منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
درباره

بـا تـوگـويـم ميهنــم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم آسمـانـت را پُـلِ پـروازِ سُنبـل مـی کنـم در سـرِ پيـری جـوان مـی گـردمـی همچـون بهـار کـوچـه بـاغـت را پـر از آواز بلبـل مـی کنـم جـاودانـه ميهنـم اين بـار هـم مـی سـازمـت چون درفـش کـاويـان هر جای می افرازمت همچـو رستـم می کَـنم ديـو پليـدی را ز جـای چـون فـريـدون شـوکـت ديـريـنه می پـردازمت با تـو مـام ميهنـم ديـرينه پيمـان می کنـم گـر که ايـرانـم نبـاشـد، تـرک ايـن جـان می کنم همچـو آرش بر پَـرِ البـرز جـان بـر کَـف بـه پـای کوهسـاران را پُـر از آواز ايــران می کنم بـا تـو گـويـم ميهنـم اين بـار هـم گـل می کنم با تـو گـويـم ميهنم ايـن بـار هـم گـل مـی کنـم
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
ایران جاویدان

تاریخs

   رشتی ها جزء اولین ایرانیها بودن که به دختراشون اجازه رفتن به مدرسه و تحصیل دادن..

اولین خانه سالمندان و معلولین اولین داروخانه شبانه روزی ایران (داروخانه کارون) 

ایران توسط  دکتر آرسن در رشت احداث شد.

اولین بانک ایران (بانک سپه) در رشت تاسیس شد…


اولین بازیگر تئاترِ زنِ ایران (مرحوم فرخ لقا هوشمند) وهمچنین مرحوم حمیده خیرآبادی معروف به نادره و ملقب به مادر سینمای ایران ، رشتی بود..


رشت اولین شهر برای صادرات و واردات با اروپا بود.


اولین کتابخانه ی ملی ایران، کتابخانه ملی رشت بود.


رشت تنها شهر در دنیاست که باران هایی بصورت خاکی در آن می بارد و معروف به خاک باران است..


معروفترین پروفسورها و مغزهای ایرانی در دنیا (پروفسور رضا, پروفسور سمیعی, مرحوم پروفسور اکبرزاده , مرحوم دکتر بهزاد پدر زیست شناسی ایران, دکتر محمدرضا عطرچیان عضو AFFILATE مهندسین سیویل آمریکا (ASCE) عضو سازمان بین المللی کارشناسان ORDINEX که مرکز آن در کشور سوئیس می باشد) و… رشتی هستند.

این ها لاف نیست!

بلکه عظمت یک شهر با پیشینه ی تاریخی, علمی و فرهنگیِ غنیست..

کتابخانه ملی رشت4

ایران با تمام اقوامش زیباست

یه روز یه رشتیه در مخالفت با نفوذ بیگانگان در کشورمون قیام مسلحانه می کنه ولی هرگز حاضرنمیشه با سرباز ایرانی بجنگه

اون رشتی وطن دوست و با غیرت رو با نام میرزا کوچک خان جنگلی میشناسیم

یه روز یه ترکـــه میره جبهه ، بعد از یه مدت فرمانده میشه

یه روز بهش می گن داداشت شهید شده افتاده سمت عراقی ها اجازه بده بریم بیاریمش
جواب میده کدوم داداشم؟! اینجا همه داداش من هستن
اون ترکـــه تا زنده بود جنگید و به داداش های شهیدش ملحق شد
اون ترکـــه کسی نبود جز مهدی باکری

یه روز یه رشتیه با گویش کاملا رشتی که زمانی رییس دانشگاه ملی ایران ( بهشتی ) بود ، پایه گذار دانشگاه صنعتی آریامهر ( شریف ) میشه ولی عشقی عجیب به تربیت فرزندان ایران دلیل همیشگی اون برای حضورش در دبیرستان البرز بود

 

اون رشتیه نخستین دکترای ریاضی ایران یعنی دکتر محمدعلی مجتهدی بوده

 


یه روز یه ترکـــه اولین عمل جراحی قلب و کلیه رو تو ایران می کنه
بعد مجله وارلیق رو منتشر می کنه, جایزه بهترین پزشکم دریافت می کنه

 

اون شخص کسی نیست جز پروفسور جواد هییت


 

یه روز یه ترکـــه پایه گذار منطق فازی در دنیا میشه، که مبنای علمی و اساس ساخت هوش مصنوعی و سیستم های کنترل پیشرفته امروز رو تشکیل میده

اسم اون ترکـــه دکتر لطفی زاده بوده

 

یه روز یه ترکه که لهجه خیلی غلیط ترکی هم داشته سپر حرارتی ماه نشین آپولو ۱۱ رو طراحی میکنه تا نخستین انسانهایی که پا بر ماه گذاشتند در بازگشت به جو زمین خاکستر نشن . البته ماه نشینهای بعدی هم از این سپر استفاده کردند

اون ترکه همون دکتراعتمادی دانشمند برجسته ایرانی در ناسا بوده

 

ایران با تمام اقوامش زیباست

2



به هر پدیده می‌ شود از زوایای مختلف نگاه کرد، وقتی ما به پرتره‌های مردم در عکس‌های قدیمی نگاه می‌کنیم، می‌توانیم تنها به اجزای صورت، پوشش و شیوه آرایش و پیرایش موها سر و صورت مردم نگاه کنیم، یا اینکه گامی هم فراتر بنهیم و چیزهایی پنهانی از آنها استخراج کنیم.

یکی از سؤالاتی که با بررسی عکس‌های قدیمی ما برای ما آشکار می‌ شود این است که «تقریبا همه» در عکس‌ها، حالتی جدی و عبوس دارند و لبخند، عنصری کمیاب در همه این عکس‌هاست.

چرا چنین است، آیا در آن زمانه مد بوده که جلوی دوربین لبخند نزنند؟!

این عکس ژنرال بزرگ آمریکایی – ژنرال گوردون- است، ببینید که او چقدر جدی است:

 تاریخ

البته یک آدم نظامی در این سمت، باید هم جدی باشد، اما توقع ما از مارک تواین با اون روحیه و با آن رمان‌ها شادی‌آورش، چیز دیگری است؟ اما او هم بسیار عبوس می‌ نماید.

 تاریخ

باز هم با من موافق نیستید، به دو عکس زیر توجه کنید، ببینید چقدر ادگار الن پو، اخمو است، حالا ممکن است بگویید که او داستان سیاه زیاد دارد و این اخم با آن روحیه سازگار است.

 تاریخ

پس من این پرتره را هم به شما نشان می‌ دهم که همه در آن قیافه جدی استاندارد دارند!

 تاریخ

همین موضوع باعث شده است که یک فتوژورنالیست، موضوع نبود لبخند در پرتره‌های قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را بررسی کند و به نتایجی برسد:

ساده‌ترین دلیل، دلایل تکنیکی است، نخستین عکس دنیا در سال ۱۸۲۶ گرفته شده، زمان نوردهی عکس ۸ ساعت بود، در سال ۱۹۳۹، یک ابتکار باعث شد، زمان لازم برای نوردهی به ۱۵ دقیقه کاهش یابد، اما با این پیشرفت و پیشرفت‌های بعدی، باز هم زمان نوردهی و مشکلات تکنیکی وجود داشتنند.

