزگاران پيشين نياز بيشتري به دبيران، کارگزاران دولتي و ماموران مالياتي احساس شد، در نتيجه تعليم و تربيت و به تبع آن دانش و دانش پژوهي تا اندازه اي گسترده تر گرديد، ظاهرا نياز به تعليم يافتگان چنان احساس مي شد که شمار بسيار معدودي از طبقات غيراشرافي و متوسط جامعه نيز اجازه يافته بودند از سواد و تعليم و تربيت مختصري برخوردار شوند.
در دوران فرمانروايي شاهنشاهان ساساني، به سبب پيدايش مذاهبي نوين چون مانوي و مزدکي و همچنين ظهور و گسترش آيين بودا و دين مسيح و همچنين مسائل جديد اقتصادي و سياسي، بحث درباره فلسفه، فلسفه دين، علوم اجتماعي و حکومتي و غيره بيش از پيش معمول گرديد.  بنا برآنچه که در تاريخ نوشتهها آمده است برخي پادشاهان ساساني بدين گونه مسائل علاقه داشته و در مباحثي اين چنين شخصا شرکت مي جستند. انوشيروان دادگر از جمله اين پادشاهان بوده است. برخي تاريخ نگاران اذعان داشته اند که او به فلسفه به ويژه تعاليم ارسطو و افلاطون علاقهاي تام داشت و ظاهرا جمع بين اين دو حکيم در نزد او حاکي از تمايلات نوافلاطوني بوده است.
حکومت ساساني همچنين با توجه به رسميت بخشيدن به آيين زرتشت و تکيه بر آن به جهت تمرکز قدرت، ضرورت وجود دستگاه هاي آموزشي ديني را احساس نمود، در نتيجه، آموزشگاه هاي مذهبي که به طور معمول در آتشگاه ها بودند فزوني يافت.




موضوع :
آیین شناسی ,  , 

این نوشتار برگرفته از مقدمه ی کتاب «دین مهر در جهان باستان» است که گزارشی است از دومین کنگره ی جهانی مطالعات مهرشناسی که از یکم تا هشتم سپتامبر 1975 (دهم تا هفدهم شهریور 1354) در تهران برگزار شد و مجموعه ی مقالات بیش از 36 پژوهنده که در این کنگره به سخنرانی پرداخته بودند در کتابی با عنوان «Etudes Mithriaques» در سال 1978 از سوی «انتشارات کتابخانه ی پهلوی» در تهران - لی یژ انتشار یافت. این کتاب جلد هفدهم از مجموعه ی «آکتا ایرانیکا» است.




برچسب ها : دین مهر در جهان باستان,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

دوچارتاقی قصرشیرین و خیرآباد نمونه‌هایی دیگر از بناهای تقویمی ایران هستند که تاکنون در باره کارکردهای گاه‌سنجی آنان گزارشی ننوشته بودم. این دو اثر از سازوکار ویژ‌ه‌ای برخوردارند که در دیگر چارتاقی‌های ایران دیده نشده است.

چارتاقی قصرشیرین در مجاورت شمال شهر مرزی قصرشیرین در استان کرمانشاه و در میان محوطه‌ و بازماندهای بناهایی باستانی که به عصر ساسانی منسوب می‌باشد، واقع شده است. اما چارتاقی خیرآباد در نزدیکی شهرستان بهبهان قرار دارد و برای رسیدن با این بنا می‌باید حدود ۲۵ کیلومتر در راه بهبهان به دوگنبدان (گچساران) پیش رفت و آنگاه به راهی فرعی در سمت چپ جاده پیچید که بسوی روستای خیرآباد علیا می‌رود. پس از پشت سر نهادن حدود ۱۰ کیلومتر از این راه، چارتاقی در کنار چپ جاده دیده می‌شود و رودخانه بسیار زلال و خروشان خیرآباد به همراه بازمانده‌های پلی باستانی، در مجاورت آن قرار دارند.

چارتاقی قصرشیرین، بزرگترین چارتاقی‌ ایران و طول هر ضلع آن ۲۵ متر است. در نتیجه سطح زیر بنای آن بالغ بر ۶۰۰ متر مربع می‌شود. اما اندازه‌های چارتاقی خیرآباد اندکی کوچکتر از چارتاقی نیاسر و طول هر ضلع آن ۱۱ متر و مساحت قاعده آن حدود ۱۲۰ متر مربع است. گنبد این بنا فروریخته اما تمامی پایه‌های چهارگانه آن برجای هستند و تنها آسیب‌دیدگی‌هایی در بدنه آن دیده می‌شود که تا اندازه‌ای مرمت شده‌اند. اما چارتاقی قصرشیرین بر اثر حملات هوایی و توپخانه عراق در زمان جنگ ویرانگر و بی‌حاصل هشت‌ساله، تقریباّ بطور کامل منهدم شد و اکنون بازسازی آن در دست انجام است.

همانگونه که گفته شد، چارتاقی قصرشیرین در میان بازمانده‌های دیگری از آثار باستانی عصر ساسانی قرار دارد و حتی آثار دیوارها و بناهای فروریخته دیگری در میانه آن دیده می‌شود. به این ترتیب به نظر می‌رسد که کارکرد تقویمی این بنا، ویژگی انحصاری آن نبوده و بی‌گمان از این بنا برای کاربری‌های دیگری هم استفاده می‌شده است. اما چارتاقی خیرآباد، بنای منفردی است که به هیچ شهر یا روستایی نزدیک نیست و درست در امتداد پل باستانی خیرآباد که دو سوی دره بزرگ و عمیق رود را به یکدیگر متصل می‌کرده است، قرار دارد.

 

چارتاقی خیرآباد بهبهان

 

 

 

چارتاقی خیرآباد، بهبهان

 

 

 

قصر شیرین

 

 

 

چارتاقی قصرشیرین

 

 

ویژگی‌های گاه‌سنجی و تقویمی طراحی شده برای این دو تقویم آفتابی بسیار جالب و استثنایی هستند. محور اصلی چارتاقی قصرشیرین همانگونه که در نقشه دیده می‌شود، در امتداد نقطه طلوع خورشید به هنگام اعتدالین (آغاز بهار و پاییز) است و پرتوهای خورشید بامدادی در آغاز این دو فصل در راستای دو درگاه یا تاق شرقی- غربی می‌تابند. اما پرتوهای خورشید بامدادی در آغاز تابستان و آغاز زمستان (شب چله یا یلدا) در روزنه‌های باریکی که در همان درگاه شرقی بنا و بر اثر تغییر میل خورشید به وجود آمده است، تشکیل می‌شوند. بجز این خط‌دیدهای دیگری برای تشخیص آغاز ماه‌های شهریور و اسفند در این بنا وجود دارند.

از سوی دیگر، طراحی تقویمی چارتاقی خیرآباد با بنای پیشین و همچنین با تمامی چارتاقی‌های ایران متفاوت است و محور اصلی آن رو به جایگاه طلوع خورشید در انقلاب زمستانی دارد. در نتیجه پرتوهای خورشید بامدادی در آغاز فصل زمستان در امتداد محور بنا می‌تابند و امتداد خطوط همگی سایه‌ها در بیرون و درون بنا با یکدیگر موازی هستند. برای تشخیص اعتدالین (آغاز بهار و پاییز) و نیز انقلاب تابستانی، خط‌دیدهای سه‌گانه‌ای طراحی و بکار بسته شده است که نمونه آنرا تنها در همین بنا دیده‌ام. بطوریکه فرارسیدن بهار، تابستان و پاییز را می‌توان همانگونه که در نقشه دیده می‌شود، از سه خط دید توأمان و جداگانه در این چارتاقی نظاره کرد.



تاريخ كشتي سازي و دريانوردي نشان مي دهد كه در آستانه پاييز (اواخر سپتامبر) سال 442 پيش از ميلاد، اردشير يكم (به نوشته رخداد‌نگاران يونان باستان: اردشير درازدست) شاه وقت ايران از دودمان هخامنشيان اعتبار لازم براي ساختن كشتي دو ـ بادبانه را از خزانه دولت در اختيار كشتي سازان فنيقي (سوري ـ لبناني) قرارداد تا در كارگاههاي كشتي سازي (شيپ يارد) بندر صور (تير) چنين كشتي هايي را بسازند.
 اردشير اين تصميم را هنگامي گرفت كه آگاهي يافت مهاجران يوناني مقيم جنوب ايتاليا سال 450 پيش از ميلاد، اين نوع كشتي را اختراع كرده بودند،كشتي‌اي كه نياز به پاروزن نداشت و در خلاف وزش باد مي توانست حركت كند، زيرا كه بادبان (Mast) بزرگ‌تر باد را مي‌گرفت و با فشار زياد به بادبان كوچك‌تر پس مي‌فرستاد و كشتي در خلاف جهت باد حركت مي‌كرد. چهار سال طول كشيد تا فنيقي ها (در آن زمان از اتباع ايران) كشتي دو ـ بادبانه براي ايران ساختند.
 اين كشتي‌ها در فاصله زماني ميان صلح ايران با اتحاديه يوناني‌ها و آغاز جنگ پلوپونز (جنگ داخلي يوناني ها) آماده شدند كه دولت ايران تعدادي از آنها را در اختيار اسپارت قرار داد تا آتني ها را بشكند و با اين مداخله، مورخان يوناني در تاليفات خود ايران را «امپرياليست» لقب دادند كه اين اصطلاح از همان زمان باقي مانده و دولت‌هاي برتري جو و مداخله گر با آن صفت خطاب مي‌شوند




برچسب ها : تاريخ كشتي سازي و دريانوردي در ایران,

موضوع :
تاریخ ایران ,  , 



باید بیان داشت که این حرکت اقدام شایسته و درخور تحسینی است که به رغم انتقاداتی که به عملکرد سازمان میراث فرهنگی هست، نباید آن را از نظر دور داشت...نقش برجسته‌اي از تخت جمشيد در حراج کريستي لندن به قيمت يک ميليون و صد و هشتاد هزار و دويست و هشتاد و چهار دلار به فروش رفت، ایران شکایت کرد اما بهانه اصلي دادگاه اين بود که چرا دولت وقت ايران در اکتبر 1974 که «دنيس برند» نقش برجسته را در يک حراجي نيويورک خريده بود، هيچ واکنشي از خود نشان نداده است؟!

انتشار خبر یافتن بقایای سربازان ایرانی دوره پادشاهی کمبوجیه و واکنش امیدوار کننده رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، این بارقه امید را ایجاد کرد که موضوع حفظ و بازیابی آثار هویتی ایرانیان به ویژه در حوزه آثار باستانی و نمادهای فرهنگی با جدیت بیشتری از سوی دستگاه‌های متولی امر پیگیری شود.




برچسب ها : غفلت تاریخی ما و چرایی بازنگرداندن آثار و اشیای باستانی ایران ,

موضوع :
آیین شناسی ,  , 

 

آیین مهر

 

 

 

 

 

 الف) تأثیر بر فرهنگ خاص ایرانی

 

 

اردشیر دوم برای اولین بار علا وه بر اهورامزدا از آناهیتا و میترا در کتیبهٔ خود نام برده. نام میترا قبل از او میشا بوده است. مهریشت نام با گیابادیش یا بغ خدا را به او می دهد.

 

 

1- شب یلدا: یلدا واژه ای سریانی به معنای تولد است. یلدا شب آخر پاییز و روز زایش مهر و خورشید است. در آیین زرتشت اهورامزدا مهر را در مقام عالی ترین ایزد معنوی خلق کرد.[23] از این روز روشنایی بیشتر می شود و بر تاریکی غلبه می یابد. مهری ها این روز را به همین مناسبت جشن می گرفتند. شب یلدا امروزه هم در فرهنگ ایرانی هست. در این جشن از میان میوه ها انار و از میان سبزی ها هندوانه بیشتر استفاده می شود زیرا مهری ها به رنگ سرخ دلبستگی زیاد داشتند و سرخی بامداد پیش از برآمدن آفتاب را مظهر جلوه ایزد مهر می دانستند.[24]

 

 

2- زورخانه: زورخانه ریشه در دوران اشکانیان و آیین مهری دارد زیرا نوع معماری آن بسیار شبیه به معابد مهری است. درِ زورخانه کوتاه تر از قامت مردان است تا مردان هنگام ورود سر فرود آورند[25] و در واقع نوعی شکست غرور و ایجاد فروتنی است. زورخانه ها را به تقلید از معابد مهر در زیرزمین ساخته اند. در زورخانه ها اجاقی هست که یادآور آتشدان های معابد مهری است و از آن برای تهیهٔ نوشیدنی گرم استفاده می شود. در این مکان ها تصاویری از رستم [26] و رشادت های وی نقشی بسته که یادآور تصاویر میترا و نمایش کشتن گاو به دست اوست. در زورخانه ها هم زنان حق ورود ندارند و تنها کسانی حق تشرف دارند که به سن بلوغ رسیده باشند. در زورخانه هفت مرتبه هست که عبارت اند از پیش خیز، نوچه، صاحب تاج، صاحب رنگ، پیش کسوت، مرشد و کهنه سوار که پیش خیز و نوچه مقام نوآموز مهری را دارند و حق تقدم با پیش کسوت هاست. گذاشتن تاج فقر بر سر کسی که به مقام استادی می رسد یادآور گذاشتن تاج میترا بر سر مشرف در آیین مهر و داشتن قمه و چاقو به همراه پهلوان زورخانه یادآور دشنه ای است که میترا همواره با خود دارد.[27] وجود زنگ در زورخانه برای آگاهی از ورود پهلوانان بزرگ و احترام به آنها هم یادآور زنگ در معابد مهری برای پرده برداری از مجسمه میتراست. زورخانه را تا قبل از دورهٔ صفویه به یاد نیایشگاه مهریان عبادتخانه می گفتند.[28]

 

 

3- اصطلاحات: در زبان فارسی، اصطلاحاتی رایج است که ریشه ای دیرینه دارند و می توان گفت که نمودهایی از آیین مهرند. برخی از این اصطلاحات عبارت اند از:

 

 

3-1/ یار غار؛ از آنجایی که مهریان برای نیایش در غار جمع می شدند یکدیگر را یار غار می خواندند. این اصطلاح امروزه کنایه از یار و دوست وفادار است.[29]

 

 

3-2/ شیرمرد و شیرزن؛ شیر یکی از مراحل هفت گانهٔ تشرف در آیین مهری است. در این مرحله، که اولین مرحلهٔ معنوی است، رهرو آزمایش های بدنی متعددی را پشت سر می گذارد و ثابت می کند که توانایی ادامهٔ کار را دارد لذا از این اصطلاح امروزه برای نشان دادن دلاوری های یک شخص استفاده می شود.

 

 

3-3/ قسم به سوی چراغ؛ این اصطلاح در میان مردم بیانگر سوگند راست است و ریشه در روشن کردن شمع در معابد مهری دارد و یادآور هم پیمانی با مهر است.[30]

 

 

3-4/ قسم به پیر؛ امروزه رایج است که برای باور کردن حرف کسی وی به پیر و پیغمبر قسم یاد می کند که پیر یادآور آخرین مرحلهٔ آیین مهری و بالاترین فرد در این آیین است.

 

 

3-5/ قسم به مو؛ امروزه که به موی سپید شخص پیر و باتجربه قسم یاد می کنند که این هم ریشه در مرحلهٔ پیر آیین مهری دارد.

 

 

3-6/ مستی و راستی؛ مهری ها مردمی می خواره بودند و در معابدشان مقادیر زیادی شراب بود زیرا گذشته از اینکه معتقد بودند شراب یک نوشیدنی معنوی است و هر کس در آخرت باید آن را با خود داشته باشد بر این باور بودند شخصی که وارد معبد مهری می شود باید با مهر رو راست باشد زیرا مهر نماد حقیقت است لذا مقدار زیادی مِی خوردند تا چهرهٔ واقعی خود را نمایان سازند.[31]

 

 

3-7/ نقاب از چهره برداشتن؛ همان گونه که قبلاً یادم کردم ورود به هر مرحله در آیین مهر لباس و نقاب خاص خود را داشت. امروزه از این اصطلاح برای کسانی که تظاهر به راستی می کنند و در اصل ریاکارند استفاده می شود.

 

 

3-8/ تاج سر؛ در مرحله سرباز در مراسمی تاجی بر سر تک تک مشرفان می گذارند که بیانگر این است که میترا تاج سر آنهاست. امروزه از این اصطلاح برای نشان دادن اطاعت و فرمان برداری از شخص معمولاً محترم و دارای مقام عالی استفاده می شود.

 

 

3-9/ خاک پا؛ در مرحلهٔ اول و تشرف نوآموز باید به خاک بیفتد و به شکم روی زمین دراز بکشد و تا نزد پیر سینه خیز بخزد. امروزه وقتی کسی به دیگری می گوید خاک پایت هستم به معنی نوکر بودن و تازه کار بودن در برابر اوست.