 تاریخ

و بدیهی است که حفظ حالت صورت در حالت لبخند، بسیار دشوارتر از گرفتن یک حالت ثابت است. همین امروز هم هنگام ثبت عکس، خیلی موارد ما به ضرب و زور «چیز» گفتن به صورت تصنعی لبخندی می‌ زنیم، حالا تصور کنید که کسی مجبور باشد، چند دقیقه لبخند را روی صورتش، بدون تغییر حفظ کند!

همه‌اش همین؟!

نه! یک دلیل جالب دیگر مشکلات بهداشت دهان و دندان مردم بود، در شرایطی که همین حالا هم وضعیت بهداشت دهان و دندان مردم در کشورهای در حال توسعه خوب نیست، و هزینه اقدامات دندانپزشکی بالاست، تصور کنید که صد – صد و پنجاه سال پیش، اوضاع به چه ترتیب بود، در آن سالیان، در بسیاری از مردم، به مجرد باز کردن دهانشان مشخص می‌ شد، پس آنها ترجیح می‌ دادند که با دهانی بسته و بدون لبخند عکس بگیرند.

 تاریخ

اما دلیلی بعد شاید از همه جالب‌ تر باشد:

این روزها هر ثانیه ۳۵۰۰ عکس در فیس‌ بوک آپلود می‌ شود، عکس‌های متعددی هم روانه اینستاگرام و سایت‌های اشتراک عکس دیگر می‌ شود، هر کسی هم که یک گوشی هوشمند داشته باشد، یک دوربین -گرچه کم‌ کیفیت- برای ثبت عکس دارد و کیفیت دوربین‌های که شهروندهای عادی در خانه‌هایشان دارند، در بسیاری اوقات از کیفیت دوربین‌های استودیوهای عکاسی دهه‌های پیش بیشتر است.

با این حساب، عکس‌هایی که از هر یک از ما به یادگار خواهد ماند بی‌ شمارند، در سه چهار دهه قبل، شاید از هر فرد، حداکثر کمتر از ۱۰۰ عکس باقی می‌ ماند و اگر عقب‌ تر برویم، تعداد عکس‌هایی که حتی از آدم‌های مشهور گرفته می‌ شود، در تمام طول عمرشان شاید به بیست سی عکس می‌ رسید.

با این حساب اهمیت هر عکس، بسیار بیشتر از زمان حاضر می‌ شد و خود شخص و عکاس ترجیح می‌ دادند که حقیقت وجودی او را ثبت کنند و نه یک حالت فیزیکی و روحی زودگذر را!

درست به همین خاطر است که مارک تواین گفته بود:

عکس یک سند مهم است، هیچ چیز احمقانه‌ تر از آن نیست که برای آیندگان یک لبخند احمقانه که برای همیشه ثابت باشد، به یادگار بگذاریم.

حتی اگر به پرتره‌های نقاشی هم رجوع کنیم، می‌ بینیم که لبخند چیزی است که بیشتر در چهره افراد مست، فقیر و مست و هرزه دیده می‌ شود، تا شخصیت‌های مهم اجتماعی و حداکثر بتوانیم لبخندی به اسرارآمیزی لبخند مونالیزا را پیدا کنیم!

چالب است که به پرتره‌های قدیمی نگاه کنیم، می‌ بینیم در معدود پرتره‌های مشهوری که لبخند، ثبت شده، یک حالت دوگانگی و تردید به چشم می‌ خورد، مثلا در این پرتره مشهور که اثر آنتونلا دا مسینا است، خبرگان فن عقیده دارند که ما بیننده بین لبخند و حالت ایستای صورت سرگردان می‌ ماند.

 تاریخ

پرتره، چه در نقاشی و چه در عکاسی، مترادف با ثبت فیزیکی یک عکس نیست، آن دسته از عکاسان حرفه‌ای که پرتره می‌ گیرند، با نورپردازی مناسب و القای میمیک مناسب و تکنیک‌های عکاسی می‌ توانند یک عکس گویا خلق کنند که شخصیت و روحیه و حتی نیات و حالات روحی پایدار -و نه آنی او را- ثبت کند، پس طبیعی است که در دهه‌های اول پیدایش عکاسی، که عکاسی، بیشتر عکاسی پرتره بود، تا عکاسی خبری و عکاسی‌های اتفاقی، چنین هدف و سبکی بیشتر مشاهده بشود.



ملک منصور میرزا، دومین فرزند مظفرالدین شاه در ۱۸ ربیع الثانی ۱۲۹۷ هـ.ق در شهر تبریز به دنیا آمد و در سال ۱۳۰۳در حالی که هنوز کودک ۶ ساله بیش نبودshoa2 به قول ابراهیم شیبانی صاحب کتاب منتخب التواریخ از روی شایستگی! لقب «شعاع السلطنه» گرفت و در سن هفده سالگی یعنی سال ۱۳۱۴ به حکومت گیلان و توالش منصوب شد و در همین سال، روزنامه شرافت که قسمت اعظم آن به زندگینامه افراد حکومتی اختصاص دارد در شماره ۴ خود درباره وی متملقانه می‌نویسد که: «از انواع فضایل و هنرهای گوناگون بهره و نصیبی وافی دارند خاصه در علوم عربیه و فنون ریاضی و طبیعی و از شیمی و فیزیک و فن تاریخ و سایر معلومات عصر جدید از لسان فرانسه و انگلیسی و صنعت عکاسی و فنون حربیه و قواعد عسکریه از پیاده نظام و توپخانه که مدت هفت سال تمام در توپخانه مشغول مشق و تعلیم بوده‌اند و کلیه آداب که در جمله این علوم و فنون مقام والایشان اشهر و برتر از وصف و بیان است » هر چند معلوم نیست فردی که از ۱۱ سالگی تا ۱۷ سالگی خود را با مشق و تعلیم توپخانه گذرانده است این همه علوم و فنون دیگر را چگونه فرا گرفته است.
وی بالاخره در اواخر
۱۳۱۸ در سن ۲۱ سالگی به حکمرانی فارس منصوب می‌شود و در روزچهار شنبه ۲۷ ذیحجه همان سال وارد شیراز می‌شود.
شعاع‌السلطنه از همان روزهای اول ورودش سعی می‌کند که کارها را خود به دست بگیرد و اولین حکمش این بود که بیگلر بیگی همه روز از صبح بیاید در باغ حکومتی بنشیند و عصر برود چوب و فلک و زنجیر خانه هم فقط به خود حکومت منحصر باشد و دیگر کسی حق چوب زدن و حبس کردن نداشته باشد. این حکم در ظاهر به نفع مردم شهر بود. اما درحقیقت برای این بود که همه حکومت و کارهای شهر در ید قدرت وی باشد و از نفوذ دیگران کم کند.