 

 

3-10/ سحرخیز باش تا کامروا باشی؛ مهریان صبح زود از خواب بیدار می شوند و به تمرینات بدنی می پرداختند. این رسم در زورخانه و بین مرشدان و پهلوانان هم وارد شده است.

 

 

3-11/ مهر ورزیدن؛ با توجه به اینکه در آیین مهر پرورش و ورزش تن شرط پرورش روان است لذا مهر و محبت نیز با مصدر ورزیدن تعبیر شده است.

 

 

3-12/ مهر کسی به دل نشستن؛ از آنجا که هدف غایی در آیین مهر وصل به مهر و پرتو خورشید است لذا این هدف زمانی تحقق می یابد که دل به مهر وصل شود. مهر کسی به دل نشستن به معنی وصل و علاقه به شخص خاص است.

 

 

3-13. مهر سکوت بر لب نهادن؛ در مرحلهٔ کلاغ دهان نوآموز را می بستند و مهر خاموشی که نشانهٔ رازداری و هشداری است بر لب او می نهادند.[32]

 

 

3-14/ باز بودن سفره؛ گفتیم در معابد مهری همیشه سفره ای باز و غذای اصلی هم نان و شراب و ماهی بود. اصطلاح سفره ما همیشه باز است ریشه در آیین مهر دارد. همچنین است اصطلاح برکت سفره.

 

 

4- ذخیرهٔ واژگانی: در ذخیرهٔ واژگانی زبان فارسی واژه هایی هست که به راحتی می توان در آنها رد پای آیین مهر را دید. مهم ترین آنها عبارت اند از:

 

 

4-1/برخی از اسامی مانند:

 

 

در پسرها: مهران، مهرداد، مهرتاش، مهرپویا، مهرزاد، مهرنیا، مهروز، مهرشاد.

 

 

در دخترها: مهرتاج، مهرانگیز، مهربانو، مهری، مهرشید، مهرنوش، میترا.

 

 

همچنین برخی از اسامی که به صورت نام خانوادگی در آمده اند از قبیل مهرنیا و مهرنژاد که حاکی از مهری بودن نیا و نژاد است و پیرنیا که ریشه در مرحله پیر آیین مهر دارد.

 

 

4-2/ واژهٔ مهربان؛ از آنجا که یکی از نمودهای ایزد بغ مهر محبت است یعنی وی مظهر دوستی و محبت محسوب می شود این واژه همچنان در مورد به افراد خوش برخورد به کار می رود ولی از لحاظ ریشه یابی می توان آن را نگه دارندهٔ آیین مهر دانست.

 

 

4-3/ مغ؛ ریشه در واژهٔ سانسکریت مگهیه دارد که به معنی داد و دهش است. در واقع، همان گونه که گفته شد در معابد مهری همواره سفره ای گسترده بود و مراسم اعانه و کمک به فقرا به صورت صدقه و صندوق از همین معابد ریشه گرفته است. این واژه بعدها به صورت مگ و موبد درآمد. در اروپا واژهٔ مجیک[33]به معنی جادوگر ریشه در همین واژه دارد که بیشتر به خاطر پررمز و راز بودن آیین مغان مهری و مراحل سخت و ریاضت کشیدن های آن است. واژهٔ مجوس نیز که بعدها اعراب در مورد زرتشتیان به کار بردند ریشه در همین واژه دارد.

 

 

4-4. واژهٔ قربانی؛ پیش از زرتشت کارگزاران آداب و مناسک دین کوی ها، کرپن ها و اوسیج ها بودند.[34] زرتشت به دست یکی از همین کرپن ها کشته شد. او بارها با عملکرد آنان مخالفت کرده بود. کرپن ها از پیشوایان دینی مذهب دیو یسنا یا دیوپرستان بودند و کارشان به جا آوردن آداب قربانی و فدیه بود.[35] واژهٔ قربانی خود به معنی آن چیزی است که در راه نزدیکی به خدا تصدق کنند.[36] با توجه به اینکه واژه های متعددی از زبان فارسی به عربی رفته اند و معرب شده است و با در نظر گرفتن نزدیکی بار معنایی دو واژه کرپن و قربان لذا واژهٔ قربانی بایست از واژهٔ کرپن فارسی گرفته شده باشد.

 

 

5- گلریزان: مراسمی است که در طی آن برای کمک به امری و به ویژه فقرا اعانه جمع می شود. این مراسم ریشه در کمک و همیاری به فقرا در آیین مهری دارد.

 

 

6- زیارتگاه های زرتشتیان: در برخی از نیایشگاه های زرتشتی آتش نیایشگاه همیشه روشن نیست بلکه هنگام زیارت روشن می شود. این نوع از نیایشگاه ها را پیر می گویند. تعداد پیرها در یزد و کرمان زیاد است و مهم ترین آنها پیر چکچکو و پیر هریشت است که[37] یادآور مرحلهٔ پیر مهری است. رفتن به پیر برای زیارت را به پابوس پیر رفتن[38] می گویند. امروزه از این اصطلاح برای زیارت امام زاده ها استفاده می شود و نیز می گویند که پیر مراد می دهد و می طلبد که آن هم امروزه در مورد امام زاده ها به کار می رود. آتشکدهٔ کرمان هم در مهر نام دارد [39] که در واقع به معنی دروازهٔ مهر است. سه آتش آذر فرنبغ (ویژهٔ موبدان)، آذر گشنسپ (ویژهٔ جنگآوران)، آذربرزین مهر (ویژهٔ کشاورزان) بوده، این آتش سومی هرگز با دو آتش دیگر در یک سطح نبوده و دهقانان هرگز دارای نفوذ واقعی نبوده اند و برزین مهر خود به معنی مهر درخشنده است. این آتشکده بر فراز کوه ریوند در شمال غربی وهشاپور در خراسان بوده است.

 

 

7- متون کهن: در متون کهن زرتشتی از ایزد مهر یاد شده که خود بیانگر خصوصیات این ایزد و نقش آن در آیین زرتشت است که البته ریشه در آیین کهن تر دارند. مهم ترین متونی که از ایزد مهر صحبت کرده اند عبارت اند از:

 

 

7-1/ اوستا؛ در اوستا، مهر یشت، که درمورد ستایش ایزد مهر است، 35 کرده و146 بند دارد و طولانی ترین یشت اوستاست. این مطلب نشانگر اهمیتی است که در اوستا از میان یشت ها به مهر داده شده و یادآور احترام عمیقی است که ریشه در آیین مهر داشته است.

 

 

7-2/ ماتیکان سی روز؛ شامل 1150 کلمه. رساله ای است در مورد سی روزه زرتشتی و اینکه در هر کدام از آن روزها انجام کاری خوب و شایسته است.

 

 

7-3/ ستایش سی روزه؛ در 5260 واژه دربارهٔ ستایش هر کدام از سی روز ماه که قسمت شانزدهم در مورد روز مهر است.

 

 

7-4/ گرز ایزد مهر؛ به نظر می رسد تنها قطعهٔ مستقلی است که در مورد مهر باقی مانده است. البته، این قطعه به صورت غیر مستقل در روایات داراب هرمزد یار آمده است. قطعهٔ کوچکی است در بیان اینکه ایزد مهر هر روز سه بار گرز خود را بر سر دیوان می کوبد تا روان های مردم را نیالایند.[40]

 

 

7-5/ ارداویراف نامه؛ سفر موبدی است به نام ارداویراف در طی هفت روز در خواب به دوزخ و برزخ و بهشت است در 8800 واژه. کمدی الهی دانته، که بعدها نوشته شد، بسیار به آن شبیه است. در ارداویراف نامه سه ایزد مهر، سروش و رشن سه داور پل چینود هستند. مهر که میانجی بین روشنایی و تاریکی و یا بهشت و دوزخ است نقش اصلی را در سنجش اعمال دارد و ترازویی دارد که با آن اعمال انسان ها را می سنجد.

 

 

8- مهر و ترازو: در میان بروج فلکی، میزان به معنای ترازو هفتمین برج و مطابق ماه مهر فارسی است. این مطلب ریشه در ترازوداری مهر در پل چینود دارد. شاید هم نماد داد و عدالت که ترازو است خود ریشه در دادگری و عدل مهر داشته باشد.

 

 

9- آداب و رسوم: در میان مردم ایران، به ویژه در شهرستان ها مراسم گوناگونی هست که مردم شناسان و پژوهش گران ریشهٔ برخی از آنها را در آیین مهر دانسته اند.

 

 

مراسم پیر شالیار در کردستان، مراسم قربانی برای بارش باران در هرمزگان، مراسم سویی فاران یا طلب باران در ترکمن صحرا، جشن حال در زنجان، جشن قوچ اندازون در کرمان و نیز رقص ها و آوازهای محلی نظیر رقص های کردی و لری با توجه به وجود مراسم آوازهای محلی در معابد مهری از جملهٔ این آداب و رسوم اند.[41]

 

 

10- تقدس عدد هفت: در ایران باستان، عدد هفت مقدس بود. در آیین مهری، مراحل تشرف هفت مرحله است. این تقدس از آیین مهر به آیین زرتشت راه یافته است. چنان که در ایران باستان هفت آتشگاه بزرگ و نیز هفت اقلیم و هفت آسمان بود. رستم پهلوان نامیِ ایران باستان، از هفت خان گذشت[42] که یادآور هفت مرحلهٔ مهری است. لزوم هفت مرحله بودن را عطار در گذر از هفت شهر عشق[43]در منظومهٔ منطق الطیر خود آورده است. همچنین امشاسپندان که نزدیک ترین کسان به اهورامزدا هستند، هفت عددند.

 

 

میترا علاوه بر اینکه داور اصلی است، مشاور اورمزد در نابودی و پلیدی نیز هست و مسئول رستاخیز و قربانی گاو در روز آتش است. چهار مرحلهٔ آخر مهری معادل چهار مرحلهٔ زرتشتی است به این صورت: اندیشهٔ نیک (ستاره)، گفتار نیک (ماه)، کردار نیک (خورشید)، روشنایی بی کران (پیر).


پی نوشت

 

 

23- همان، ص55.

 

 

24- همان، ص131.

 

 

25- اسفندیار درکه، تاریخ و فرهنگ زورخانه (تهران: مؤسسهٔ کتاب همراه،1377)، ص67.

 

 

26- رستم که نامی ترین پهلوان شاهنامه است خود از کیش زرتشتی نبوده و نام وی در میان شاهان کیانی و پیشدادی اوستا نیامده بنابراین وی دارای آیین مهر بوده و همو بوده که اسفندیار پیرو آیین مزدیسنا را کشت. (پورداوود، آناهیتا، ص104).

 

 

27- رستم پور، همان، ص133.

 

 

28- احمد حامی، بغ مهر (بی جا: بی نا،1355 )، ص18.

 

 

29- لقب ابوبکر خلیفهٔ اول مسلمین هم یار غار بوده. اصحاب کهف نیز به معنی یاران غار است.

 

 

30- رستم پور، همان، ص135.

 

 

31- همانجا.

 

 

32- همان، ص114.

 

 

33- دوست خواه، همان، ص1055.Magic

 

34- ولتر بروتوهتینگ، تاریخ و فرهنگ ایران: زردشت سیاستمدار یا جادوگر، ترجمهٔ کامران فانی با مقدمه فتح الله مجتبایی (بی جا: پرواز،1379)، ص31.

 

 

35- احسان یارشاطر، داستان های ایران باستان مبتنی بر آثار اوستایی (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1351).

 

 

36- حسن عمید، فرهنگ فارسی عمید، ج2.، ذیل ‹‹قربان».

 

 

37- کتایون مزادپور، زرتشتیان (تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی،1382)، ص106.

 

 

38- همان، ص107.

 

 

39- همان، ص105.

 

 

40- بررسی دست نویس29، ص263.

 

 

41- حسن زنده دل و دستیاران، آشنایی با استان های ایران، مجموعه راهنمای ایرانگردی (بی جا: کاروان جهانگردان و ایرانگردان،1379).

 

 

42- امیر عطایی،آناهید، ‹‹بنیادهای عرفان ایرانی››، س1، پیش شماره (تیر1382 )، ص42.

 

 

43- همانجا.

 

 





برچسب ها : آیین میترا , ایین شناسی,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

در بيشتر مراسم و آدابي كه از ازمنه گذشته در اين كشور انجام مي‌گرفته، آهنگ جزيي لاينفك، از آن مراسم محسوب مي‌شده است. چه در هنگام كار و كوشش نظير كشاورزي و دامداري و چه در زمان جنگ و پيكار و جشن و سرور و بالاخره در ميدانگاه كشتي كه موسيقي و سازهاي مربوط به آن نقشي اساسي در رويارويي با دو كشتي‌گير، يا چند حريف ق‍َد‌َر را ايفا مي‌كرد. كشتي يكي از ورزش هاي بازمانده از گذشته‌هاي دور مي‌باشد كه، در حقيقت، ورزش ملي اين سرزمين محسوب مي‌شود.


در شمال ايران به علت كثرت كشتي آنها را نام هاي گوناگوني ياد مي‌كنند كه فقط در نحوه اجراي آن اندكي اختلاف بوده، ولي در اصل از يك قانون، همراه با آداب آن پيروي مي‌شود. چنان چه نواختن آهنگ با سازهايي كه در بيشتر مناطق، تقريباً به هم شبيه است حال و هوايي به اين رسم پارينه مي‌دهد.




برچسب ها : موسیقی در آیین میترا,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

در کیش کهن میترائیسم (آیین میترا یا مهر پرستی)اسطوره ای به این شرح وجود دارد:
......میترا پس از صرف شام مقدس با پیروان خود به آسمان صعود میکند.وسیله صعود ,گردونه چهار اسبه اوست.در نقاشی های یافته شده دو ایزد به نامهای سُل و هلیوس گردونه را می رانند.میترا در آسمان نیز از یاری به مردمان و آنانی که مومن به کیش باشند خودداری نمیکند.ارواح پیروان را برای گذراندن از هفت طبقه آسمان راهنمائی می کند تا به طبقه هشتم که جایگاه نور و آرامش مطلق است برسند.البته این موضوع کنایه ای است از اینکه افراد بایستی طی مراحل هفت گانه تزکیه و تصفیه روح از دلبستگی ها آزاد شوند تا با سبکباری به مر حله و درجه ای دیگر برستد و پس از طی هفت مرحله به نور مطلق و کمال دست یابند.درباره ترتیب هفت درجه یا هفت مقام در میان محققان جز در یک مورد ,اختلافی وجود ندارد و آن درباره مقام دوم است که شرحش در ذیل خواهد آمد.




موضوع :
آیین میترا ,  , 

ویژگی های آیین میترا

آیین میترا، آیین مردمی و آزادگی بود و در شرف آن آیین همین بس که اسلام، آن را و پیروانش را همچون سه آیین آزاد، که یهود، نصاری و مجوس بود، آزادی بخشید، چرا که به بسیاری شیوه و روش، با اسلام مشابهت داشت همچون : آزادی فکر، آزادی انتخاب، پاکی و طهارت، راستی و امانت، و هم این که پیروان آن، در نیوشیدن هرگونه عقیدتی آزاد بودند و هر قولی و نظری را که با دلیل عقل، پسندیده بود و از آن هرکس و هر ملتی که می بود، می پذیرفتند. پیروان میترایی، سرآمد پیروان آیین های سلف خود بودند.

 

منبع : مهر و آتش

انتشارات سوره مهر چاپ سال 81

تألیف : مهرداد اوستا

 




برچسب ها : ویژگی های آیین میترا,

موضوع :
آیین میترا ,  , 

تأثیر آیین‌های کهن ایرانی بر آیین زرتشت به آیین‌ها و عقاید اقوام ایرانی‌تبار و اقوام بومی فلات ایران در عصر مقدّم بر زرتشت و چگونگی تأثیرگذاری این آیین‌ها بر نوآوری دینی آیین زرتشت، می‌پردازد. برای شناخت دین در ایران باستان می‌توان به دو منبع اوستا و سنگ‌نبشته‌های هخامنشی استناد کرد.[۱] در اوستا چندین‌بار واژهٔ ائیریه به معنی آریایی تکرار شده‌است. ائیریه شکل باستانی ثبت شدهٔ واژهٔ آریاست که برای اشاره به مجموعهٔ اقوام ایرانی‌تبار و هندیان به‌کار می‌رود.[۲]

دین کهن اقوام ایرانی‌تبار برگرفته از عقاید کهن‌تر آریایی‌هاست که در آن عوامل طبیعی و روان مردگان اهمیت بسزایی داشتند. در طی تکامل این عقاید، هر یک از اجزای طبیعت، به صورت خدایی درآمده‌بود و بدین‌گونه خدایان بسیاری بر سرنوشت جهان فرمانروایی ‌می‌کردند. در این رشته عقاید کهن آریایی‌ها، دو دسته از خدایان وجود داشتند که به آنان اهوره (نیروهای نیک) و دیوه (نیروهای پلید) گفته‌می‌شد. در میان این اقوام این عقیده وجود داشت که در جهان دو آیین و قانون وجود دارد، ارته و دروغ. یکی به معنی نظم و تقوا و دیگری به معنی آشوب و دروغ. اقوام هندوایرانی‌ در زمانی بسیار کهن، به خدا-پدری اعتقاد داشتند که با نام و صفت‌های گوناگونی خوانده می‌شد. همهٔ خدایان چه اهوراها و چه دیوها، فرزندان او بودند، ولی خود او در امر آفرینش و امور جهان وظیفه‌ای برعهده نداشت. این اندیشه در ایران با نام آیین زروانی معروف است.[۳] این آیین کهن هندوایرانی، در فلات ایران چندبار متحول شد. در مرحلهٔ نخست، دیوان از خدایی افتادند و به مظاهر نیروی شر تبدیل شدند. در مرحله بعد افزوده شدن یک ویژگی دیگر، یعنی وجودی با نام اهورامزدا در رأس جهان خدایان بود. اهورامزدا در نوشته‌های هندی به چشم نمی‌خورد. تحول سومی که در فلات ایران رخ داد، از اهمیت افتادن زروان در دین زرتشت بود.[۴] ساکنین و اقوام بومی ایران که قبل از ورود آریایی‌ها در نقاط مختلف فلات ایران سکونت داشتند، دارای عقاید مهرپرستی بودند. احترام به گیاهان و درختان و بطور کلی تمام رستنی‌ها و جانوران سودمند برای جهان هستی، در میان‏ ایرانیان رسم بوده‌است. همچنین از همان دوران زندگی مشترک هندوایرانیان به تدریج نوعی گاه‌شماری مشابه برای جشن‌ها و نیایش‌ها را رایج کرد. در بین جشن‌هایی فراوانی که در ایران باستان برگزار می‌شد، برخی از جشن‌ها به آتش ارتباط داشت.




برچسب ها : تأثیر آیین‌های کهن ایرانی بر آیین زرتشت,

موضوع :
آیین شناسی ,  , 

مهر یا میترا یکی از بزرگترین ایزدان اقوام هند و ایرانی است و کهن ترین ذکری که از آن به دست آمده به 3500 سال پیش می رسد.آیین مهر یا میترا حدود 1700 سال پیش کیش رسمی اروپاییان بود این آیین در سده نخست میلادی توسط نرون امپراتور روم به عنوان کیش رسمی امپراتوری پذیرفته شد و در طی یکی  دو سده در سراسر اروپا از مجارستان تا انگلستان گسترش یافت.
پژوهشگران بسیاری به واکاوی این آیین پر رمز و راز پرداخته اند. نخستین کسی که به پژوهش درباره ی این آیین پرداخت فرانتز کومون بود که نسک جامع و مفصلی در این باره نگاشت. پس از او مارتین ورمازرن (Martin Vermazeren) بود که به پژوهش در این باره پرداخت. نسک او با فرنام Ce Dieu Mystérieux Mithra در سال 1960 در پاریس به چاپ رسیده است. این نسک توسط دکتر بزرگ نادرزاد ترجمه شده است. به گفته ایشان چاپ این نسک با یاری دکتر بهرام فره وشی بوده است و مربوط به زمانی ست که دکتر نادرزاد در سوئیس دانشجو بوده اند.


مارتین ورمازرن (Martin Vermazeren)

دکتر بزرگ نادر زاد در سال 1314 در تهران متولد شد و در دانشگاه ژنو علوم انسانی خواند و در همین رشته از دانشگاه پاریس دکترا گرفت. از جمله آثار و ترجمه های ایشان «حکمت یونان» از شارل ورنر و «فلسفه و فرهنگ» از ارنست کاسیرر می باشد که هر دوی این نسکها در دهه 40-50 ترجمه و منتشر شده است. «قدرت سیاسی» از ژان ویلیام لاپیر و «توکویل: فیلسوف لیبرالیست» از ژاک کنن هوتر و «تأمل در مبانی دموکراسی» از آلن دوبنوا با ترجمه او منتشر شده است. «در باب دموکراسی، تربیت، اخلاق و سیاست» واپسین نسکی است با ترجمه او وارد بازار نسک شده است.


دکتر بزرگ نادرزاد

نسک دارای هات های زیر است :

پس از یادداشت مترجم و پیشگفتار نسک ، هات های زیر پیش روی خواننده است.

•   میترا در ایران و هند
•   زرتشت و موبدان
•   آمدن میترا به اروپا
•   پیروان میترا
•   روش های تبلیغ در آیین میترا
•   معبد مهری چه شکلی دارد؟
•   مهرکده های مشهور یا مهم
•   نامدارترین فتوحات میترا
•   اطرافیان میترا
•   افسانه ی میترا
•   میترا و ایزدان همراه او
•   ایزد زمان بیکران
•   تشرف به مناسک و آداب و اسرار
•   درجات هفتگانه ی تشرف
•   ستارگان و عناصر چهارگانه
•   مسئله زن
•   آیین میترا و قربانی آدمیزاد
•   سرودهای مقدس
•   متون متاخر سنت پرسیک در رم
•   هدایا و هنرمندان ؛ میترا در هنر
•   میترای مغلوب
•   کتاب شناسی


نسک ارزشمند و پربار «آیین میترا» پس از آنکه نخستین بار در سال 1345 توسط انتشارات دهخدا به چاپ رسید پس از سالها در تابستان 1372 توسط انتشارات چشمه به بازار نسک آمد و تاکنون شش بار توسط همین انتشارات تجدید چاپ شده است. واپسین چاپ آن در امرداد سال 1387 در 240 رویه با بهای 3500 تومان بوده است.

پیشنهاد : شوربختانه ایرادی که بر این نسک وارد است نداشتن واژه نامه ای در پایان نسک برای شناساندن ایزدان گوناگون و بسیاری ست که نامشان در نسک آمده ، از این رو به دوستانی که آهنگ خواندن این نسک را دارند پیشنهاد می کنم نخست درباره ی ایزدان گوناگون در آیین مهری آگاهی مختصری کسب کنند سپس به خواندن این نسک بپردازند تا دچار سردرگمی نشوند.




برچسب ها : آیین میترا , ایین شناسی,

موضوع :
آیین میترا ,  , 


 

 

سروده هشتم سر آغاز دومین بخش گاتها یعنی "اشتُوَد" است (اهنَوَد، اشتُوَد، سِپنتمَد، وَهوخشَتر، وَهیشتو اِشت). هفت سرود اهنود را از دیده گذراندیم. اشتُوَد که خود شامل 4 سروده است و به سبب وزن از نخستین بخش جدا گشته، با هات 43 آغاز شده و با هات 46 پایان میپذیرد. (گفتیم که هاتهای ۳۵ - ۴۲ جزو گاتهای زرتشت نیستند)

 

 

 

 زرتشت در این هات و هات پسین با ادامه پرسشهای خود میخواهد به نوعی خودشناسی و یا جهانشناسی برسد. در واقع از این دو هات میتوان اشاراتی دانشیک برداشت کرد.

 

 

زرتشت پاسخ پاره ای از این پرسشها را داده یا پسینتر میدهد و پاره ای را به دوش نهاد آدمی _ چه بسا در تمام دورانها_ میگذارد.

او در آغاز ویژگیهای اهورامزدا و خود را به پرسش میگذارد تا چه بسا پافشاری بر هریک کند. و سپس به نوعی نهاد آدمی را با پرسشهای خود به چالش میکشد چرا که این پرسشها میتوانند سبب شکوفایی ذهن انسانهای زمانه او شوند. و درهمین میان زرتشت پاسخ و سر آغاز تمام آنها را سرور دانایی _اهورامزدا_  معرفی میکند. چرا که "مزدا اهورای همه توانا چنین برنهاده است..."




برچسب ها : آیین زرتشت,

موضوع :
آیین زرتشت ,  , 

در واپسین سروده های زرتشت، باید کم کم به گردآوری پایانی گفته های او پرداخت. او خود نیز مفاهیمی را که پیشتر از آنان سخن رانده بازمیگوید. تا به جمع بندی رسد.

 

 

اینبار نوبت سرود های ۱۴ و ۱۵ (هات های ۴۹ و ۵۰) میباشد.

 

 

 

در نخستین فراز هات 49 نام یکی از دشمنانش را میبرد و با اینکار ویژگیهای کلی دشمنان راستی را بازگو میکند.

و سپس دوباره سخن از پاداشهای مورد نظر خود را بیان میکند. که بیشتر همان پیوستن به راستی و یکی شدن با مزداست.

 از اهورا مزدا میخواهد تا آیین راستی و رسم نیک اندیشی را به او بیاموزد. از دروندان رو برمیگرداند و راستان و یارانش را فرا میخواند. سرای نهاییشان، کشور جاودانه اهورا مزدا را یادآور میشود. و خویشکاری هر انسان راست کرداری را که همانا آباد ساختن و تازه کردن این جهان است، گوشزد میکند.

 

 

 

 

 

" من، زرتشت دوستدار راستی، با آوای بلند تو را میستایم..."

 

 

 

 

 

"با برانگیزاننده ترین سرودها و برای دستیابی به پیروزی"

 

 

 

 

 

"با سرودهای وافته برخاسته از شور دل و با دستهای برافراشته....و با راستی و فروتنی یک پارسا به تو نماز میبرم."

 

 

 

" کارهایی که در گذشته....وکارهایی که در آینده انجام داده ام...همگی در راه راستی و برای نیایش و گرامیداشت تو بوده و خواهدبود."

"باشد که...نخستین و بهترین خواست درستکرداران را که تازه گردانی جهان است، برآورده سازیم"

 




برچسب ها : ایین زرتشت(سرای سرود سرای دروغ),

موضوع :
آیین زرتشت ,  , 

در واپسین بخش سروده ها، زرتشت سرانجام به آرزوی نهایی اش میرسد و به آرامی بازگوید که :


 

 

 

 

 

اینک برترین آرزوی زرتشت اسپنتمان برآورده شده است"

 

 

 

  میپرسد: 


 

 

 

 

" ای مزدا دوست زرتشت اسپنتمان کیست؟!.."

 

 

 

و با استواری پاسخ میدهد:

 
آنکس که باراستی در پرسش و گفتگوست..."

رجا و هر زمانی هرکس راست است دوست زرتشت و مزدا و آنکه کژ اندیش است رویاروی آنهاست. و بدکرداران چه بسا کسانی باشند که :

 

 

 

 

 

 

 

 

...."کامیابی را تنها در کنشهای مادی میجویند و نه در جوش و خروشهای مینوی..."

 

 

 

 

 

 

" اینک  ای امشاسپندان همه همگام راستی را...به ما ببخشایید. شما را میستاییم و از مزدا اهورا خواهان خوشبختی هستیم" 

 

 

 

"این سخنان را به شما میگویم......پندم را به اندیشه بشنوید و به یاد سپرید....پیوسته زندگی با اندیشه نیک کنید. و هریک از شما در راستی از دیگری پیشی گیرید. تا از زندگی و خانمان خوب برخوردار شوید""...باشد که دوستی و برادری که آرزوی همه ماست به ما رو کند..."

 

 

 

 

 





برچسب ها : آیین زرتشت (واپسین سخنان زرتشت),

موضوع :
آیین زرتشت ,  , 

زرتشت کلید رستگاری بسپرد به دست هریک از ما

فرمود که مرد گردد از کار شایسته بارگاه مزدا

راهی نبود جز از اشویی در گیتی پر ز شور و غوغا

زینهار مپوی راه دیگر هشدار هم از سراب و صحرا

از بهر کمال نفس خود کوش تا گردی ز آن سعید فردا

آری گردد مطاع آن کس کوگشته مطیع امر والا

در دل علم اشا بر افراز  و از وهمن خیمه ساز برپا

اَر کشور بی‌زوال خواهی رو آر به دولت خشترا

از آرمتی آن فرشته عشق  زنگ دل خود ز کینه بزدا

ای خوش آن که که عشق وی را  باشد رهبر بکار دنیا

گیرد دستی ز بینوایان  گردد همه را برادر آسا

تا نام ز راستی است پایا  ماند پادار مزدیسنا


شادروان ابراهیم پورداوود





برچسب ها : زرتشت,

موضوع :
 ,  , 

کمی از زمان و مکان آیین زرتشتی فاصله میگیریم.

حدود دو هزار سال پس از آن پسری در سرزمین بابل چشم به جهان میگشاید که هنوز درباره پیشینه خانوادگی اش اطمینانی نیست. میگویند از اشرافزاده ها و نوادگان اشکانی است و پاره ای نیز مادرش را مسیحی میدانند.

مانی، یبامبر نقاش، در جوانی با ندایی که خود از سوی پدر بزرگی _ آفریدگار- میداند به سوی خاور ره توشه میبندد. از آنجا به دربار ساسانیان راه مییابد سپس تا خاور، ترفان و مرز چین میرود و در نهایت در زندان ساسانیان چشم از جهان فرو میبندد. مانی شاید نخستین پیامبری است که دست کم به ادعای خود خود دست به قلم میبرد و گفته ها و آموزه های آیینش را مینگارد. آیینی که شاید بتوان آن را برداشتی کلی از آیینهای زرتشتی، بودایی، مسیحی و گنوسی دانست. همچنان که خود او نیز عنوان میدارد که پدر بزرگی فرستادگانش را به زمین فرستاده و سپس به زرتشت، بودا، عیسی، و خودش به عنوان آخرین فرستاده زروان اشاره میکند._ مانی پیامبران یهود و حتا موسی را قبول ندارد_

آیین مانی تا سده ها و چه بسا هزاره ها، به حیات زیرزمینی خود ادامه میدهد. تا آنجا که در اوایل سده یازده میلادی رد پای آن را میان جماعتی ربانی در ایتالیا و جنوب فرانسه نیز پی میگیرند. ونیز ردی از آن را در عرفان ایرانی اسلامی میتوان دید.




برچسب ها : اسطوره شناسی ایین مانی,


مانی، یک روحانی زرتشتی بود که مدعی وحی شد و مذهبی التقاطی پدید آورد. او آراء ادیان زرتشت و بودا و مسیحیت و عرفان سویی را در هم آمیخت.

منشأ و ماهیت آیین مانوی
مانی در آغاز به فرقه صابیین پیوست و با مطالعه سایر ادیان بویژه زردشتی و مسیحیت و بودایی، مذهب التقاطی بوجود آورد که فکر می کرد آیین های بودایی زردشتی و مسیحیت بتدریج در مذهب او مستهلک خواهند شد، از این رو مانی می گفت: در هر زمانی انبیاء حکمت و حقیقت را از جانب خدا به مردم عرضه کرده اند، گاهی از هندوستان بوسیله پیغمبری بودا نام و گاهی در ایران بواسطه زردشت و زمانی در مغرب زمین به وسیله عیسی عاقبت من که پیغمبر خدای حق هستم مامور نشر حقایق در سرزمین بابل گشتم. بنابراین او خود را پیامبری می دانست که در بابل گم بوده است. اساس دین مانی کوشش و مساعی بشر در راه تصفیه جهان از بدیها و تاریکیها به منظور یاری اهوراه مزداه (نور) و رفع شر و تاریکی (اهریمن) بوده است. تعالی مذهبی مانی به گونه ای تنظیم شده بود که در آن بر روی همه مردم باز بوده و عقاید آن از آیین بابلی و ایرانی سیراب شده بود و بنیاد آن بر مخالفت بین نور و ظلمت و بین خیر و شر نهاده شده بود که از ستیز این دو عنصر، جهان پدید آمده است. در انسان روان نورانی و تن ظلمانی است و سراسر اخلاق مانوی در اطراف رهایی روان از تن دور می زند.
عموما معتقدند که کیش مانی عبارت است از یک سلسله عناصر زردشتی و مسیحی و بودایی بعلاوه ابداعات و ابتکاراتی که از خود او بوده است. برخی گفته اند: تعلیم مانی که تلفیقی از مذاهب گنوسی با آیین های هندی و ایرانی بود. استاد مطهری می فرماید: مانی در ایران قدیم مذهبی آورد که ثابت شده است ریشه هایی در مذاهب مختلف دارد و ریشه تعلیماتش بیشتر در مسیحیت است ولی پوشش ظاهری اش از مذهب زرتشتی است و در چندین مذهب دیگر هم ریشه داشته است.