شعاع السلطنه باغ ارم را به عنوان ساختمان‌اندرونی و رشک بهشت را به عنوان ساختمان بیرونی، انتخاب و در میان ارگ کریمخانی نیز شروع به ساختن بنایی کرد؛‌ ولی اکثر وقت خود را به شکار و تفریح در باغ‌های اطراف شهر یا در عمارت باغ ارم و رشک بهشت می‌گذراند و فقط در هفته چند روزی را برای رسیدگی به کارها به شهر می‌آمد اما مردم از همه جهت در سختی و ناراحتی به سر می‌بردند و به خصوص از نظر پخت نان کمبود بسیاری در شهر وجود داشت اما شعاع‌السلطنه به جای اینکه درصدد اصلاح وضع بر آید حکم کرد که کشاورزان باید گندم را با قیمت خرواری هفت تومان به حکومت بفروشند در صورتی که هر خروار گندم تا حمل به شهر برای کشاورزان ۱۰ تومان مخارج داشت حکومت نیز قصد داشت این گندم‌ها را خرواری ۸ تومان به نانوایان بدهد تا از این میان سودی عایدش شود ولی همین حکم که با زور و اجبار نیز اجرا می‌شد باعث شد کمبود بیشتری در شهر به وجود آید و نانوایی‌ها در شهر با ازدحام بیش از پیش مردم مواجه شدند و مردم به خاطر کمبود نان در مضیقه افتادند.
مردم و به خصوص زن‌ها هر جا که شعاع السلطنه را می‌دیدند لب به اعتراض می‌گشودند اما وی به جای تصمیم صحیح در رفع این مشکل فشار را بر نانواها می‌افزود به طوری که یک روز از دروازه اصفهان می‌گذشت جمعیت زیادی را در مقابل یک نانوایی دید در همانجا نانوا را خواست و به خاطر اینکه نان بیشتری نپخته است حکم کرد تا جلو مردم گوش نانوا را بریدند و روزی دیگر حکم کرد که دست‌های نانوایی را با میخ به دیوار کوبیدند و نانوای دیگری را که پیرمردی بود ریش تراشیدند و در بازار گرداندند و علاوه بر اینها به استاد خبازان گفته بود که همه دکان‌های نانوایی باید به قدر کافی نان بپزند و الا تو را هم خواهم کشت و آقا کاکا استاد خبازان نیز به خاطر این حکم ظالمانه و نبودن گندم، شبانه به خوردن تریاک اقدام به خودکشی کرد و تعدادی از نانوایان هم از ترس مغازه‌ها را بستند و در سید میر محمد بست نشستند.
افراد حکومت به هر ترتیب که می‌توانستند گندم و جویی را که مردم کاشته بودند ضبط و در انبارهای دیوانی انبارمی‌کردند به طوری که قیمت یک من جو به یک قران رسید و حتی یک من جو برای خوراک حیوانات در شهر پیدا نمی‌شد. مدتی بعد حکومت گندم‌هایی را که به زور از مردم با قیمت خرواری هفت تومان گرفته بود با قیمت خرواری
۱۴ تومان به فروش رساند و این باعث بالاتر رفتن قیمت‌ها شد.
یکی دیگر از عوامل مهمی که باعث نارضایتی مردم شد این بود که شعاع‌السلطنه املاک مردم را به زور از آنان می‌گرفت و حتی دهاتی را که عده‌ای در زمان ناصر الدین شاه خریده بودند از آنان پس گرفت. این وضعیت ادامه داشت تا بالاخره روز دوشنبه
۲۷ ذیقعده مردمی که به جان آمده بودند تمام دکان ها، بازارها و کاروانسراها را بستند و در مسجد نو، میدان توپخانه و تلگرافخانه جمع شدند و با فریادهای یاعلی و شعارهای ما حاکم نمی خواهیم اعتراض خود را علنی کردند این وضعیت تا دو روز بعد ادامه داشت تا اینکه عصر روز بیست و نهم تلگرافی از تهران رسید که: شعاع‌السلطنه به جهت سفر «مظفرالدین شاه » به فرنگستان لازم است معجلا به تهران بیایید و قوام الملک معتمدالسلطنه نایب الحکومه باشند تا حاکم معین شود و مساله گرانی نان و غیره را قوام الملک حل و فصل کند. اما شعاع‌السلطنه دوباره سعی کرد با ایجاد دو دستگی بین دو گروه از مردم و علما اعتراض آنان را به شکست بکشاند. 1343498633213356_origچند روز بعد مجددا تلگرافی محرمانه به شعاع‌السلطنه رسید که «فورا حرکت کنید ولی اگر یک نفر از مردم دماغش خون بیاید مسوول دولتی خواهید بود» با رسیدن این تلگراف شعاع‌السلطنه شبانه از شهر بیرون رفت. اما مردم می‌گفتند تا زمانی که حاکم جدید از تهران نیاید و به وضع ما رسیدگی نکند از مسجد بیرون نخواهیم رفت. تا اینکه بالاخره عصر روز دوشنبه ششم ذیحجه معتمد السلطنه نماینده‌ای پیش علما فرستاد و قول داد که تا ظرف یک هفته نان را برای مردم ارزان کند. و علما نیز قبول کرده سندی از او گرفتند که تا هفته بعد نان تنوری را یک من ۴ عباسی و نان سنگک یک من هفت صد دینار و نان تاوه‌ای یک من ده شاهی به مردم بدهند و با گرفتن این سند مردم از مسجد بیرون آمدند و متفرق شدند اما آدم‌های شعاع‌السلطنه تا روزهای بعد نیز سعی در به آشوب کشیدن شهر می‌کردند و خود وی نیز بیش از سی هزار تومان بابت ساختمان واقع در ارگ به گچ کوب و آجر پز بدهکار بود که با رفتنش از شهر هیچ کدام را پرداخت نکرد.
شعاع‌السلطنه بعد از عزل از حکومت شیراز در سال
۱۳۲۰ هـ.ق مدتی در تهران رییس دیوانخانه بود و در این سال‌ها که دوران اوج گیری نهضت مشروطه نیز بود به خاطر رقابتی که با محمد علی میرزا ولیعهد داشت خیال پادشاهی را در سر می‌پروراند؛ اما بعد از تاجگذاری محمدعلی شاه با خوی خود کامگی که در همه خاندان قاجار بود هر دو با مشروطه به مخالفت برخاستند و حتی محمد علی شاه سعی کرد با کمک شعاع السلطنه از دکتر اعلم الدوله پزشک مخصوص مظفر‌الدین شاه نامه‌ای را بگیرد مبنی بر اینکه شاه هنگام نوشتن فرمان مشروطیت از سلامت کافی برخوردار نبوده و فرمان مشروطه ارزشی ندارد اما باخودداری اعلم الدوله، در این کار نیز ناموفق ماندند.