دین مانی ترکیبى از دیگر معتقدات
دین مانى ترکیبى است از معتقدات مردم بابل و ایران و اصول بودائى و مسیحى. مانی بر این عقیده است که جهان بر مبنای روشنایی و تاریکی است و از همین رو است که خوبی و بدی وجود دارد.این آیین در ایران دوران ساسانیان مخصوصا در دوره پادشاهی یک ساله هرمز هواخواهان و پیروانی داشته است. سیدحسن تقی زاده در کتاب مانی و دین او می گوید:... راجع به عقائد محققین در اصل و منشا دین مانی باید گفته شود که بر حسب تحقیق صحیح اگر چه مانی از همه مذاهب و ادیان معروف نزد او کم و بیش (مثلا از بودایی خیلی کم و از زردشتی و زروانی قدری بیشتر و از نصرانیت باز بیشتر) و از طریقه های "گنوسی" بیش از همه (و مخصوصا از مرقیون) افکاری اخذ نموده لکن دین او فقط ترکیب اقتباسات نبوده بلکه اساس و روح آن از خود مانی بوده و مؤسس این بنای عظیم و ریزنده پی آن، خود آن شخص عجیب بوده و رنگهای ادیان معروف دیگر عارضی و عمده برای سهولت نشر دین مانی در ممالک دیگر و بین دیگر اقوام هندی و زردشتی و عیسوی بوده است.

دیدگاههای مختلف در خصوص منشأ و ماهیت آیین مانوی
در خصوص منشأ و ماهیت آیین مانوی این دیدگاهها را مطرح نموده اند:
1- عقائد قدیمی ایرانی
یکی از ویژگی های تبلیغ در آیین مانی آن بود که در هر منطقه ای به زبان آن منطقه و به نحوی که برای مردم آن منطقه قابل درک باشد، به تبلیغ می پرداخت. خود او در متنی به زبان فارسی میانه می گوید: «دینی که من گزیدم، از دیگر دین های پیشینیان در ده چیز برتر و بهتر است. یک، آن که دین های پیشین به یک شهر و یک زبان بودند. اما دینی که من آوردم، در هر شهر و به هر زبان پیدا شود و در شهرهای دور گسترش یابد». دین مانى یکى از شاخه هاى دین زرتشت بود و عقیده به دوگرائى (ثنویت) مسلما از دین زرتشت اقتباس شده بود، ولى از گنوز یا عرفان مسیحی هم تأثیر پذیرفته بود. مبلغان دین مانى هر جا مى رفتند، دین مانى را با مقتضیات محلى تطبیق مى دادند؛ در شرق خود را زرتشتى و در غرب ترسائى معرفى مى کردند. مانی از عناصر اعتقادات بومی هر منطقه نیز وام می گرفت. از این رو، در اساطیر مانوی نام های ایزدان ایرانی با نقش هایی متفاوت تکرار می شود، از قبیل: هرمز بغ، مهر ایزد، بهمن بزرگ، نریسه یزد.
سیدحسن تقی زاده در دو خطابه محققانه ای که در انجمن ایران شناسی ایراد کرده می گوید: جمعی از محققین مایل به این عقیده شدند که عقائد قدیمی ایرانی و مخصوصا عقیده زروانی و بعضی طریقه های غیر رسمی و بدعت آمیز زردشتیان در دوره اواخر اشکانیان و اوایل ساسانیان در ترکیب و بنیان عقائد مانی سهم مهمی دارند، لکن در نتیجه تحقیقات عمیقتر معلوم شد این شباهت ظاهری است و ناشی از آن است که مانی در بیان مطالب خود اصطلاحات هر قوم و امتی را اقتباس و تعلیمات خود را به قالب معتقدات جماعتی می ریخت که در میان آنها دعوت خود را نشر می کرد. مانی برای نفوذ در میان اقوام گوناگون یک نوع رهیافت emic و نگاه از درون داشته به آن معنا که از باورهای خود قوم استفاده کرده تا بتواند عقاید خود را میان آن ها نشر و ترویج کند.مثلا در ایران برای هم بهتر پیروان ایرانی اش نام بعضی ایزدان مزدیسنی را عاریت کرده بود و در سلسله اساطیر خویش سرگذشت پهلوانان داستان های ایران مثل فریدون را وارد کرده بود. مانى شناسان، دین مانى را با دین مندائى مرتبط مى دانند. مندائیان از ارواحى که مظهر روشنایى هستند، یارى مى طلبند و هرگز به ارواحى که مظهر تاریکى است، متوسل نمى شوند.

2- عقائد مسیحی
بعدها به جنبه عقائد مسیحی در ترکیب مانویت بیشتر اهمیت داده شد و مخصوصا محقق گردید که مانی از دین عیسوی بیشتر اطلاع داشت تا از ادیان و معتقدات ایرانی و هندی، ولی البته منبع اطلاعات او دین رسمی مسیحی نبود بلکه بیشتر طریقه های " گنوسی " مسیحی بوده که تحت تاثیر " هلنیزم " یعنی عقائد و فلسفه یونانی اشراقی مشرب رائج در مشرق (سوریه و بین النهرین) در دوره بعد از اسکندر که با فلسفه قدیم و اصلی یونان اختلاف داشت، آمیخته به فلسفه شرقی شده و رنگ شرقی به خود گرفته بود و از قرون بلافصل قبل از تاریخ مسیحی در آن نواحی نشو و نما کرده و به وجود آمده بود و مخصوصا " مرقیون " و " باردیصان " که هر دو " گنوسی " و دارای عقیده " ثنوی " بوده اند. مبلغان دین مانى هر جا مى رفتند، دین مانى را با مقتضیات محلى تطبیق مى دادند؛ در شرق خود را زرتشتى و در غرب ترسائى معرفى مى کردند. به این دلیل در جهان غرب مانى به عنوان یکى از بدعت گذاران مسیحى معرفى شده است .مانی از عناصر اعتقادات بومی هر منطقه که به آنجا سفر می کرد، وام می گرفت: مانند عناصر مسیحی چون عیسای درخشان، شیث و حضرت عیسی مسیح (ع) که مانی خود را ادامه دهنده راه وی می خواند. مانی با تطبیق خود با این دین، می خواست غرب را تسخیر کند، همان طور که در شرق مبلغان آیین مانوی عناصری چند از آیین بودایی (از جمله اعتقاد به زادمرد یا تناسخ) را اقتباس کردند تا بهتر از سوی مردم بودایی پذیرفته شوند. آیین مانوی از همان آغاز به صورت آیینی آمیزه گرا (عقیده به توحید عقاید گوناگون) ظهور کرد. در این آیین، تلفیقی آگاهانه از اعتقادات مسیحی و ایرانی بر اساس اعتقادات باستانی بین النهرین در قالب اعتقادات عرفانی تعمیدی صورت گرفته بود. عقاید مسیحیت تاثیری عمیق در آیین مانی کرده بود به نحوی که نخستین تثلیث مانویه (پدر عظمت-انسان اول-مادر زندگانی) برگرفته از تثلیث مسیحیت است.و بسیاری از تعالیم اخلاقی مانوی اقتباس از دیانت مسیح است. در خصوص تأثیر عقائد مسیحی در ترکیب مانویت گفته شده که پس از سقوط و انقراض دولت اشکانیان و گسترش آئین مسیح که تغییر شکل یافته آئین مهر بود (مشابهت های دینی مسیح با آئین مهر آنقدر زیاد بود و به قدری در ساختن دین مسیح از آئین مهر کمک گرفته شده بود که برای پیروان آئین مهر آسان بود که دین مسیح را بپذیرند؛ بدون اینکه احساس کنند از دین اصلی خود زیاد فاصله گرفته اند:
1- علامت صلیب که خاص آئین مهر بود و بر پیشانی سربازان مهر داغ یا خال کوبی می شد، علامت دین مسیح قرار داده شد.
2- روز یکشنبه که روز خورشید بود بیشتر در اثر تلقین پیروان مهر روز اول هفته مسیحیان شد و آن را روز خدای ما خواندند. (Day of our Lord)
3- روز تولد مهر که در اول زمستان یعنی هنگام بلند شدن روزها پس از رسیدن به کوتاهترین زمان خود بود و روز تولد مهر شناخته می شد، مسیحیان به عنوان روز تولد مسیح شناختند و آن را عید کریسمس یا نوئل خود قرار دادند.
4- مسیح مانند مهر در غار یا (دالان دراز) پا به عرصه وجود می نهد و مانند او از سنگ برخاسته به آسمان میرود.
5- میهمانی مقدس آخرین شام به طوری که در انجیل آمده با شام آخرین شب مهر شباهت دارد.
6- هر دو از مادرانی باکره به وجود می آیند.
7- هیچیک زن نمیگیرند.
8- مهر با کشتن گاو موجب زنده شدن موجودات و تجدید حیات یافتن آنان میگردد و حضرت مسیح نیز مردگان را از گور بر می خیزاند.
9- غسل تعمید در آئین مهر از ضروریات بود و همین امر جزو آداب اصلی مسیحیت گردید.
10- در جزو مراسم و آداب مهر این بود که همه حاضران در خوردن از یک قطعه نان و آب ممزوج با شراب به عنوان هئومه شرکت میکردند و پیروان مسیح نیز در کلیساها نان و شراب میخورند.
11- میترا در پایان جهان به این عالم باز میگردد، تا جهان را پر از عدل و داد کند و اشخاص صالح و درستکار را از اشخاص گناهکار جدا کند و به درستکاران شیر مقدس یعنی هئومه ممزوج با روغن بدهد تا عمر جاوید یابند و حضرت عیسی نیز در پایان جهان به این دنیا باز خواهد گشت.
12- جزو مراسم آئین مهر - ناقوس و روشن کردن شمع هست که هر دو در دین مسیح نیز به چشم میخورد.
13- مهر ایزد عهد و پیمان است، و جالب است که کتاب انجیل را نیز کتاب عهد جدید می نامند.) مغرب زمین دین مسیح را به ایران فرستاد و در مقابل این آئین به مرور در ایالت مرزی ارمنستان و نواحی دیگر بطور کامل بسط و انتشار یافت. درست در همین زمان بود که دین مانی در ایران به وجود آمد. دین مانی در حقیقت واقع: آئینی است که از ترکیب دین زرتشت و دین مهر و مسیحیت به وجود آمده است، می خواست دینی یگانه و مشترک بین آنها بسازد و اگر این فرض به موفقیت منجر می شد و مورد قبول همه واقع می گردید، خطر بزرگ دو دستگی دین و اختلافات آنها برای همیشه رخت بر می بست. در تشکیلات دینی مانی از نقوش کلیساهای مسیحی بیشتر مورد استفاده قرار گرفته و مانند مسیحیان 12 حواری در راس آن قرار داشته و سپس از 72 شاگرد که متشکل از کشیشان بوده اند بهره گیری شده است.

عیسی در دین مانی
ظاهرا مانی به دین عیسی معتقد بوده است: 1. عیسای درخشان، خدای نجات بخش؛ 2. عیسای رنجبر که در مانویت غرب به روح دردکشنده در ماده اطلاق می شد، روحی که چونان عیسای بر دار شده، خود بر دار کشیده شده است؛ 3. عیسی مسیح، پیامبر و پسر خدا که ظاهر انسان به خود گرفته بود و می پنداشتند که بر دار شده و درد می کشد. مانی این نظر را که پیامبر و پسر خدا جسمیت یافته دارای تن است، رد می کرد و معتقد نبود که او واقعا بر دار شده است. مانی عیسی مسیح را پیامبر پیش از خود می دانست و خود را پیامبری می دانست که او پیش بینی کرده بود.

3- آیین گنوسی
مانی در بنیاد اندیشه اش مروج آیین گنوسی است، اما برخلاف گنوسیان پیش از خود، بن مایه هایی مهم از دین زرتشت، بودا و مسیح را به آیین خویش افزود و رنگی تازه و دینی به آن بخشید. گنوسیان پیش از او، چون مرقیون، باسیلیوس و والنتینوس همگی در شمار فرقه هایی گنوسی مسیحی بودند و بیشتر گرایشی عرفانی داشتند و آرای آنها برای خواص بود، در حالی که مانی آیینی نو آورد و گرایش عرفانی را به دینی مبدل کرد که قرنها دوام یافت. در دین مانی، اعتقاد به دو اصل جاودانی وجود دارد، نور (یا روح) و تاریکی (یا ماده) جهان کنونی از کنش و واکنش های میان این دو تشکیل شده است و زاییده نبرد میان تاریکی و نور است که به پراکندگی پاره های نور منجر شده و انتشار گوهر مینوی و محبوس ماندن آن در ماده، منجر به زندانی شدن روح در قفس تن گشته است.همه اینها بی تردید، باورهایی گنوسی است و مفهوم اصلی آن «طلا در گل» (یعنی روح محبوس در ماده) است، عنصر ارزشمندی که نیازمند رهایی است، تا به سرچشمه خویش بازگردد. آموزه رستگاری مانوی مبتنی بر دانش است. دین مانوی، همانند همه جنبشهای گنوسی، «دانش» را مایه نجات آدمی می داند و این نجات از راه پیروزی «نور نیکو» بر «تیرگی شرور» به دست می آید. معرفت از طریق خاطره ای به رستگاری منجر می شود که در آن، انسان تشخیص می دهد که روحش پاره ای از نور و با خدای متعال هم گوهر است. دین مانی در حقیقت واقع: آئینی است که از ترکیب دین زرتشت و عقاید گنوسی و مسیحیت به وجود آمده است، می خواست دینی یگانه و مشترک بین آنها بسازد و اگر این فرض به موفقیت منجر می شد و مورد قبول همه واقع می گردید، خطر بزرگ دو دستگی دین و اختلافات آنها برای همیشه رخت بر می بست. مانى را معمولا تحت تاثیر آراى بردیصان و مارکیون (مرقیون) نیز مى دانند.بردیصان، فیلسوف مسیحى (222- 154م). گنوسى و مؤسس فرقه دیصانیه، در اصل، اهل پارت بود و آثارش منبع عمده افکار مانى به شمار مى آید. او نیز به دو اصل نور و ظلمت قائل بوده و آنها را منشا خیر و شر مى دانسته است. مارکیون (متوفاى 160م). بنیانگذار یک فرقه مسیحى گنوسى است که پیروانش به دو خدا باور داشتند، یک خداى آفریننده که همان خداى موسى است و دیگرى عیسى مسیح. مانویت در سرزمینهاى مدیترانه و در آسیا و هند پیروانى یافت. در اثر مخالفتهاى قدیس آگوستین، که خودش زمانى به دین مانوى گرویده بود، چندى رو به افول نهاد اما بعد از جنگهاى صلیبى، گروهى مبادى مانى را از سرزمینهاى شرقى اقتباس کرده، دوباره به مغرب زمین آوردند و فرقه اى به نام کاتارها را ایجاد کردند که مدتها در جنوب فرانسه رواج یافت. در سده یازدهم کاتارها در ایتالیا، آلمان و فرانسه پرآوازه بودند. اما پس از قرن سیزدهم به تدریج دین مانوى پیروان خود را از دست داد .این دین گرچه ظاهرا رو به افول نهاده، اما از آنجا که ریشه اى گنوسى داشته است، هنوز در قالب فرق گوناگون گنوسى، به ویژه در عالم مسیحیت، به حیات خود ادامه مى دهد. «رستگارى از راه دانش » که اصل و اساس هر نوع تفکر گنوسى است، هنوز آنقدر جاذبه دارد که افرادى را به سوى خود بکشاند. همانگونه که قدیس آگوستین، یکى از آباى عظیم القدر کلیسا، اقرار مى کند که در دوران گرایش خود به مانویت، بیشتر جذب این جنبه آیین مذکور بوده است.

4- آیین یهود
مانی برای نفوذ در میان اقوام گوناگون یک نوع رهیافت emic و نگاه از درون داشته به آن معنا که از باورهای خود قوم استفاده کرده تا بتواند عقاید خود را میان آن ها نشر و ترویج کند.مانی با وجود اینکه دین یهود را بی اساس و یهودیان را گمراه محض می داند داستان آفرینش عالم و آدم را با مختصر تغییری از تورات نقل می کند.

5- آیین های هندی
برخی تعلیمات مانی را تلفیقی از آیین های هندی به خصوص دین بودایی می دانند. گفته شده مذهب مانی ترکیبی است از معتقدات مردم بابل و ایران - اصول بودایی و مسیحی و نوعی عرفان که از معتقدات بودایی و هندو سرچشمه گرفته شده است. حتی عده ای معتقدند مانی عقیده تناسخ را از هندیان خاصه بوداییان گرفته است.




برچسب ها : اصل و منشا ایین مانی,

آئين ماني

در قرن سوم ميلادي آئين ديگر همگاني يعني (آئين مانوي) در اطراف مرزهاي مشترک ايران و بابل نمايان گرديد. مؤسس آن ماني يا مانس نام داشت و نسبش از طرف مادر به اشکانيان (پارتيان) ميرسيد. نام پدرش تيک (پاتک) يا فوتتق بابک پسر ابوبزرام بود که از همدان به بابل در بين النهرين رفته بود. وي به سال 215 يا 216 ميلادي (سال چهارم سلطنت اردوان، آخرين پادشاه اشکاني) در قريه ماردينر در ولايت «مسن» ناحيه نهر کوتاه در بابل باستاني متولد شد. پس از فرا گرفتن علوم متداول زمان خود به آئين مغتسله که يکي از فرقه هاي گنوسي است و در آن زمان در نواحي بين فرات و دجله ساکن بودند درآمد؛ ولي بعد هنگامي که از اديان زمان خود مانند زرتشتي و مسيحي و آيين هاي گنوسي به ويژه مسلک ابن ديصان و مرقيون آگاهي يافت، منکر مذهب مغتسله گرديد. ماني آئين زرتشت را مطالعه کرد و خود را مصلح آن شناخت و بقول خودش در سيزده سالگي (سال 228 ميلادي) چند بار مکاشفاتي يافت و فرشته اي اسرار جهان را بدو عرضه داشت و سرانجام پس از آغاز دعوت آئين خود در سال 242 ميلادي خويش را فارقليط که مسيح ظهور او را خبر داده بود معرفي کرد. چنانکه در سرودي که به زبان پهلوي سروده گويد:

«من از بابل زمين آمده ام تا نداي دعوت را در همه جهان پراکنده کنم.»


برچسب ها : ایین مانی,

مانی یک پیامبرایرانی بود که در سال ۲۱۶م در نزدیکی تیسفون به دنیا آمد و پیام‌آور آیین مانی بود.

او از سوی برادران شاپور یکم پشتیبانی شد و شاپور به او اجازهٔ تبلیغ دینش را داد. اما مورد خشم موبدانزردشتی دربار ساسانی قرار گرفت و سرانجام در زمان بهرام دوم کشته شد.

مانی، از پدر و مادر ایرانی منسوب به بزرگان اشکانی در نزدیکی بابل در میان‌رودان (بخشی از عراق کنونی) که در آن زمان بخشی از شاهنشاهی ساسانی بود، در (۲۷۶ - ۲۱۰) پس از میلاد مسیح، زاده شد. او واعظ مذهبی و بنیان‌گذار آیینی شد که زمانی دراز در سرزمین‌هایی از چین تا اروپا پیروان فراوانی داشت ولی بیش از ششصد سال است که منسوخ شده‌است.

مانی رتبه شماره ۸۳ در سیاهه موثرترین اشخاص تاریخ، رده‌بندی شده توسط مایکل اچ هارت را دارد.[۱]




برچسب ها : ایین مانی,

مهر یا میترا یکی از بزرگترین ایزدان اقوام هند و ایرانی است و کهن ترین ذکری که از آن به دست آمده به 3500 سال پیش می رسد.آیین مهر یا میترا حدود 1700 سال پیش کیش رسمی اروپاییان بود این آیین در سده نخست میلادی توسط نرون امپراتور روم به عنوان کیش رسمی امپراتوری پذیرفته شد و در طی یکی  دو سده در سراسر اروپا از مجارستان تا انگلستان گسترش یافت.
پژوهشگران بسیاری به واکاوی این آیین پر رمز و راز پرداخته اند. نخستین کسی که به پژوهش درباره ی این آیین پرداخت فرانتز کومون بود که نسک جامع و مفصلی در این باره نگاشت. پس از او مارتین ورمازرن (Martin Vermazeren) بود که به پژوهش در این باره پرداخت. نسک او با فرنام Ce Dieu Mystérieux Mithra در سال 1960 در پاریس به چاپ رسیده است. این نسک توسط دکتر بزرگ نادرزاد ترجمه شده است. به گفته ایشان چاپ این نسک با یاری دکتر بهرام فره وشی بوده است و مربوط به زمانی ست که دکتر نادرزاد در سوئیس دانشجو بوده اند.


مارتین ورمازرن (Martin Vermazeren)

دکتر بزرگ نادر زاد در سال 1314 در تهران متولد شد و در دانشگاه ژنو علوم انسانی خواند و در همین رشته از دانشگاه پاریس دکترا گرفت. از جمله آثار و ترجمه های ایشان «حکمت یونان» از شارل ورنر و «فلسفه و فرهنگ» از ارنست کاسیرر می باشد که هر دوی این نسکها در دهه 40-50 ترجمه و منتشر شده است. «قدرت سیاسی» از ژان ویلیام لاپیر و «توکویل: فیلسوف لیبرالیست» از ژاک کنن هوتر و «تأمل در مبانی دموکراسی» از آلن دوبنوا با ترجمه او منتشر شده است. «در باب دموکراسی، تربیت، اخلاق و سیاست» واپسین نسکی است با ترجمه او وارد بازار نسک شده است.


دکتر بزرگ نادرزاد

نسک دارای هات های زیر است :

پس از یادداشت مترجم و پیشگفتار نسک ، هات های زیر پیش روی خواننده است.

•   میترا در ایران و هند
•   زرتشت و موبدان
•   آمدن میترا به اروپا
•   پیروان میترا
•   روش های تبلیغ در آیین میترا
•   معبد مهری چه شکلی دارد؟
•   مهرکده های مشهور یا مهم
•   نامدارترین فتوحات میترا
•   اطرافیان میترا
•   افسانه ی میترا
•   میترا و ایزدان همراه او
•   ایزد زمان بیکران
•   تشرف به مناسک و آداب و اسرار
•   درجات هفتگانه ی تشرف
•   ستارگان و عناصر چهارگانه
•   مسئله زن
•   آیین میترا و قربانی آدمیزاد
•   سرودهای مقدس
•   متون متاخر سنت پرسیک در رم
•   هدایا و هنرمندان ؛ میترا در هنر
•   میترای مغلوب
•   کتاب شناسی


نسک ارزشمند و پربار «آیین میترا» پس از آنکه نخستین بار در سال 1345 توسط انتشارات دهخدا به چاپ رسید پس از سالها در تابستان 1372 توسط انتشارات چشمه به بازار نسک آمد و تاکنون شش بار توسط همین انتشارات تجدید چاپ شده است. واپسین چاپ آن در امرداد سال 1387 در 240 رویه با بهای 3500 تومان بوده است.

پیشنهاد : شوربختانه ایرادی که بر این نسک وارد است نداشتن واژه نامه ای در پایان نسک برای شناساندن ایزدان گوناگون و بسیاری ست که نامشان در نسک آمده ، از این رو به دوستانی که آهنگ خواندن این نسک را دارند پیشنهاد می کنم نخست درباره ی ایزدان گوناگون در آیین مهری آگاهی مختصری کسب کنند سپس به خواندن این نسک بپردازند تا دچار سردرگمی نشوند.



مهر (در پهلوی Mihr، در اوستا Mithra-، در فارسی باستان Mithra-/Mitra-، در هندی باستان Mitra-) از ایزدان کهن هند و ایرانی است. نام این ایزد ممکن است از ریشۀ mi- «استوار کردن» و یا mei- «داد و ستد کردن» باشد[1]. نام او در اوستایی به معنی «پیمان»[2] و در هندی باستان به معنی «پیمان» و «دوستی» است[3] و چنانکه از نام او پیداست، پیش از هر چیز، ایزد پشتیبان و پاسدارندۀ پیمان است و در انجام این خویشکاری، ایزد جنگاور و دلیری است با جنگ­ابزارهای بسیار، که راستگویان و پیمان شناسان را یاری می­کند و مهر دروجان (=دروغ­گویان و پیمان­شکنان) را در هم می‏شکند. مهر همچنین با مفهوم دادگری نیز مرتبط است و در داوری انجامین بر روان ِ درگذشتگان، بر سر پل «چینوَد»[4] شرکت دارد.
در اوستای گاهانی که سروده‏های زردشت است از او نام برده نمی‏شود اما در اوستای نو اهمیت کهن و پیش زردشتی خود را باز می‏یابد و به اندازۀ هرمزد شایستۀ ستایش است و فرهمندترینِ ایزدان خوانده می‏شود و و یشت دهم اوستا، به نام «مهر یشت»، در توصیف و ستایش اوست.
مهر بیش از هر ایزدی با خورشید همراه است و پس از غروب خورشید، پاسدار و نگهبان آسمان شب است. در سراسر ادبیات زردشتی، پر بسامدترین لقبی که برای او آمده، «دارای چراگاه­های فراخ» است[5] و جشنهای مهرگان، که در روز شانزدهم ماه مهر بر گزار می‏شده و پس از نوروز، بزرگترین جشن ایرانیان پس از اسلام بوده و نیز آیین شب چله (یلدا) با آیین‏های مربوط به مهر در ارتباط است[6].
 
مهر پیش اوستایی
کهن ترین متنی که در آن از این ایزد کهن آریایی نام برده شده است، پیمان­نامۀ میان  پادشاه «هیتیت»ها[7] و «میتانی»ها[8]، مربوط به 1380پ.م، است که در آن از دو ایزد «میتره ورونه»[9] نام برده شده و از ایشان پایداری این پیمان خواسته شده است[10].
در ریگ ودا، کهن­ترین سرودهای دینی هندیان، نیز نام «میتره»[11] همراه با نام «ورونه»[12]، که نام او در منابع ایرانی نیامده، و به صورت ترکیب «میترا-ورونا»[13]  آمده است. ایجاد تمایز میان ویژگی­های فردی و خویشکاری­های این دو، در اساطیر هند باستان، بسیار دشوار است اما ویژگی ایشان، با آنچه از مهر ایرانی می‏دانیم، همخوانی دارد؛ میترا-ورونا، که بر گردونه­ای درخشان سوارند و در مانشگاهی[14] زرین، هزار-ستون  و هزار-در ساکن­اند، فروانروایان گیهان­اند و پاسدار «رته» (در ودایی Rta- در اوستایی Asha-، نظم و اخلاق گیهانی[15]) اند، از دانش بی­کران بهره­منداند و نظم را در جهان خدایان و آدمیان برقرار می‏کنند، چراکه «پیمان» و «سخن راست» بنیان سراسر زندگی سامان یافته در گیهان، دین و جامعه است و با استوار داشتن پیمان، مردمان پیوستگی یافته و دروغ شکست می‏خورد. از سوی دیگر آورنده و فرو ریزندۀ باران و پشتیبان و پاسدار ستایندگان خویش‏اند و خورشید که چشم ایشان است است ناظر بر سراسر جهان است[16].
 
مهر و اندیشۀ زردشت
در اوستای گاهانی که کهن­ترین بخش اوستا و سروده‏های زردشت است به نام ایزد مهر اشاره نشده است و گویا پرستش این ایزد جز آن بخشی از اندیشه‏های کهن ایرانی است که زردشت آن را کنار گذاشته و نکوهیده است و انجمن‏هایی که در آن ایزد مهر محوریت داشته در برابر زردشتی‏گری قرار داشته­اند[17]. اما این ایزد پس از زردشت و در اوستای نو جایگاه کهن خود را باز می‏یابد و هر چند آفریدۀ هرمزد خوانده می‏شود اما هرمزد او را به اندازۀ خود شایسته ستایش و پرستش قرار داده است[18] و مهر را که سرور همۀ سرزمین­هاست، فرهمندترین در میانِ همۀ ایزدان مینوی[19] (=فرامادی) و پاسدار و پایندۀ پیشروی همۀ گیهان قرار داده است[20] و برای او نشستگاهی بر البرز درخشان ساخته که در آن نه شب هست، نه تاریکی، نه باد سرد و گرم و نه بیماریِ مرگ آور و مهر از بلندای آن همۀ جهان مادی را می‏نگرد و می‏پاید[21] و به عنوان ایزد پاسدارنده و نگهبانِ پیمان و جنگاور نیرومندی که یاور راستگویان و پیمان شناسان و زنندۀ مهردروجان است، بسیار ستوده و نامی است.
 
مهر و پیمان
مهردورجی(=دروغ گویی و پیمان شکنی) در اندیشه زردشتی، از نکوهیده­ترین گناهان[22] و جدایی­افکن میان مردمان[23] و نابودگر سرزمین است و چه با هم-کیشان و چه با دروندان (=پیروان دروغ، کافران) باید راستگو و پیمان­شناس بود[24]  و کسی که مهر دروجی کند، چه با پارسایان و چه با دروندان، روان او را در دوزخ با مار شیبا[25] و تیر و سنگ و کلوخ خرد می‏کنند[26]. دروغ گفتن، به ویژه سوگند دروغ خوردن گناه بزرگی است و چون کسی سوگند دروغ خورد، مانند آن است که از زردشت و از اوستا و زند بیزار باشد[27] و چون در شهری داور دروغگو گمارند، از مهر دروجی که آن داور کند باران کم بارد و شیر گاوان بکاهد، درمانبخشی کم شود و فزرند در شکم مادر بیشتر تباه شود[28].
چنانکه از نام او نیز پیداست، مهر پیش و بیش از هر چیز ایزدی است که پاسدار و پایندۀ پیمان و دشمن پیمان‏شکن و دروغ‏گو و دوست و یاور راست‏گو و پیمان‏شناس است. او اداره‏کننده آشتی و ستیز سرزمین­هاست[29] و در تاریکی‏ها، پاسبانی نافریفتنی و همیشه بیدار است که همه چیز را می‏داند و هیچ‏کس نمی‏تواند بدو دروغ گوید[30] زیرا با ده‏هزار چشم و هزار گوشی که هرمزد بدو بخشیده، از برج دیدبانی خویش، پیمان شکنان را می‏نگرد[31] ده هزار چشم و هزار گوشی که دیده­بانان و آگاهی‏های مهر[32] و یا ایزدان همراه مهر تفسیر شده‏اند که آنچه را باید دید و شنید، به او گوشزد می‏کنند[33].
مهر در کشور پیمانداری می‏کند[34] و همۀ پیمان ها را می‏پاید، پیمان میان دو کشور، پیمان زناشویی و حتی پیمانی که میان هرمزد و اهریمن برای نبرد بسته شده است[35] و پاسدار ِکسانی است که دروغ نمی‏گویند[36] و چون بدو دروغ گفته نشود، از پریشانی و خطر برهاند[37]  و به وفاداران به پیمان، اسبان تیزرو می‏بخشد و «آذر»، پسر هرمزد، راه راست را به ایشان می‏نماید و فروهرِ[38] نیک و نیرومند ِاشونان(=پیروان راستی) به ایشان فرزندان آزاده می‏بخشد[39]. و نه نیزۀ نیک تیز شده و نه تیر دور-پر گزندی به پرستندگان و یاوران مهر نمی‏رساند و ایشان را در زندگانی مادی و مینوی در برابر مرگ و دیو خشم و سپاه دروندانِ سهمگین-درفش پاسداری می‏کند[40].
اما چون کسی، چه سالار خانه، چه شهریار و پادشاه، به مهر دروغ گوید، مهر خشمگین شده ایشان را و خانه و سرزمین ایشان را نابود می‏کند و <به روز نبرد> اسبان ایشان از فرمان سوار سرتافته و پیش نروند و نیزه هایی که می‏افکنند پس آید[41] گرزهای نیک-چرخش و سنگ‏های فلاخن ایشان گزندی نرساند[42] و چون پژواک تازیانه و شیهه اسبان برخیزد و و تازیانه ها افراشته و تیرها افکنده شوند، آنان که فدیه شایسته ای به مهر پیشکش نکرده اند، زخم خورد و درخودپیچان بر زمین افتند[43] و مهر خان و مان رو به ویرانی این دروغ گویان و پیمان شکنان را ویران می‏کند، پیمان‏شکنانی که کشندۀ پارسایان‏اند و گاو اسیرِ دست ایشان با چشمان اشک بار گردونه‏شان را می‏کشد[44].
 
مهر و جنگاوری
آنجا که مهر به یاری پیمان‏شناسان، راست‏گویان و پرستندگان خود و در هم شکستن مهردروجان برمی‏خیزد، جنبۀ جنگاوری و دِلیری او نمودار می‏شود؛ او ایزدی نیرومند، پیروز و ستیزه جو است[45] او چابک ترینِ چابکان، وفادارترینِ وفاداران، نیرومندترین ِنیرومندان و جنگاورترینِ جنگاوران است[46]. چهره‏اش مانند ستارۀ «تیشتر» می‏درخشد و گردونه مینوی-ساختۀ ستاره-آراسته ش را چهار اسب تیز رو ِجاویدِ سپید ِهمگون، که خوراکشان مینوی (=فرامادی) و سم پیشینشان زرین و سم پسینشان سیمین است، می‏کشند[47] نیزه اش سیمین و زره اش زرین است و گرزی صد گره و صد تیغه در دست دارد، که مرد افکن و زورمندترین ِ جنگ-ابزارها است[48] و در گردونۀ اش هزار تیر نیک-ساختِ به پر کرکس نشاندۀ زرین-ناوک و هزار نیزۀ نیک-ساخت و تیز–تیغۀ  و  هزار تبر دوتیغۀ پولادین و هزار تیغ نیک-ساختِ دولبه و گرز زیبای آسان-گردش نهاده است[49].
مهرِ جنگ­آور و دِلیر در میدان جنگ، یاری گری سپاهی است که نخست، باورمندانه او را ستایش کند[50] پس جنگاوران <پیش از جنگ> بر یال اسبان خود خم شده و او را ستوده و از او زور برای یاران و تندرستی برای خود و از دوربینی هماوردان و نیروی پس راندن دشمنان را می‏خواهند[51].
 