 

گردآوری :جمال رادفر



حملهٔ مغول به ایران به سه لشکرکشی مغول که به تشکیل حکومت ایلخانان مغول در ایران انجامید، اشاره دارد. حملهٔ مغول در پی واقعهٔ قتل ۴۵۰ بازرگان مسلمان مغولی در شهر اترار آغاز شد. شروع نخستین لشکرکشی در سپتامبر سال ۱۲۱۹ میلادی (پائیز ۶۱۶ ه ق) و به فرماندهی چنگیز خان بود. سلطان محمد خوارزمشاه در همان سال با سپاهی ۴۰۰٬۰۰۰ نفری به مبارزه با مغول آمد ولی از جوجی پسر چنگیز شکست خورد و از آن پس تصمیم گرفت که از مواجهه با لشکر مغول خودداری کند. او تصور می‌کرد که مغولان بعد از اینکه مقداری غنیمت به دست آوردند به کشور خود مراجعت می‌کنند. فرار سلطان محمد باعث شد که چنگیز بدون اینکه بیمی از روبرو شدن با یک سپاه بزرگ را داشته باشد با فراغ خاطر مهیای حمله به شهرهای خوارزمشاهی شود. چنگیز جهت دستگیری سلطان محمد دو نفر از بزرگان لشکر خود به نام‌های جبه نویان و سبتای بهادر را به تعقیب او فرستاد. سال بعد سلطان محمد در بستر مرگ، جلال‌الدین خوارزمشاه را به جانشینی خویش‏ برگزید و جلال‌الدین بیش از ۱۰ سال بعد از مرگ پدر در برابر سپاهیان مغول ایستادگی نمود. دومین لشکرکشی در سال ۶۲۶ ه ق به امر اوگتای قاآن و به فرماندهی جرماغون نویان بود. این لشکرکشی به قصد پایان دادن به مقاومت جلال‌الدین خوارزمشاه و تسخیر مناطقی که باقی مانده بود، انجام شد. در پایان این دو حمله مغولان به سلطنت خوارزمشاهیان بر ایران پایان دادند و بسیاری از شهرهای خوارزمشاهی مانند سمرقند، مرو، بامیان، هرات، توس، نیشابور و پایتخت این سلسله گرگانج بکلی ویران شده و مردم آن قتل عام شدند. خط سیر تخریب و ویرانی فقط منحصر به شمال و شمال شرقی ایران نبود، در مرکز و غرب ایران نیز شهرهای ری، قم، قزوین، همدان، مراغه و اردبیل به کلی ویران شدند.



از دیگر ساخته های شگفت انگیز مهندسی ایرانی کانال سوئز می باشد که بدست توانای دانشمند ایرانی “آرته” در اواخر قرن ششم پیش از میلاد و به فرمان داریوش بزرگ حفر گردید و افتخاری همیشگی را برای ایرانیان ثبت نمود.
داریوش هخامنشی با توجه به اهمیت راه های دریایی به ویژه راه دریایی میان ایران و مصر که در آن زمان جزو کشورهای تابعه شاهنشاهی هخامنشی بود دستور داد کانالی میان دریای مدیترانه و دریای سرخ از راه رود نیل حفر شود تا کشتی های تجاری و نیز ناوگان دریایی ایران به آسانی از آن عبور کرده و راه کوتاهتری میان ایران و مصر پیموده شود.

کانال حفر شده بدست ایرانیان با کانال امروزی که در سال 1869 بدست مون فردینالد اوسپس حفر شد از نظر مسیر کمی متفاوت می باشد. پس از پایان کندن کانال به یادبود این افتخار بزرگ لوح یادبودی به زبان های پارسی، عیلامی، بابلی و مصری در آنجا نصب گردید که متن پارسی آن به شرح زیر می باشد:

 

منم داریوش شاه شاهان، شاه کشورهایی که همه نژادها را در خود دارد. شاه این سرزمین بزرگ با مرزهای فراخ. من پارسی هستم و به همراه پارسیان، مصر را گرفتم و دستور دادم تا این کانال را از نیل که در سرزمین مصر جاریست تا دریایی که پارسیان بدانجا روند بکنند، این کانال کنده شد همانگونه که فرمان دادم و کشتی ها از مصر به سوی ایران روانه شدند چنانکه اراده من بود.
این کتیبه در سال 1866 هنگام حفر کانال جدید در 33 کیلومتری کانال کنونی یافته شد. روی این لوحه سنگی نقش دو تن حجاری شده و در میان آن نام داریوش شاه نوشته شده است. در سوی دیگر لوحه کتیبه مفصل تری به زبان مصری حک شده است و نقش داریوش شاه مانند فرعون های مصری تزیین گشته است. صورت او زیر قرص آفتاب بالدار حک شده و خدایان دو نیمه پایین و بالای نیل در زیر پای او به هم متصل گشته اند و نام کشورهای تابع ایران نوشته شده است . به این شکل خواسته اند بنمایانند که داریوش از سلسله فراعنه مصر که مقتدرترین آنها هژدهم بود نیز برتر است.
نمایندگان کشورهای تابعه در این لوحه زانو زده و به حالت کرنش و خضوع در پیشگاه داریوش هستند.

 

 
   

ترجمه متن مصری لوحه:
آن تریوش (داریوش ) زاده اله نیت (مادر خدایان مصر ) انجام داد تمام آن چه را خدایان آغاز کرده بودند. سرور همه چیز که قرص آفتاب صورت او را احاطه کرده است. وقتی هنوز به دنیا نیامده بود و در شکم مادر جای داشت نیت او را پسر خود خواند. دست خود را با کمال به طرف او برد تا دشمنان او را بر افکنند چنانکه از برای پسر خود کرد …
او دشمنان خود را در تمام ممالک نابود می کند. شاه مصر بالا و پایین آن تریوش که تا ابد پاینده باد. شاهنشاه بزرگ پسر ویشتاسب هخامنشی است او پسر اوست قوی و جهانگیر است. تمام بیگانگان به او روی می آورند و برای او کار می کنند.
گفتنی است که در کتیبه های مصری نام 5 تن از شاهان هخامنشی ( کوروش بزرگ – کمبوجیه – داریوش بزرگ – خشایار شاه – اردشیر اول و اردشیر سوم ) تاکنون دیده شده است.



به گواهی هرودت و گزنفون ، تاریخ نویسان نام آور یونانی ، که هر دو از رخدادهای ایران هخامنشی بسیار نوشته اند ، رویدادی بزرگ در سال 600 پیش از میلادی شکل گرفت . در این سال بود که نوزادی به نام کوروش از پیوند میان کمبوجیه یکم ، شاهزاده پارس ، و ماندانا دختر استواگ ( آژیدهاک ) آخرین پادشاه ماد به وجود آمد .

 خواندنی های تاریخی

پروفسور ریچارد فرای ، داشگاه هاروارد : « گفته اند که آستواگ خوابی دید و مغان درباری که بزرگان دینی کشور بودند ، خواب او را این گونه تعبیر کردند که نوه ی او ، کوروش ، وی را سرنگون خواهد کرد . از اینرو ، آستواگ دخترش ماندانا را که باردار بود از پارس فراخواند و پس از زاده شدن کوروش فرمان داد تا او را از میان بردارند . استواگ این کار را به وزیر خود هارپاگ سپرد ، و او نیز کشتن نوزاد را به چوپانی واگذاشت . قضای روزگار چنان بود که زن چوپان در همان روز کودک مورده ای زاده بود ، پس از چوپان خواست تا کوروش را به فرزندی پذیرفته و جسد نوزاد را به عنوان گواه اجرای امر به هارپاگ نشان دهد . هنگامی که کوروش به ده سالگی رسید آستواگ از ماجرا آگاه گشت ، ولی مهر کوروش را به دل گرفت و او را نزد پدر و مادر به پارس روانه کرد . »

شیردل پارس

پس از گذشت چند سال ، کوروش به جای پدر بر تخت شاهی انشان ( پارس ) نشست ؛ در این زمان بود که محوطه ای که پاسارگاد نامیده شد را به منزله اقامتگاه خویش برگزید . « پاسارگاد » برگرفته از نام یکی از قبایل پارسی است که کوروش و خاندان هخامنشی او به آن تعلق داشتند .