 
مهر، داوری، دادگری و پایان جهان
در دورۀ میانه و متون پهلوی اشاره‏های روشنی از ارتباط مهر با پایان جهان و داوری آن جهانی دیده می‏شود؛ بنابر این متون مهر از جمله ایزدانی است که در پایان جهان، در زدن دیوان و دروجان انباز است[52] و خشم خونین-درفش را می‏زند[53]. او داور و دادگر خوانده شده[54] و از خویشکاری‏های او داوری جهانیان به راستی کردن است و به هرکس و هر چیز برسد، داد پدید آید[55] و از جمله ایزدانی است که با سرنوشت روان درگذشته و داوریِ بر سر پل چینود مرتبط است و گذر از آن را برای پارسایان آسان می‏کند[56] و به میانجی گری او و «سروش» و «رشن» روان درگذشتگان از پل چینود می‏گذرند و همراه با ایزد «اشتاد» پیروان راستی را از تنگنای این پل رهایی می‏بخشد[57].
 
مهر، شبانروز و خورشید
پیوستگی و همراهی ایزد مهر با خورشید در اندیشۀ زردشتی بسیار چشمگیر و برجسته است؛ او نخستین ایزدی­ای است که پیشاپیش خورشید، بر کوه البرز و چکادهای[58] زیبا و زرین-نقش کوه بر می‏آید و از آن جا، سرزمین‏های ایرانی (یا آریایی) را می‏نگرد[59]، تا نیمروز با خورشید همراه است و آفریدگان را می‏پاید[60] و در بسیاری متون زردشتی ایزد مهر و خورشید در کنار هم ستایش می‏شوند[61].
هرچند مهر با آسمان روز پیوستگی دارد، پیوند او نخست با آسمان شب و سرخی بامداد است. مهر در روز، پیشاپیش خورشید می‏راند و چون خورشید به روزن اندر رود (=غروب کند) مهر بلندای زمین را می‏پیماید و دو کران زمین گرد و پهن را پیموده و هرآنچه میان زمین آسمان است را می‏نگرد و شب-سالاری آفریدگان را از دیوان، دروجان و مهر دروجان می‏ستاند و مردمان و پیروان خود را می‏پاید[62]. و چون اهریمن و دیوان و دروجان، شب هنگام برای نابودی آفریدگان هرمزد بتازند، با ایشان کارزا کند[63].
پیوستگی ایزد مهر با خورشید در روزگار باستان چنان است که در برخی روایت‏های یونانی، از ایزد مهر به عنوان ایزد خورشید یاد شده است[64] و در دوره‏های بعد این نزدیکی تا مرز یگانگی پیش می‏رود، چنانکه در روزگار ساسانی خورشید، ممکن است مهر ایزد خواند شود[65] و یا نام مهر، در ترکیب «مهر و ماه» و در معنی «خورشید و ماه» به کار رود[66]. در دورۀ اسلامی این پیوستگی و نزدیکی تبدیل به یگانگی می‏شود، و مهر در معنی خورشید به کار می‏رود.
 
یاوران و همالان (=رقیبان)ِ مهر
ایزدان و مینوهای[67] یاور و همراه او «اشی»ِ[68]نیک، «پارندی»[69]ِ تیز-گردونه، «هام.وَرِتی»[70]ِ نیرومندِ مردانه، فَرّه[71] نیرومندِ کیانی، «ثواشه»[72]ِ پیروی قانونِ خود، «داموییش اوپَمَنه»[73]ِنیرومند، فروهرِ نیرومندِ اشَوَنان(=پیروان راستی) نیز «رشنو»(=رَشن)[74] و «سروشه»(=سروش)[75] هستند. گردونه اش را اشی نیک می‏راند و  «ورثرغنه»(=بهرام)[76]ِ اهوره-آفریده به پیکر گراز نر تیز-دندانی پیشاپیش او می‏تازد[77]. در سوی راست او رشنِ راست و در سوی چپ او ایزد بانوی «چیستا»ی[78] ِسپیدِ سپید-جامه[79] و به روایت دیگر در سوی راست او سروش و در سوی چپ او رشن می‏راند و گرداگرد او آب و گیاه و فروهر پرهیزگاران است[80].
مهر، خود از همکاران «شهریور» امشاسپند است[81] و نام او معمولا با نام رشن و سروش همراه است[82] و «انگره مینو»[83](=اهریمن)، دیو «خشم» و «بوشیانستا»[84] (=بوشاسپ)ِ دراز دست، که دیو زن تنبلی و پرخوابی است، از او بسیار می‏هراسند[85].
 
مهر در زمان هخامنشیان
هرچند در کتیبه‏های پادشاهان نخستین هخامنشی از ایزد مهر نامی برده نشده، بنابر شواهد بسیاری می‏دانیم که مهر از ایزدان بسیار مهم و ستوده در میان هخامنشیان بوده است. «هینتس» بر این باور است که کوروش و داریوش بزرگ باورمند به اندیشه‏های زردشتی بوده‏اند و اندیشه‏های کهن تر ایرانی، به ویژه پرستش مهر و «اناهید»[86] و نوشیدن «هوم»[87] را طرد کرده بودند اما از زمان خشایارشا به بعد سنت‏های کهن دوباره مرسوم شده­اند[88] چنانکه اردشیر دوم هخامنشی از ایزد مهر می‏خواهد تا او را پاسداری کند[89] و می‏گوید که کاخ خود را به یاری هرمزد، اناهید و مهر ساخته است[90] و اردشیر سوم هخام

نوشته: داریوش كیانی

 

الف) واژه‌ی «آریا» به زبان اوستایی «ایریه / Airya»، به پارسی‌باستان «آریه / Ariya» و به زبان سنسكریت «آریه / Arya» می‌باشد. این نام‌ ــ واژه به معنای «نجیب و شریف و آزاده و دوست» است [فرای، ص 2 ؛ فروشی، ص 11 ؛ اسماعیل‌پور، ص 79].

قوم «آریایی» یا به تعبیری دیگر «هندوایرانی» شاخه‌ی شرقی قوم بزرگی‌ست به نام «هندواروپایی» كه در هزاره‌ی سوم پ.م. از سرزمین‌های واقع در دشت‌های جنوب روسیه، نواحی شرقی و فرودست رود Dniepr ، شمال قفقاز و غرب اورال برخاستند و به تدریج بخش‌های گسترده‌ای از اروپا و آسیا را به دست آوردند [گیرشمن، ص 9 و 4 ـ 52 ؛ دوشن‌گیمن (1375) ، ص 21 ؛ بهار (1377) ، ص 143 ؛ بهار (1376) ، ص6 ـ 385 ؛ بهار (1352) ، ص‌ هفده؛ فروشی، ص پنج؛ اسماعیل‌پور، ص 78].



.جشن ها و مراسم مهریان :

 

در تمام آسیای صغیر جشن هایی که به افتخار خداوند می گرفتند ، معروف بود . در راستای سال ۷۳ جشن داشتیم و چون سال نیز به دو فصل بخش می شد ، زمستان بزرگ و تابستان بزرگ  ،  مهرگان و نوروز از مهمترین جشن های آغازین به شمار می آمدند و هردو دارای آیین ویژه خود بودند . از اعتبار این دو جشن همگانی همین بس كه دانشمندی چون بیرونی در گاه جشن های نوروزی و مهرگانی كارهای پژوهشی خود را تعطیل می كرد .

 

 

مهرگان :

به هنگام جشن موسوم به میترا کانا یا مهرگان قربانی های مجلل می کردند و شاه به رقص مقدس می پرداخت و به افتخار خدا به افراط باده می نوشید . از این مراسم " کتزیاس " ( 390 قبل از میلاد مسیح ) نام می برد و سایر منابع آن را تایید می کنند . جشن مهر در روز مهر از ماه مهر که مصادف با دوم اکتبر و آغاز زمستان بود ، گرفته می شد .

از آنجایى كه زمستان هفت ماهه با پاییز و مهرگان می آغازید دارای ویژگى هایى است كه عبارتند از :
نقطه ی آغازین فصل بوده
پیروزی حماسی كاوه بوده ، نام فریدون بر پیشانی داشته وباپرچم برافراشته ی كاوه ی آهنگرآذین یافته بوده است .
نشانواره ى پیمان و نگهبانی از پیمان بوده كه یكى از برجست ترین نقطه هاى عطف تاریخ و فرهنگ بشرى است .
جشن خرمن ، جشن دهقان ، پیوند اروسى ، خوان و موسیقی مهرگانى نیز از ویژگى هاى جشن دوستى جان است
.

خوان مهرگانی



.نماد های آیین مهر :

 

صلیب آریایی یا صلیب پارسی اصطلاحی است که برای اولین بار در کتاب خلیج فارس نامی کهن تر از تاریخ از آن صحبت شده و سپس در ویکیپدیای انگلیسی ترجمه آن آورده شده است اما بطور خلاصه چون صلیب از نمادهای آیین مهرپرستی است و بزرگ‌ترین صلیب حکاکی شده در دیواره نقش رستم  ، آنرا صلیب آریایی یا پارسی نامیده است. در اوستا میترا مقام شامخی دارد و در زمان پیش از اوستا و رستاخیز زرتشتی، بزرگ‌ترین خدا به‌حساب می‌آمد. این نشانه אکه صلیب (عربی شده چلیپا) شکسته نامیده شده است، در حقیقت نشانه خدای خورسید آریائی است، زیرا در ایران و هند هزاران سال پیشینه دارد. این نشانه אنخستین‌بار در حدود خوزستان یافت شده و مربوط به هفت هزار سال پیش از میلاد می‌باشد به این ترتیب پیشینه تاریخی آن در ایران بسی کهن‌تر از پیشینه آن نزد آریائی‌های هند است و هرتسفلد (Herzfeld) آن را گردونه خورشید نامیده است. در گرمی (Germi) مغان آذربایجان گورهای خمره‌ای از دوره اشکانی به‌دست آمده که در میان آنها پارچه‌ای بسیار زیبا یافت شده است که دارای این نقش می‌باشد. همچنین این نگاره بر دهانه پاره‌ای از خمره‌های سفالین که مرده‌ها را در آن می‌گذاشته‌اند دیده شده است در مواردی دیگری چون جام تپه‌حسنلو، جام زرکلاردشت، گردنبند عقیق مربوط به دوره اشکانی، گردنبند زرینی مربوط به ۷ هزار سال ق م در رودبار گیلان این نگاره به چشم می‌خورد. گردونه خورشید نخست به این شکل אبوده و کم‌کم خطوط منحنی از بین رفته گاهی با خطوط شکسته ولی با زاویه‌های ۹۰ درجه ترسیم شده و شکل هندسی و ترکیب کامل یافته است. میترا، خداوند آب‌ها و دریاها نیز هست. غسل تعمید مسیحیان، ظرف آب متبرک در کلیسا، سقاخانه‌ها و حوضچه‌هائی که در مدخل مساجد و تکیه‌ها برپا می‌کردند همه از یادگارهای کیش میترا است، زیرا که در مهریشت به‌روشنی از غسل و شستشو در آئین میترا یاد شده است. آئین مسیحیت از کیش میترا متولد شد. همان‌طوری که در مهرابه‌ها چشمه‌ آب جاری بود،




برچسب ها : آیین میترا ,


مهر پرستی یا میتراییسم

 

مهر پرستی یا آیین مهر بر پایۀ پرستش ایزد ایرانی "مهر" یا "میترا " بنیاد شده بود .   مهر یا میترا  از کهن‌ترین ایزدان ایرانی و هندی است, برخی نشانه‌های پرستش او را در ایران به پیش از مهاجرت آریایی ها بر می‌‌گردانند . آریائیان هنگام ورود به ایران نیروهای طبیعت مثل خورشید و ماه و ستارگان و آتش و خاك و باد و آب را مى‌پرستیده‌اند. خدایانی را هم كه مظهر قواى طبیعت بوده‌اند «دئوه» مى‌خوانده‌اند. دربارهٔ آغاز دین مهرپرستی در ایران نمی‌توان به درستی آن را روشن ساخت ولی می‌‌دانیم که بسیار پیش از آنکه کیش زرتشتی و ودایی پدید آیند نژاد ایرانی او را با آیینی راز آمیز ستایش می‌‌کردند, آیینی که در آینده نام "عرفان اسلامی یا مسیحی" به خود گرفت . مهر پس از ظهور زرتشت یكى از ایزدان یا فرشتگان آیین مزدیسنا گردید. امروزه گروهی از پژوهشگران ایرانی توان آن را دارند که پیشینهٔ پیوستهٔ این آیین را تا به امروز در ایران نمایان سازند. پیوند میترا با خورشید برای ما روشن است و روشن است که علامت  آن را كه چلیپا می‌‌گفته‌اند سمبل خورشید بوده است  .



سرزمین غریب

 

 

ما سرزمین غریبی داریم. اگر آن را بشناسی حتما عاشقش می شوی ... چه باسواد باشی و چه كم سواد چه روشنفكر باشی چه غیر روشنفكر ... هر چه باشی، طبیعت پر شكوه و عظیم این سرزمین تو را به زانو در می آورد و با تمام وجود جنگیدن به خاطر آن را به تو می آموزد. از پی دیدن و شناختنش دیگر نمی توانی در مقابل آن بی تفاوت بمانی، دیگر نمی توانی نسبت ب‌ه آن غریبه باشی و به آن فكر نكنی، نمی توانی چمدانت را ببندی و خیلی راحت بگویی: « می روم آمریكا، می روم اروپا، می روم یك گوشه ی دنیا راحت و آسوده زندگی می كنم، می روم جایی كه كار و مزد خوب وجود دارد، می روم و خودم را خلاص می كنم»، نمی توانی زخمش را زخم خودت ندانی، دردها و غصه های مردمش را دردها و غصه های تن و روح خودت ندانی، كویر و دریا و كوه های برهنه اش را عاشقانه نگاه نكنی، در بناهای مخروبه قدیمی اش، روان جاری اجدادت را نبینی، صدای آبهای مست رودخانه هایش را همچون صدایی فرا خواننده از اعماق تاریخ حس نكنی، و نمی توانی برای بازسازی اش قد علم نكنی، پای نفشری، یكدندگی نكنی و فریاد نكشی ... نمی توانی، نمی توانی ... 

                                                    شادروان نادر ابراهیمی ابن مشغله





برچسب ها : سرزمین غریب,

مطلب کوتاه  پیش رو را  از دانش نامه ای به زبان انگلیسی چکیده برگردان کرده ام. امیدوارم سودمند باشد. 

مانی زادهء سال 210(برخی منابع 216) پس از میلاد مسیح است ودر سال 276 درگذشته است. او را پایه گذار آیین مانوی می شناسند.آیین مانوی دینی گنوسی به حساب می آید. این آیین زمانی رواج داشته اما اکنون دیگر پیرو ندارد و باید بگوییم 600 سال پیش منسوخ شد. پدر و مادر مانی ایرانی بوده اند . او در آسورستان به دنیا امده است که اینک در عراق قرار دارد. این بخش در آن زمان متعلق به امپراتوری بزرگ ایران بود. پدر مانی اهل همدان و مادر او از تبار پادشاهان اشکانی بوده اما اسامی انان به زبان سریانی ضبط شده است. نوشته های اصلی مانی از میان رفته اند اما آثاری از او و یا درباره او به زبان قبطیان مصر و نیز چینی  بر جای مانده است.   

زبان که مانی به کار می برده فارسی میانه و سریانی بوده است. معروف است که او در کودکی هوش و استعدادی کم نظیر داشته است. مانی در جوانی مدتی با فرقه ای عرفانی از دین یهود زیست؛ اوسراسر عمر متاثر از ایین گنوسی بود. طبق اعتقادات انان باید از گوشت، شراب و زن  دوری گزید. در جوانی شروع به تبلیغ دینی کرد و می گفت که به او وحی شده است. مانی خود را نجات بخش و از حواریون مسیح می خواند. او همچنین خود را پیامبری می خواند که کتاب مقدس(عهد جدید) بشارتش را می داد. مانی هفت کتاب مقدس خود را به سریانی نوشت. این زبان تا پیش از حمله عربها در خاور نزدیک رواج داشت. مهمترین کتاب او "ارژنگ" نامیده می شده است. مانی که نقاشی چیره دست بوده خود کتاب را نگارگری کرده است.

 

 

 

 

در ان زمان میان دو ایین مسیحی و زرتشتی رقابت وجود داشته است. ایین مانی پیروان کمتری در مقایسه با ایین زرتشتی داشت اما توانست در بین طبقه حاکم حامیانی برای خود بیابد. با کمک انها توانست سفرهای به ترکستان، هند، سوریه ، فلسطین و مصر انجام دهد. اقامت او در هند طولانی بوده است و تعدادی تصویر مذهبی در بمبیی به او نسبت داده می شود.  گفته می شود بودیسم نیز بر اندیشه های او تاثیر گذاشته است. مانی پس از چهل سال با همراهانش به ایران باز گشت. او توانست پرویز برادر شاپور پادشاه ان زمان ایران را به ایین خود درآورد اما موبدان زرتشتی او را مرتد خواندند. مانی به زندان افتاد و پس از چند ماه در گذشت. برخی منابع می گویند او را به صلیب کشیدند و برخی از گردن زدنش روایت کرده اند.

تا چند دهه قبل انچه راجع به او می دانستیم بر پایه گفتار مخالفانش بود اما در سال 1969 کاوشهای باستان شناسان در شمال مصر دانش بیشتر و جدیدتری درباره مانی و آیین اودر اختیار پژوهشگران قرار داد.

 بزودی در نوشتاری دیگر چکیده برگردانی درباره آیین مانی و نیز باورهای گنوسی انجام می دهم(البته اگر دوستان بپسندند). ضمن انکه هنر مانوی خود می تواند موضوع گفتاری جداگانه باشد.

تا چه قبول افتد وچه در نظر آید 

با سپاس 





برچسب ها : آیین مانی, ایرانشناسی,

بحثی دربارهء صرف فعل در زبان علمی فارسی

محمد حیدری ملایری

کتاب امروز، پاییز ۱۳۵۲ خورشیدی / ۱۹۷۳ میلادی - صفحهء ۴۵ تا ۴۸

بیان مفهومهای علمی و فنی غرب به زبان پارسی همواره با مسائل فراوانی روبرو بوده است. مقالهء حاضر بحثی است دربارهء یکی از جنبه‌های این دشواریها. در اوایل قرن نوزدهم، ایرانیان با فرهنگ و تمدن اروپایی تماس بیشتری یافتند. رفتن برخی از ایرانیان به اروپا برای آموختن علوم و فنون و نیز دعوت از اروپاییان برای تعلیم در ایران، سبب آشنایی هر چه بیشتر ایرانیان با علوم و فنون نوین شد. بویژه، بعد از مشروطه، گرایش بسیار به تالیف و ترجمهء کتابهای علمی و فنی پدید آمد، و علوم نوین به حوزه‌های درسی ایران وارد شدند.

این علوم نوین مفهومهایی داشتند که در زبان فارسی بیسابقه بودند، و طبعاً فارسی می‌بایست آنها را در خود جای دهد. اشکال، تنها در نداشتن اصطلاحهای نو نبود، زیرا در انتقالهای فرهنگی، همیشه هر زبان مفهومهایی را که ندارد به هر ترتیب از چند راه فراهم می‌آورد - مثلا از وام گرفتن اصطلاحهای بیگانه، و نیز ساختن واژه‌های نو در برابر آن مفهومها. اشکال اساسی یکی این بود که زبان دری چندان تجربه‌ای برای درآوردن واژه‌های بیگانه به قاعده‌های دستوری خود نداشته است. دیگر آنکه نثر علمی فارسی در زمان تماس با فرهنگ اروپایی توانایی چندانی نداشت، و به گفتهء ملک الشعراء بهار نه عربی بود و نه پارسی، و پر بود از روابط بی‌رویه و جمله‌های بی‌سروپای. [۱]




برچسب ها : بحثی دربارهء صرف فعل در زبان علمی فارسی,

در حالی که اهورا مزدا در بالا و روشنایی واهریمن در پایین و ظلمت ویو در مابین آنها ودر خلا حکمرانی می کند.

.tishtrya (تیشتریه یا تیشتر)ودیو خشکسالی!


تیشتر شخصیت دیگریست که با یکی از پدیده های طبیعی یعنی باران ارتباط دارد اما مفهوم دوگانگی در شخصیت این خدا وجود ندارد.

وی نیروی نیکوکاری است که در نبردی کیهانی با Apaosha (اپوشه یا اپوش) که عامل خشکسالی و تباه کنندگی زمین است در گیر می شود.تیشتر ستاره تابان و شکوهمند نخستین ستاره واصل همه آبها و سرچشمه باران و باروری است.

چهارمین ماه سال معادل ژوئیه به تیشتر اختصاص دارد.گفته اند که در دهه نخست این ماه تیشتر به صورت مردی پانزده سالهدر می آید(پانزده سالگی سن آرمانی در تفکر ایرانی بوده است. ) در دهم دوم به صورت گاوی نر ودر دهه سوم به صورت اسب.

در سرودی که به تیشتر اختصاص دارد در جنگ میان او ودیو خشکسالی او به شکل اسب زیبای سفید با گوش های زرین با اپوش که اسب سیاهی است در هم می آویزند اما اپوش نیرومند تر بوده و پیروز می شود تیشتر با غم و اندوه به سوی اهورا مزدا آمده و علت ناتوانی خود را عدم شایستگی نیایش ها و قربانی های مردم بیان می کند!!!!!!
آنگاه هور مزد خود برای اوقربانی می کند تا نیروی 10اسب،10شتر،10گاو نر،10کوه و 10رود در او دمیده شود.
این بار او پیروز می شود و آب می تواند بی مانع در مزارع و چراگاهها جاری شود.****اما حیفم اومد واقعیت اسطوره ای قرآن رو در این باره نگم (آیا ندیدی که خداومند ابرهایی را به آرامی می راند وپس میان آنها پیوند می دهد . بعد متراکم می کند .در این حال دانه های باران را می بینی که از لابه لای آن خارج می شود واز کوههایی که در آسمان است دانه های تگرگ را نازل می کند وهر کس را بخواهد به آن زیان می رساند و از هر که بخواهد این زیان را برطرف می کندونزدیک است برق آن چشمها را ببرد!))3




برچسب ها : اساطیر ایران ,

موضوع :
چهره هاي ماندگار ايران ,  , 

رامش دوستدار

ایران اسلامی ـ معنای متداول این ترکیب لفظی را همه می‌شناسیم. ایران اسلامی به‌آن کلیتی اطلاق می‌گردد که پس از اسلامی‌شدن ایران در این سرزمین بوجود آمده. هرچه در این دوران، چه از آمیزش جنبه‌های ایرانی با عناصر اسلامی و عناصر بیگانه و چه از پیچش و رویش آن‌ها در کنار هم یا در غلبه‌ی یکی بر دیگری در این دوره پدیدار گشته، ایرانی اسلامی نامیده می‌شود و در این حد از باقی جهان اسلام جدا می‌گردد.

این البته زمینه‌ی وسیع و پرشاخه‌ای‌ست از علم، «فلسفه»، تاریخ، کلام، شعر و ادب. به‌محض آنکه نام ایران اسلامی برده می‌شود، ذهن ما متوجه این زمینه‌ها و مبتکران و سازندگان آن‌ها می‌گردد، یعنی متوجه ایرانیانی که در پی‌ریزی و بالابردن این بناهای فرهنگی بی‌گمان جزو انگشت‌شماری‌اند که از این نظر جهان اسلام در سراسر تاریخش به خود دیده است. بارها شنیده‌ایم و خوانده‌ایم که ایرانیان در پیکردادن به فرهنگ و تمدن اسلام چنان پیشرو و سرآمد بوده‌اند که حتا در تدوین نحو عربی دست داشته‌اند.

به‌زحمت می‌توان جریانی علمی، سیاسی و اجتماعی در اسلام یافت که ایرانیان مبتکر یا لااقل از پایه‌گذاران برجسته‌ی آن نبوده باشند. این امر چنان چشمگیر است که حتا دانشمند ناایرانی بزرگی چون ابن‌ خلدون روی آن انگشت می‌نهد‌(مقدمه‌ی ابن خلدون، ج دوم، ص ۱۱۴۸ـ ۱۱۵۲، ترجمه‌ی فارسی). همه‌ی اینها درست و هر ایرانی اگر می‌خواهد و به همین راضی‌ست، می‌تواند از نظر تاریخی به زادگاهش ببالد. مفهوم ایران اسلامی در چنین وسعتی با این تبار سرزمینی، منظور من نیز بوده و به این معنی آن را در مناسبات بسیاری به‌کار برده‌ام. اما در موارد اساسی، آنچنانکه از فحوای سخن در متن نوشته‌هایم استنباط می‌گردد، معنائی حصری از آن مراد کرده‌ام که به ایران اختصاص می‌یابد.

به ایران اختصاص یافتن یعنی جزو دارایی عمومی فرهنگ اسلامی محسوب‌نشدن. به این معنای حصری، ایران اسلامی اطلاق می‌شود به آنچه از ایران و در ایران زاده و زیسته و سازنده‌ی بُعد فرهنگی این سرزمین در تاریخ اسلامی‌اش شده است. چه چیز است که بدون آن نه این بُعد فرهنگی ممکن می‌شده و مآلاً نه دیگر کارکردهای ایرانیان در جهان اسلامی از آن متمایز می‌گشته؟ دستاوردهای زبان فارسی و آنچه به‌گونه‌ای با سرشت و احساس و دریافت این زبان ممزوج است.

بنابراین آنچه از زبان فارسی برنیامده، و در پویش آن نبالیده، من آن را فرهنگ ایران اسلامی به معنای ویژه‌ی فرهنگ ایران در اسلام نمی‌دانم. مثالش این است که کسانی چون فارابی و ابن‌سینا و دیگران، هرچند ایرانی، در حدی که نوشته‌هاشان فرهنگ جهان اسلام را بازمی‌تابند و این کارآیی در زبان عربی تحقق یافته، به همان اندازه متعلق به جهان مشترک اسلامی‌اند که کسانی چون آگوستین و توماس آکوئیناس به‌سبب پندار دینی و زبان لاتینی‌شان به مسیحیت تعلق دارند. این میان محمدبن زکریای رازی را با وجود آنکه آثارش به عربی هستند، چون فکرش به‌طور اعم ضددینی و به‌طور اخص ضداسلامی‌ست،‌ فقط ماهیتاً باید ایرانی به‌معنای «نااسلامی» بدانیم.

البته هستند متفکرانی در مسیحیت که پاره‌ای یا تمام آثارشان به لاتینی نوشته شده و با وجود این نمی‌توان آنان را به جهان سراسری مسیحی به معنی اخص دینی آن متعلق دانست. حتا بستگی سرزمینی و اجتماعی آن‌ها از نظر تاریخ فکر اهمیت دارد. علتش این است که اینان با حفظ رگه‌های فرهنگ سرزمینی و اجتماعی خود یا شاید به‌سبب این رگه‌ها، برخی راهگشای دوره‌ی نوین فرهنگی و تاریخی اروپا و برخی مستقیماً از بنیانگذاران چنین دوره‌ای بوده‌اند، یعنی زمینه را برای درهم‌شکستن سلطه‌ی مسیحیت فراهم آورده‌اند. نمونه‌ها: آمپیریست‌های انگلیسی و راسیونالیست‌های فرانسوی.

هرگاه فرضاً بنا را بر دوره‌ی نوینی در فرهنگ اسلامی می‌گذاشتیم، باز نمی‌توانستیم بگوییم فارابی، ابن‌سینا و مانندهاشان نقشی مشابه آمپیریست‌های انگلیسی یا راسیونالیست‌های فرانسوی در فرهنگ اسلامی داشته‌اند، یا اگر می‌داشتند از ایرانیت آن‌ها می‌بوده. در حقیقت اینان نه موجد جریان فکری بوده‌اند تا ما را در دوره‌ای از سیر فرهنگی‌مان از سویی به سویی غلتانده باشند، و نه اساساً جوهر آن را داشته‌اند که نااسلامی بیندیشند، نادینمنشانه که جای خود دارد. مگر آنکه بگوییم آن‌ها چنین جوهر و اندیشه‌ای داشته‌اند و ما از درک آن عاجز بوده‌ایم. در اینصورت کسی که چنین ادعایی می‌کند باید جوهر و اندیشه را آشکار نماید و بگوید قصور و عذر بدتر از گناه هزارساله‌ی ما در پوشیده‌ماندن آن غیرت و فکر از چه و چگونه بوده است.

تازه زبان لاتینی به‌هیچ‌رو زبان مسیحیی به این معنا نیست که با مسیحیت پا به‌میدان گذارده و با گسترش آن جهانگیر شده باشد. درست بعکس، مسیحیت است که در جهان رومی لاتینی زبان و در نظام سیاسی، حقوقی و دیوانی پُرشمول و جامعه‌سازش به‌دنیا می‌آید، در آن می‌پرورد و تدریجاً در طی چهار قرن خود را در قلمروی آن اشاعه می‌دهد، پیش از آنکه تئودوزییوس آن را دین رسمی امپراتوری روم کند. اینکه زبان عربی اساساً با اسلام و به‌سبب اسلام و بوسیله‌ی اسلام پا به عرصه‌ی جهانی خود گذاشته و با رشد سریع و ناتندرست آن در وهله‌ی اول و آخر همه‌جاگیر شده، باید به اندازه کافی بدیهی باشد.

زبان لاتینی و زبان عربی را نه فقط از این لحاظ نمی‌توان با هم مقایسه کرد، بلکه زبان عربی تنها زبانی‌ست که با اسلامی‌شدن اقوام و در پیامد آن سراسر جهان معتقد به این دین را، به استثنای ایران، از همان نخستین دوره‌ی‌ یورش و پیروزی‌اش از حیث زبانی و در نتیجه فرهنگی می‌بلعد. به این معنی در واقع هیچ زبانی به اندازه‌ی زبان عربی زبان دینی نیست. این تنها زبانی‌ست که از طریق دین در مؤمنان رخنه کرده و پابپای نفوذ دینی‌اش بر آن‌ها چیره گشته است. در مقابل، هیچ قومی به‌سبب مسیحی‌شدن نمی‌توانسته زبان و در نتیجه فرهنگ زبانی‌اش را از دست دهد، زیرا مسیحیت جز در حوزه‌ی کلیسایی لاتینی زبانش ـ که خود هم از حیث تشکیلاتی میراثی رومی‌ست ـ زبانی ویژه نداشته است.

کلیت فرهنگی ایران در جهان عربی‌زبان و عربی‌نویس اسلام، به‌نحوی که تمیز فرهنگی ما را از آن میسر می‌نماید، کارسازی فارسی‌زبانان فارسی‌نویس بوده است. شعر و شاعری آشکارا از آغاز بر این زبان فرهنگی احاطه داشته و بر دید و حس عمومی آن مسلط بوده و مانده. همچنانکه فردوسی با سخن شعری‌اش شالوده‌ی زبان فارسی و فرهنگ زبانی آن را می‌ریزد و فارسی‌نویسی سپس با این نیروی آغازین رفته‌رفته اما با قاطعیت در آثار مهم و فرهنگسازش در برابر زبان عربی می‌ایستد و مانع استیلای تام آن می‌گردد، زبان منظوم نیز با تأثیر روحی خود بیش از پیش بر زبان منثور غلبه می‌نماید و در ظرف یک‌هزاره به احساس و دریافت و نگرش زبانی ما ساخت و پیکری می‌دهد که ما ایرانیان را می‌توان در سرتاسر این دوره بدان بازشناخت.

از نیمه‌ی دوم این هزاره عرفان منظوم روحاً بر دیگر بینش‌های شعری مسلط می‌گردد و زبان شعری ما را جذب خود می‌کند. اما چرا و از چه‌رو زبان بومی یک فرهنگ و در نتیجه زبان فارسی برای ملاحظات ما چنین اهمیتی دارند؟ با اینکه من خیال نمی‌کنم آسیبی که زبان فارسی در سلطه‌ی اسلام از زبان عربی دیده جبران‌پذیر باشد، از جمله به این معنی و علت که پایه و محورش «فعل» بعنوان مهم‌ترین عنصر هر زبان هندواروپایی چنان درو شده که دیگر کمترین امیدی به بازرویی‌اش نمی‌توان داشت، اهمیت زبان بومی به این است که عامل یا وسیله‌ی پیوند یک جامعه در کلیت و سراسر رویداد فرهنگی و تاریخی ویژه‌ی آن است. از اینرو زبان فارسی را باید عامل پیوند ایران اسلامی به معنای یادشده دانست.