در این دوران ، به گواه وقایع نگاران بابلی ، « در سال 550 پیش از میلاد ، پادشاه ماد ، استواگ ، لشگری بهم آورد و به جنگ کوروش ، شاه انشان ، رفت . اما لشگریان او سر از فرمان وی پیچیدند و استواگ را به زنجیر کشیده به کوروش سپردند . کوروش سپس لشگر به کشور ماد برده ، کاخ شاهی بگرفت و زر و سیم و دیگر ارزیدنی ها به غنیمت به انشان برد . »

 خواندنی های تاریخی

نخستین امپراتوری جهانی

فقط سی سال پس از پیوند پارس ها و مادها بود که این دو قوم ایرانی توانستند سایه قدرت کشورهای دیگر همچون آشور و بابل را زا سر خود زدوده و شاهنشاهی بزرگی پایه ریزی کنند که سه قاره ی بزرگ گیتی را در بر می گرفت . این سرزمین ، بزرگترین امپراتوری بود که جهان تا آن زمان به خود دیده بود . در آن دوران ، مردمانی گوناگون از یونان تا حبشه ، و از لیبی تا هند مقام پادشاه ایران را بر اورنگ شاهی بزرگ می داشتند و او را شاه شاهان می خواندند .

 خواندنی های تاریخی

بنیان گذار این امپراتوری پهناور ، کوروش هخامنشی ، افزون بر مردمان کشور خود ، که به گفته هرودوت او را پدر خویش می خواندند ، بر مردمان دیگر نیز تاثیری ماندگار نهاده بود : عالمان دینی بابل او را فرستاده ایزد خود ، مردوک ، می دانستند ، یهودیان او را به منزله مسیح و نجات بخش خود می شناختند ، تاریخ نگارانی همچون گزنفون ، او را فرمانروایی ایده آل می پنداشتند و فرزانگان یونان همچون افلاطون ، او را در خردمندی و کشورداری می ستودند .

منشور کوروش

پادشاهان ایرانی به پیروی از آیین های باستانی مرسوم در آن دوران ، درون پی بناهایی که می ساختند پیکرک ، سنگ – نوشته و یا گل – نوشته ی یادمانی قرار می دادند . آنچه که به منشور کوروش معروف شده است نیز در شمار چنین یادگارهاست که به خط بابلی متنی برآن نوشته و در شالوده ی حصار بابل به یادگار نهاده شده بود تا یادمانی باشد از فرمان کوروش در بازسازی آن در 539 پیش از میلاد . این استوانه ی بی همتا در سال 1879 توسط هرمزد رسام به هنگام کاوش های باستان شناختی در نیایشگاه مردوک ( ایزد پشتیبان بابل ) یافت شد .

 

دکتر عبدالحمید ارفعی ، متخصص زبانهای باستانی : « متن استوانه از تسلط کوروش بر بابل در 539 ق . م می گوید نخست ، این متخواندنی های تاریخین با نثری روایی به جنایات نبونایید ، آخرین شاه بابلی ، می پردازد . به دنبال آن داستان جست و جوی مردوک برای یافتن پادشاهی دادگر می آید . مردوک ، کوروش شاه انشان ( پارس ) را برمی گزیند و او را پادشاه جهان می خواند . کوروش ، در آغاز ، پادشاهی دادگرانه ی خود را بر دیگر قوم های ایرانی گسترش می دهد و سپس به دستور مردوک لشکر به بابل می برد و شهر را بی جنگ تسخیر می کند . بابلیان ، نبونایید را به بند کشیده به کوروش می سپارند و پادشاهی او را شادمانه پذیرا می شوند . از اینجا به بعد کوروش خود را معرفی می کند و از کارهایی که در بابل انجام داده سخن می گوید .»

 

دکتر جان کرتیس ، موزه ی بریتانیا ، لندن : « نوشته های این استوانه ی گلی گواهی است بر آنچه که متن های دینی و تاریخی درباره ی خواندنی های تاریخکوروش و کردارش ثبت کرده اند . گرچه منابع تاریخی گوناگون از احترام کوروش به مردم کشورهای فتح شده بسیار سخن گفته اند . در این استوانه او خود از احترام به ملت های زیر دستش سخن می راند . در نوشته های این استوانه به صورت مستقیم سخنی از حقوق بشر در میان نیست . اما نگرش مهرآمیز و محترمانه ی پادشاه به مردمان سرزمین های گوناگون ، آشکارا دیده می شود ؛ و این در جهان کهن سابقه نداشته است . »

 

                                                                                                                  شکوه پاسارگاد

                                                                                                                 مولف و پدیدآورنده : فرزین




موضوع :
چهره هاي ماندگار ايران ,  , 

_تاریخ

خنداندن  دیگران هنری است خداداد که از دست هرکسی برنمی  آید  . در گذشته های دور ایرانیان شیرین سخنی بوده اند که لب مردم تاریخرا به خنده باز می کرده اند . اما هیچگاه در ایران جایگاه مشخصی برای این افراد وجود نداشته  که بتوانند به طور مستقل حرفشان را بزنند و خنده بازاری به را بیاندازند  پس مجبور بوده اند در کنار حاکمان و پادشاهان جا بگیرند و از این طریق زندگی بگذرانند .  به این گروه شیرین  زبان در گذشته ها تلخک می گفته  اند شاید از آن جهت  که حتی بزرگان هم از نیش انتقادات آنها که در لایه ای از شوخی پیچیده می شد در امان نبودند  اما به مرور زمان نام دلقک گرفتند . 

در تاریخ نام بعضی از این تلخکان به یادگار مانده اما چندان اطلاعی از رفتار وگفتار آن ها نمانده است .  بیشترین اطلاعات تاریخی از این افراد از دوران قاجار ثبت شده است . دراین دوران علاوه بر شاه ، درباریان نیز مجالس جشن وشادمانی برگزار می کردند و همیشه عده ای ازدلقکان ، بندبازان و تردستان در این مهمانی ها به هنر نمایی می پرداختند . شاید بیشترین نامی که به گوش همه رسیده است نام کریم شیره ای دلقک مخصوص ناصرالدین شاه باشد .