بمنزله‌ی چنین وسیله‌ای، زبان سرزمینی یک قوم به دو گونه افراد آن را از هر طبقه، لااقل بالقوه به هم پیوند می‌دهد. یکی در ساخت و بافت جامعه‌ی وقت و دیگری در استمرار فرهنگی آن. زبان سرزمینی در واقع تنها عامل پیوند فرهنگی میان افراد متفاوت از طبقات مختلف یک قوم است. به این سبب جز در شرایط خاص و ناگزیری‌های تاریخی، زبان فرهنگی هیچ قومی نمی‌تواند جز زبان مشترک مردم و بزرگان آن قوم باشد که به این زبان اندیشیده و نوشته‌اند. در سراسر مراکز فرهنگ و تمدن اسلامی که عربی زبان‌اند و از این لحاظ از هم نامتمایز، فرهنگ ما از حیث زبان ویژه‌ی‌ خود و هرچه خوب یا بد با آن و در آن روییده و تناورگشته یک استثناست و در این حد خارج از کلیت فرهنگی اسلام قرار می‌گیرد.

اگر قبول داشته باشیم که به این معنی زبان حیاتی و زیستی فرهنگ ما فارسی‌ست ـ آمیختگی زبان فارسی به عربی و آسیب‌دیدگی‌های درمان‌ناپذیرش در عین‌حال نشانه‌ی سخت‌جانی عنصری فرهنگ زبانی ما در استیلای اسلام است که در پیکرگیری و گسترش آن هیچ زبان قومی دیگر زنده نمانده‌ ـ باید بپذیریم که ایرانیان عربی‌نویس چنان متعلق به کل جهان اسلام‌اند که فارسی‌نویسان ما به ما انحصار دارند و فرهنگ ویژه‌ی ما را در اسلام بوجود آورده‌اند. بنابر این ناموجه نیست وقتی اسلام‌شناسان غربی «فیلسوفان» عربی‌نویس ایرانی را نیز عموماً اسلامی و به این معنی عرب می‌دانند.

در تحقیقات فرهنگی خود اروپاییان نیز «فیلسوفان» قرون‌وسطا فیلسوفان «مسیحی» خوانده می‌شوند، گرچه از «ملیت‌های» گوناگون‌اند. برای پی‌بردن به اهمیت زبان فارسی از نظر پی‌ریزی و موجودیت ویژه‌ی ایران در قلمروی اسلام کافی‌ست فارسی‌نویسان آن را نابوده فرض کنیم. در اینصورت از این فرهنگ زبانی که اساس هستی ماست هیچ باقی نمی‌ماند. نابوده انگاشتن ایرانیان بزرگ عربی‌نویس از مایه‌ی ایرانی فرهنگ ما، یعنی از آنچه ایرانیت ما بدان است و شناخته می‌شود، ذره‌ای نمی‌کاست، در حالیکه تصور فرهنگ ایرانی در حیطه‌ی اسلام بدون فردوسی، خیام، نظامی، ناصرخسرو، مولوی، سعدی و حافظ با نابوده انگاشتن آن یکی می‌بود. نه تنها از آنرو که پایه‌های صرفاً زبانی فرهنگ ما کارکرد آنهاست، بلکه چون سخن آنان عملاً شالوده و پشتوانه‌ی حس، فکر و نگرش فرهنگی ماست.

به این نحو هیچ ایرانی نوعی نمی‌تواند بدون آنان ایرانی باشد. در عوض، هیچکس نوعاً نمی‌تواند ایرانی باشد به این سبب که فرهنگ اسلامی را در بیشتر زمینه‌هایش، از «فلسفه» و علم گرفته تا کلام و فقه و اصول، ایرانیان عربی‌نویس پی‌افکنده‌اند. در هر ایرانی می‌توان به‌گونه‌ای فردوسی، خیام، مولوی، سعدی و حافظ را حتا ملغمه‌وار منعکس یافت. اما چنین ترکیبی که ما عموماً تضادی در آن نمی‌بینیم و به‌هرسان نوعیت ایرانی را مشخص می‌نماید، هیچگونه خویشاوندی روحی و فرهنگی با ایرانی عربی‌نویس، هرکه باشد و هرچه نوشته باشد، ندارد. کل این توضیح و تعلیل منحصراً برای متعین کردن فرهنگ ویژه‌ی ایرانی در دایره‌ی اسلام است و نه طبیعتاً برای بخشـیدن ایرانیان بزرگ عربی‌نویس به باقی جهان اسلامی از کیسه‌ی خلیفه. به این ترتیب فارسی‌نویسی و فارسی‌اندیشی می‌شود میزان برای ایرانی‌بودن فرهنگی که در این ویژگی حیاتی و جوهری‌اش در اسلام پرورده و بارآمده و به‌نوبه‌ی خود ایده‌های چه فطری و چه اکتسابی آن را خود پرورانده و به وراثت در ما تقطیر کرده است.

چون زبان فرهنگی ما نیز آن است که احساس و ادراک ما را متعین می‌کند، یعنی به میانجی و گونه‌ی آن ما به آنچه هست و نیست آگاهیم، ایران اسلامی به معنای ویژه‌اش آن فرهنگی‌ست که بر این هستی زبانی تاریخاً استوار گشته و در مداومت و افقش فرهنگ کنونی ما شکل گرفته است. در رویداد این زبان از یکسو شعر و منش آن چیره بوده و از سوی دیگر عنصر و بینش عرفانی بیش از پیش بر این زبان شعری مستولی گشته است.

دلیلش آن که شعر و شاعرانی که در این چندسد‌سال اخیر و هنوز بر ذهن و احساس ما حاکم‌اند و به اصطلاح در «خلوت و جمع‌مان محرم راز ما» هستند یکسره عرفانی‌اند. اینکه ما از بی‌پناهی در این مهلکه‌ی کنونی خودمان را پشت فردوسی و احیاناً نظامی پنهان می‌کنیم، که یعنی اینها نماینده‌ی‌ «ما و ایران ما» هستند ـ در برابر که و چه؟ ـ دلخوشکنک بی‌آزاری‌ست بدون کمترین تأثیر و اهمیت فرهنگی، و خاطرمان جمع باشد که دلمان با مولوی و حافظ است و با دل آنان می‌تپد. اگر یک لحظه استیلای شعری و شعر عرفانی را ندیده بگیریم، تا نثرمان تنها بماند، خواهیم دید که توانایی اندیشه‌ی منثور ما چندان نیست که بتوان حتا با آن تپه‌ای را برداشت، کوه که هیچ. اما به‌راحتی می‌توان با آن اینبار به همراهی شعر، بویژه از نوع عرفانی‌اش، از کاه کوه ساخت.

چنین زبانی نه تنها برای اندیشیدن کافی نیست، بلکه اصلاً زبان اندیشیدن نیست، ضد آن است. اندیشیدن، قطع‌نظر از روشی که باید داشته باشد و در بروز زبانی‌اش منعکس گردد، یعنی پرسش و جستجو در امور. ناچار زور و بُرد هر اندیشه‌ای به همان نسبت کم و کوتاه یا زیاد و دراز است که هنوز نپرسیده و نجُسته تنگ نفس بگیرد و از حرکت بازایستد، یا تا آنجا که نفس دارد در این راه پیش رود. و درست چیزی که اندیشه‌ی ما چه در نثر و چه در نظم هیچگاه در سراسر رویداد فرهنگی‌اش نداشته و نمی‌شناخته انگیزه‌ی پرسیدن و زور جستجوکردن بوده است.

برای آنکه نه در رویداد تاریخی و تشکل فرهنگی‌اش مشکلی می‌دیده و نه در چگونگی آدمی و جایگاه او در آن گردونه بغرنجی می‌یافته تا پرسش گریبانش را بگیرد و رها نکند. آنچه در این دو زمینه به‌وقوع پیوسته، برای ما مشیت الاهی بوده که مستمراً «تفویض حقیقت» می‌کرده است. در قبالش اندیشه‌ی منثور و منظوم ما از آغاز شیرخوارگی و کودکی چه وظیفه‌ای داشته؟ نشخوار این حقیقت. به این اعتبار و قیاس بجاست ما خودمان را حتا «حقیقت‌زاده» بنامیم، ما که در تاریخ دوهزار و پانسد‌ساله‌مان دو بار از بطن «حقیقت» به‌دنیا آمده‌ایم. بار اول در زرتشتیت و بار دوم در اسلام: درست همان زمانی که آب حیات زرتشتیت تمام و کمال می‌خشکد و ما به حال احتضار می‌افتیم، چشمه‌ی اسلام می‌جوشد و ما در آن و از آن بازمی‌زاییم، برای یک عمر دینی و ابدی دیگر. شاید به همین جهت هم از سقاهای آن که ما را از مرگ دینی‌مان نجات می‌دادند استقبال کرده‌ایم. در هرحال، حتا اگر بر اثر تصادف محض هم ما طعمه‌ی اسلام شده باشیم، اسلام را می‌توان رنسانس فرهنگ دینی ایران باستان نامید، همچنانکه «رنسانس‌های» فرهنگی‌مان هم در زرتشتیت و هم در اسلام طبیعتاً دینی بوده‌اند.

با این همه، ایران اسلامی به معنای ویژه‌اش، یکسره از پرسش خالی نیست، یکی دو استثنای تاریخی در آن می‌توان یافت. خیام یکی از آنهاست. چه بسا میان قدمای ما خیام تنها کسی‌ست که اصلاً می‌پرسد. پرسش خیام جدی و حقیقی‌ست و آنطور که من می‌بینم ناشی از این که او به این جهت رویداد جهان را بی‌محمل می‌یابد که از انگیزش و سرانجام آن در دایره‌ی نظامی که به‌زعم او نیز خالق و ناظمی دارد سردرنمی‌آورد.

به این علت اگر همخوانی این بُعد دوگانه را از فضای فکری خیام بگیریم، تمام پرسش‌های او بی‌معنی می‌شود. به همان‌گونه که پرسش او از حد شکوه تجاوز نمی‌کند و شکوه و شکایت همیشه مرجعی دارد که بدون او سخن و پرسش خیام هم نمی‌توانست میسر گردد، شوریدن او نیز در نهادش محکوم به شکستی‌ست که او را به صلحی اضطراری یا انتخابی با عامل و مرجع جهان سوق می‌دهد. «تا چند خوری غم جهان گذران» نتیجه‌ی آن شکست و نمودار صلح ناشی از آن است.

قطع‌نظر از نتیجه‌ای که بر اثر باورش به عامل و مرجع هر چند خودکامه‌ی جهان بدان رسیده و در آن گرفتار مانده، به‌صرف آنکه سه‌گانگی جهان طبیعت و آدمی و خدا در بستگی‌شان به‌عنوان مشکل برای او مطرح می‌شود، خیام میان قدمای ما ـ سوای رازی ـ نه فقط تنها کسی‌ست که می‌پرسد و در نتیجه می‌اندیشد، بلکه به کلیت جهانی سرگردان و نابهنجار می‌اندیشد ساخته‌ی خدایی آفریننده و توانا که عامل و مسئول سرنوشت آدمی نیز هست. اینکه مخاطب او در پرسش‌هایش معناً خداست، اینکه جهان‌سازی، جهان‌آرایی و جهان‌ویرانی او را مثلاً برخلاف مولوی مردود اعلام می‌کند، یا کل نظام این جهان را نادرخور می‌شمرد، هم دال بر این است که به خدایی عامل و آمر باور دارد و هم طبعاً دال بر این که خود را در اندیشه و سنجشش برتر از آن می‌دانسته که به مدعیات و توجیهات ادیان و مؤسسان آن وقعی نهد.

به همین جهت هم خود را کافر و بی‌دین خوانده و بهشت و دوزخ را دست انداخته، تا از دید خود بی‌ارزشی اینگونه تصورات دینی یا اسلامی را نشان دهد. اما هیچیک از اینها الزاماً ناقض باورداشتن به خدا نیست. به‌هرسان خیام قادر نیست بن‌بست صلح اضطراری یا انتخابی با خدا را بازنماید و وجود خود او را معروض پرسش قرار دهد، یعنی در هستی او شک کند.

هرگاه از هدایتیسم نهان و آشکار زمانه‌ی خود که همیشه نشیب و فراز داشته بگذریم و نیز لغزش‌های اساسی هدایت را در فهمیدن خیام ندیده بگیریم ـ ازجمله اینکه خیام را فیلسوف می‌خواند؛ استهزایش را در مورد نویدها و توضیح‌های دینی و خصوصاً اسلامی مربوط به این جهان و جهان دیگر حمل بر نفی خدا از جانب او می‌نماید؛ حسرتی مشترک و همریشه نسبت به گذشته‌ی ایران در خیام و حسن صباح می‌یابد، این حجت اسماعیلی و مآلاً مسلمان شیعی مذهب را به دلیل «مذهب جدید»ش موجد «شورش ملی ایران» می‌نامد و در خیام، با وجود آنکه در رباعیاتش به اندازه کافی به عقل خندیده، مؤسس مکتبی عقلی و فلسفی می‌بیند (ر.ک، ترانه‌های خیام، مقدمه) ـ هدایت تنها کسی‌ست که بن‌بست پرسش خیام را شکافته و به‌گونه‌ی خود راه آن را به‌پیش باز کرده و ادامه داده تا به نفی خدا منتهی گردد.

تأثیر مشابه هر دو در ما این بوده که ما همیشه می‌توانیم به‌گونه‌ای خیامی و هدایتی شویم یا در امور بنگریم، بی‌آنکه لحظه‌ای به خودمان زحمت این را داده باشیم که گامی در راه پرسش آنان به‌جد برداریم. خیام میان قدما و هدایت در دوره‌ی معاصر تنها کسانی بوده‌اند که آدمی را هم در رویداد تاریخی و هم در کلیت هستی بغرنج اصلی دیده‌اند و با پرسیدن و اندیشیدن این بغرنج خود را از باقی نمایندگان فرهنگ ما متمایز کرده‌اند و چون هر دو، با همه‌ی شهرتشان، در عمق فرهنگ ما نابارور مانده‌اند، پرسش و اندیشه‌ی آن‌ها نمی‌تواند در گذشته و کنون شاخصی برای جریان فرهنگی در ایران اسلامی باشد.

چکیده‌ی ملاحظات بالا: ایران اسلامی به کارکرد فرهنگی زبان فارسی متعین می‌گردد. چنین کارکردی فرهنگ ما را بمنزله‌ی عامل پیوند جامعه در رویداد تاریخی آن با شعر یا بینش شعری بنیان می‌نهد و این عنصر همچنانکه جهانبینی عرفانی رفته رفته در تاروپود آن می‌تند، بر آن مسلط‌تر می‌شود و پیوسته مستولی می‌ماند.




برچسب ها : ایران اسلامی و زبان پارسی,

با درود...

 نوشتار دوم را هم از دانشنامه هایی انگلیسی چکیده برگردان کرده ام. این متن به باورهای آیین مانوی می پردازد. امیدوارم درباره هنر مانوی هم مقاله هایی در خور بیابم و ترجمه کنم.

با سپاس...

 

 

 

آیین مانوی و باورهای گنوسی

گزینش و برگردان از محمود رضا

 

آیین مانوی مهمترین نمونه از باورهای گنوسی محسوب می شود. ابتدا مختصری درباره این مسلک توضیح می دهیم. گنوستی سیسم نوعی گرایش دینی و فلسفی در شرق بود که در قرن اول پس از میلاد پدیدار گشت و در دین های مسیحی و یهودی تاثیری بزرگ به جای گذاشت. این تاثیر در سده های بعدی در این دو دین رفته رفته کمتر شد اما نوع تفکر گنوسی باقی ماند و در دین هایی دیگر نمود یافت.  امروزه اموزه های گنوسی را تنها در یک فرقه مذهبی بزرگ می توان یافت:  اسماعیلیه. مفهوم تقیه هم ریشه ای گنوسی دارد. آیین زنده دیگری که تاثیر باورهای گنوسی را به خوبی نشان می دهد  دینی است به نام مندائیه که پیروان بسیار کمی دارد. آنها در جنوب ایران، استان خوزستان، و بیشتر در عراق زندگی می کنند. این دین به زمان پیش از مسیح باز می گردد. آنها پیامبران ابراهیمی را تا  یحیای (یوحنا) تعمید دهنده می پذیرند . مهمترین کنش دینی آنها غسل تعمید است که باید هر روز انجام دهند از این رو همواره نزدیک رودخانه ها ساکن می شدند. گفته می شود این آیین حدود شصت هزار پیرو دارد.




برچسب ها : آیین مانی, ایرانشناسی,


دریافت کد رتبه جهانی سایت و وبلاگ