آواز رعایت ادب به شاه و درباریان و شاهزادگان معاف بود و اجازه داشت هر موقع ، ودر هر کجا ، نسبت به هر کس، هر چه دلش می‌خواهد بگوید در زمان خفقان سیاسی ناصرالدین شاه، کریم شیره‌ای با ایهام و کنایه و با شدیدترین عبارات و کلمات طنزآمیز از سفرهای شاه قاجار – که در آن زمان هزینه‌های زیادی را درپی داشت- انتقاد می‌کرد و باعث شادی شاهزادگان و درباریان و شخص شاه می‌شد. محبوبیت او نزد شاه باعث شد که زمانی که وی مرد سه روز عزای عمومی اعلام شود اما غیر ازاو افراد دیگری مانندعباس گنده ، اسمعیل بزاز ، حاجی کربلایی و شیخ شیپور نیز برای خود برو وبیایی داشتند . شیخ شیپور صدایی بلند ورسا داشت و با دهانش صداهای مختلف را تقلید می کرد و در خانه اش نیز موزه ای از وسایل مختلف به را ه انداخته بود که با هر کدام صدایی در می آورد جالب است بدانید که صدای شیخ شیپور بر روی اولین صفحه های سنگی ضبط شده که شعر هایی را به طنز خوانده است و امروزه می توان صدای اورا بعد از ده ها سال شنید .                                         

تاریخ

                             

اکبر شیره ای دلقک مخصوص ناصرالدین شاه

این افراد علاوه براین که در مجالس مختلف به شاد کرد ن مردم می پرداختند . در بسیاری مواقع در زندگی عادی نیز با طعنه ها و سخنان نیش دار خود حاکمان را  ادب می کردند و چه بسا حتی سعی می کردند با این کار حق مظلومین را نیز از ظالمان بگیرند . شاید کسی غیر از این افراد جرئت نمی کرد که پادشاهان مستبد قاجار را دست بیاندازد و از  خشم آنها نهراسد .برای مثال می گویند  روزی شیخ شیپور در حضور ناصرالدین شاه بازی درمی آورد و مسخرگی می‌کرد، ناصرالدین شاه دستور داد بعنوان خلعت (لباسی که هدیه می دادند)، پالان الاغی آورده و روی او بگذارند. پالان را روی او گذاشتند. وی مدتی خر شد و صدای خر از خود درمی آورد و بعد با کمال خونسردی شروع به پاک کردن پالان کرد و در ضمن تمیز کردن پالان با خود می‌گفت:  (تنپوش مبارک است!، تنپوش مبارک است)

تاریخ

شاید اگر این تلخکان شیرین زبان در روزگار ما زندگی می کردند می توانستند یا بازیگران وکارگردانان سینما و تاتربشوند ودر جشنواره ها جوایزی به دست اورند اما افسوس که اکنون از آنها فقط نام و خاطره ای باقی مانده است  .

 تاریخ



نقل می‌کنند م یرزا علی اصغر خان اتابک موسوم به «امین السلطان» که هم در دوران ناصرالدین شاه،‌ هم در دوران مظفرالدین شاه و هم در دوره محمدعلیشاه منصب صدراعظمی یا نخست وزیری کشور را داشت دست کم دوبار این سمت را با استخاره‌های شاه به دست آورد.
میرزا علی‌اصغر در 1274 ﻫ.ق در تهران متولد شد. پدرش آقا ابراهیم امین‌السلطان در ابتدا آّبدارچی و رئیس قاطرخانه و شترخانه ناصرالدین شاه بود ولی به مرور مشاغل وی افزایش یافت و مورد توجه شاه قرار گرفت. به طوری که شاه او را در سفر اول به فرنگ با خود همراه برد. وقتی آقا ابراهیم در سال 1300 ﻫ.ق به هنگام سفر شاه به مشهد در سن 50 سالگی فوت کرد، ناصرالدین شاه تمام مسئولیت و مشاغل وی و بیوتات سلطنتی،‌ انبار غله مرکزی، ضرابخانه،‌ وزارت گمرک و خزانه وزارت دربار و لقب امین‌السلطانی را به پسرش میرزا علی‌اصغر خان که در آن هنگام جوانی 26 ساله بود، منتقل کرد. 

11636_109
وقتی میرزا یوسف مستوفی‌الممالک صدراعظم وقت در 1303 فوت کرد، میرزاعلی‌اصغرخان قدرت اصلی در کشور و گرداننده چرخ مملکت بود و رجال دولت برای رسیدن به جاه و مقام به او متوسل می‌شدند. پس از مرگ مستوفی‌الممالک اداره کشور به مدت دو سال بر عهده میرزاعلی‌اصغر خان بود تا اینکه در 1305 ناصرالدین شاه رسماً امور کشور را زیر نظر وی درآورد و وی را «وزیر اعظم» نمود.
شاه قلباً مایل به انتخاب امین‌السلطان بود و حمایت روسیه و انگلستان از وی را یک امتیاز برای بقای دولت وی می‌دانست ولی نهایتاً برای انتخاب صدراعظم، بین این سه نفر به استخاره متوسل شد. 
جواب استخاره راجع به دو نفر اول خوب بود ولی راجع به امین‌السلطان بد آمد. مع‌الوصف شاه بی‌اعتنا به نتیجه استخاره،‌حکم وزارت اعظم را رسماً به نام امین‌السلطان صادر کرد.
امین‌السلطان در اوج حمایت روس و انگلیس از وی،‌ مقدمات سفر جدید ناصرالدین شاه به فرنگ را صادر کرد. در همین سفر بود که موج واگذاری امتیازات اقتصادی و تجاری و نفتی به بیگانگان آغاز شد. اتابک در این سفر که در 1306 ﻫ.ق انجام شد، عضو هیأت شاه بود. در جریان این سفر امتیاز انحصار خرید و فروش توتون و تنباکوی ایران به شرکت انگلیسی تالبوت واگذار شد که منجر به اعتراضات شدید مردمی و صدور فتوای تحریم تنباکو از جانب مرحوم میرزای شیرازی شد. شاه در 1313 در اوج نفرت مردمی، به دست میرزا رضای کرمانی ترور شد و فرزندش مظفرالدین شاه به سلطنت رسید.

شاه جدید نیز امین‌السلطان را از بقای صدراعظمی‌اش مطمئن ساخت و از تبریز عازم تهران شد اما این بارPhoto866_2 مخالفت انگلیسی‌ها با امین‌السلطان کار وی را دشوار ساخت. لندن به درخواست امین‌السلطان برای دریافت وام جهت سفر مظفرالدین شاه به فرنگ پاسخ منفی داد و در نتیجه شاه ناچار شد وی را کنار گذارد و میرزاعلی خان امین‌الدوله را که نزد انگلیسی‌ها محبوب بود، جانشین وی سازد.
امین‌السلطان پس از برکناری به حالت تبعید و تحت‌الحفظ رهسپار قم شد. اما شاه یکسال و نیم پس از برکناری امین‌السلطان، امین‌الدوله ‌را بی‌کفایت و نالایق تشخیص داد و در تعیین صدراعظم جدید مستاصل گردید. او میان حاج محسن خان مشیرالدوله سفیر سابق ایران در عثمانی که مدتی ریاست شورای وزیران را بر عهده داشت،‌ میرزا عبدالوهاب نظام الملک والی فارس و وزیر عدلیه بعدی و همچنین میرزاعلی‌اصغر خان امین‌السلطان صدراعظم برکنار شده و تبعیدی در شک و تردید بود که کدام یک لایق‌ترند.
در این میان طرفداران امین‌السلطان که بسیاری از درباریان نیز از آن جمله بودند به تلاش افتادند تا شاه را به گزینش نامبرده و بازگرداندن وی از قم متقاعد سازند. شاه پذیرفت که میان نظام‌الملک،‌ مشیرالدوله و امین‌السلطان یکی گزینش شوند. او تاکید کرد که طبق رفتارش پدرش (ناصرالدین شاه) باید به استخاره متوسل شود و هیچ کس را برای انجام این مسئولیت دینی لایق‌تر از «سیدعلی اکبر بحرینی» نمی‌دانست.
اطرافیان شاه به سرعت با بحرینی تماس گرفته و موضوع درخواست شاه را به اطلاع وی رساندند. آنان سپس در یک تبانی با بحرینی از یکسو و همچنین با تشریفاتچی‌هائی که همواره پشت سر شاه می‌ایستادند از جانب دیگر، تلاش کردند تا نقشه خود را در جریان استخاره به پیش ببرند. 
ترتیب استخاره چنین داده شد که «حکیم‌الملک» پشت صندلی شاه بایستد، تا اسمی را که شاه داخل قرآن می‌گذارد، ببیند. سیّد بحرینی هم حین انجام تشریفات استخاره،‌ به بالا بنگرد و از اشاره‌ مثبت و یا منفی حکیم‌الملک تکلیف را بداند.
روز موعود فرا رسید و مجلس استخاره در نارنجستان بلور که بنایی مستقّل و زیبا و در جنوب غربی دیوانخانه واقع بود، منعقد گردید.
…شاه بالای صندلی قرار گرفت و گفت تا آقای بحرینی را به حضور بخوانند. او مردی کوتاه قد و سمین (چاق) بود و چشمانی ریز و درخشان و چهره‌ای سبزه متمایل به زرد داشت. او بسم‌الله گویان و ذکرکنان با ترتیبی خاصّ به حضور آمد. شاه به او گفت: آقا، بیایید روبروی من بنشینید که امر مهمّی در پیش است و از خداوند راه می‌خواهیم.
سیّد بحرینی برابر شاه روی قالیچه به زمین نشست. شاه نام یکی از افراد مورد نظر را که بر ورقهای جداگانه نوشته و به پشت روی میز گذاشته شده بود برداشته،‌ میان اوراق قرآن قرار داد و به دست آقا سپرد. 
سیّدبحرینی با آداب تمام قرآن را بوسیده،‌ به خواندن دعای لازم پرداخت و در پایان ذکر، سر را به آسمان بلند کرد،‌ سوی حکیم‌الملک نگریست و او سر را با علامت منفی بالا برد. آقا قرآن را گشود و پس از مطالعه سربرآورده،‌ عرض کرد: آیه‌ نهی است و راه نمی‌دهد.
شاه ورقه دوّم را لای کلام‌الله نهاد و باز اشاره‌ حکیم‌الملک کار خود را کرده، آیه نهی آمد. بار سوّم که نام امین‌السلطان میان اوراق مقدّس رفت، سر حکیم‌الملک به علامت اثبات به زیر آمد و سیّدبحرینی گفت: قربان،‌ آیه‌امر است و بهتر از این نمی‌شود.
شاه بدون اینکه سخن گوید اوراق را درهم ریخت و بار دیگر نام امین‌السلطان را از میان آنها برداشته،‌ لای قرآن نهاد. این مرتبه نیز اشاره‌حکیم‌الملک فهماند که باید آیه امیر بیاید و چنین شد.
شاه نفسی برآورده خیالش راحت شد و گفت: معلوم می‌شود که خداوند این‌طور خواسته که باز او بیاید.
فی‌المجلس امر کرد تا صدراعظم معزول را از گوشه عزلت قم بار دیگر به صدارت بخوانند. امین‌السلطان در دور جدید صدارت خود همه مخالفین و رقبای خود را قلع و قمع کرد و شاه را با وام 22 میلیون مناتی که از روسیه قرض گرفت راهی فرنگ کرد. او برای بدست آوردن دل انگلیسی‌ها نیز امتیاز نفت ایران را به «ویلیام دارسی» واگذار کرد و برای جلب رضایت روسها نیز امتیاز گمرکات شمال را به آنان سپرد. او پس از پایان این سفر به دلیل امتیازاتی که به بیگانگان واگذار کرد، مورد خشم مردم واقع شد و علمای مذهبی حکم بر ارتداد او دادند. شاه نیز بار دیگر مجبور به برکنار کردن وی شد.

57609_579
امین‌السلطان که شاه او را اتابک اعظم خوانده بود پس از برکناری از صدارت عازم چین، ژاپن، آمریکا، مصر، عربستان،‌ سوریه، لبنان، تونس،‌ مراکش و فرانسه شد و عاقبت در سوئیس اقامت گزید. او پس از 4 سال مسافرت از سوی محمدعلی‌شاه قاجار که متعاقب مرگ پدرش به سلطنت رسیده بود، به تهران فراخوانده شد. او علیرغم مخالفت افکار عمومی علیه وی در اوج بحران مشروطیت به ایران آمد و در 1325 ﻫ.ق (13 اردیبهشت 1286) برای سومین بار به طور رسمی به عنوان نخست‌وزیر برگزیده شد. در دوره حکومت وی قرارداد تجزیه ایران موسوم به پیمان 1907 میان روسیه و انگلستان به امضا رسید. ترور میرزاعلی‌اصغر خان امین‌السلطان یا اتابک اعظم در روز انعقاد قرارداد به وقوع پیوست. وی در مقابل مجلس شورای ملی ترور شد و به هلاکت رسید. در بین صدراعظم‌های سلسله قاجار، اتابک تنها کسی است که دوبار به صدراعظمی و یک بار به نخست‌وزیری انتخاب شد و در خدمت سه تن از پادشاهان قاجار (ناصرالدین‌شاه، مظفرالدین‌شاه و محمدعلی شاه) مشغول انجام وظیفه بود. او نیز جزو صدراعظم‌هایی است که به قتل رسید. با این تفاوت که حاج ابراهیم خان شیرازی معروف به حاج ابراهیم کلانتر اولین صدراعظم قاجار و قائم‌مقام فراهانی و میرزا‌تقی‌خان امیرکبیر به دستور پادشاهان ولی امین‌السلطان اتابک به دست مردم به قتل رسید.
منابع :
ـ نخست‌وزیران سلسله قاجاریه، پرویز افشاری،‌ مرکز اسناد و خدمات پژوهشی وزارت امور خارجه.
ـ هزار و یک حکایت تاریخی، محمود حکیمی، انتشارات قلم، ج 2.

برگرفته از :http://foryouth.ir



این شهر تاریخی در نزدیکی شهر کازرون در استان فارس قرار گرفته است . بیشاپور در کنار تنگه ای که رودخانه ای پر آب از میانه آن می گذرد بنا شده است و محیطی سرسبز وزیبا دارد همانطور که ازنام شهر پیداست این شهر به دستور شاپور ساسانی که بین سالهای 241تا 272میلادی سلطنت می کرد ساخته شده است .  شاپور در جنگی با والرین پادشاه روم اورا شکست داد و والرین را با هزاران نفر از سربازانش به اسارت گرفت .

bishapur_1 (4)

bishapur_1 (3)

نقش بر جسته تسلیم شدن والرین در برابر شاپور ساسانی(نقش رستم)            

رودخانه شاپوروتنگ چوگان

ایرانیان از این اسیران برای ساختن پل بزرگی در نزدیکی دزفول امروزی و همچنین شهر بیشاپور استفاده کردند . بزرگ ترین دلیل استفاده از سربازان رومی برای ساختن بیشاپور نقشه این شهر است . همه شهر های ساسانی نقشه ای دایره ای شکل دارند اما نقشه بیشاپور مانند زمین فوتبال بزرگی مستطیل شکل است .

  3

 نقشه ماهواره ای شهر ساسانی گور ( فیروز آباد )

  1

 نقشه ماهواره ای شهر ساسانی بیشاپور

نوع معماری شهر واستفاده از نقوش موزاییکی در ساختمان ها نشانه های دیگری ازساخته شدن این شهر به دست سربازان رومی است . دیواره ها و کف کاخ های بیشاپور با این موزاییک های زیبا آراسته شده بود که بیشتر در معماری رومی رواج داشت . بخش زیادی از این موزاییک ها بعد از کشف به وسیله باستان شناسان به موزه لوور پاریس منتقل شد وامروزه درآنجا نگهداری می شود .

 bishapur_1 (2)

شهر بیشاپور با روشی که مهندسین یونانی ابداع کرده بودند ساخته شده یعنی دو خیابان وچهار دروازه آن یکدیگر را قطع می کردند . یکی از خیابانها در جهت شمال به جنوب و دیگری شرق به غرب است و هر کدام در انتها به یکی از دروازه‌های شهر منتهی می‌شده‌اند. دروازه غربی، ورودی اصلی شهر بوده‌است.

 2

دروازه شهر بیشاپور

باستان شناسان در سالهای گذشته فقط بخش های کوچکی از این شهر را اززیر خاک بیرون آورده اند و ده ها هکتار دیگر این شهر منتظر است تاروزی رازهای نهفته در دل خود را اشکار کند .

 bishapur_1 (1)



در شهر های مختلف ایران بناهای با شکوه فراوانی وجود دارد که یا دگار دوره های مختلف تاریخی است و معمولا نام2تاریخ بسیاری از هنرمندان و حاکمان را در خود زنده نگه داشته است . اما بعضی از حاکمان نیز  نامشان در خاطره شهر ها باقی مانده است البته نه به نیک نامی بلکه  به ظلم وخشونت وتخریب بناهای باارزش فرهنگی .

 

سلطان مسعود میرزا معروف به ظل‌السلطان فرزند ناصرالدین شاه نیز یکی از همین افراد است .او حدود سال ۱۲۲۸ش به‌دنیا آمد. و سه سال از مظفرالدین‌شاه بزرگ‏تر بود ولی چون مادرش از خاندان قاجاریه نبود،نتوانست ولیعهد شود . مسعودمیرزا در ابتدا با لقب یمین‌الدوله، حکومت مازندران و استرآباد و سپس فارس و اصفهان را به عهده گرفت تا این‌که لقب ظل‌السلطان یعنی سایه‌ی پادشاه را به او دادند .

در زمان حکومتش بر فارس به‌خاطر ظلم فراوان، عزل شد ولی مدتی بعد به اصفهان رفت و تا ۳۴ سال بعد با ستم حکومت کرد ظل‌السلطان، قشون مجهز و منظمی پدید آورد و با باج‏گیری و گرفتن  مالیات‏های سنگین از مردم ، ثروتی افسانه‏ای گرد آورد که به اعتراف خودش، برای ده نسل پس از او هم کافی بود. وی، املاک مردم را با زور و قهر، غصب و تصرف می‏کرد و شورش‏ها را با سنگدلی سرکوب می‏نمود .

ظلم و ستم او به حدی بود که ناصرالدین شاه تصمیم گرفت خود به اصفهان رفته و موضوع را بررسی کند اما ظل السلطان پیش دستی کرده و با هدایای فراوانی به حضورپدرش رفت و تقدیم بخشی از اموالی که به زور از مردم گرفته بود شاه را راضی کرد که او را عزل نکند  اما عقده اینکه او هرگر نمی توانست پادشاه شود تا پایان عمر برایش باقی ماند .

او در دوران پادشاهی برادرش مظفرالدین شاه قاجار نیز حاکم اصفهان بود و با شدت زیاد انقلابیان مشروطه خواه را سرکوب می کرد . اما زشت ترین  خاطره ای که از او برای همه ایرانیان و به ویژه مردم اصفهان باقی مانده است نابودی کاخ های زیبای اصفهان است که از دوران صفویه به یادگار مانده بودند . جهانگردانی مختلفی که اصفهان را در آن روز گار دیده بودند  این کاخ ها و باغ های اطرافش را توصیف کرد ه اند ساختمان هایی که برای هرکدامشان صدهها هنرمند چیره دست  ماه ها زحمت کشیده بودند و نام اصفهان با این بناها در دنیا شهره بود . فهرست نابودی این کاخ ها  به بیش 40 ساختمان وباغ می رسد . کاخ های بینظیری مانند : باغ و قصر سعادت آباد- عمارت هفت دست- قصر نمکدان- آئینه خانه- بهشت برین- بهشت آئین– انگورستان– بادامستان – عمارت و باغ نقش جهان و…
2تاریخ)
 ظل‌السلطان همچنین آینه کاری‌های روی ستون‌های عالی قاپو و چهل‌ستون را از میان برد و علاوه بر این دستور داد روی نقاشی‌های نفیس داخل کاخ چهل ستون را با گچ بپوشانند و نقاشان قاجاری  روی آنها دوباره نقاشی کنند .

امروزه توصیف این باغها را فقط می توان در کتاب های مسافران خارجی که به اصفهان آمده بودند دید و نقاشی هایی که آنها در کتابهایشان کشیده اند تنها خاطره  ای از این بناهای بلند به خاک افتاده است .

مسعودمیرزا در اواخر عمر، مدتی را در اروپا گذراند تا این‌که پس از دچار شدن به اختلال حواس، در دهم تیرماه ۱۲۹۷ش برابر با ۲۲ رمضان ۱۳۳۶ق در حدود هفتاد سالگی به کام مرگ افتاد .

 1تاریخ

                                                                    سر در باغ زرشک

1تاریخ                                                                                کاخ آیینه خانه

1تاریخ                                                                               شیر خانه

 2تاریخ

کاخ سر پوشیده از این کاخ فقط چهار زیر ستون سنگی باقی مانده که اکنون در حیاط کاخ چهل ستون نگهداری می شود .



 پیشگفتار

” بخوان به نام پروردگارت که همه چیز را آفرید . که انسان را از خون بسته آفرید . بخوان که پروردگار تو بسیار کریم است . هم او که آموخت نوشتن با قلم را . و به انسان آموخت آنچه نمی دانست . “

                                                                                           ( سوره ی علق ، آیات 5-1 )

پروفسور فرای ، استاد دانشگاه ها روارد :

” حدود سال 610 میلادی ، جبرئیل بر محمد امین ( ص ) نازل شد و به او ابلاغ کرد تا این آیات قرآن را بخواند ، و چنین بود که رسالت او آغاز شد . تحولات اسلام در تاریخ جهان خارق العاده بود ، و در ایران شکوفایی عظیم هنر ، صنعت و دانش را به همراه داشت ؛ عصر زرین ایران از اینجا آغاز شد . “

یکی بین و یکی گوی و یکی دان              بدین ختم آمد اصل و فرع ایمان

                                                               شیخ محمود شبستری ( گلشن راز )   

در طول چهار قرن پس از سقوط ساسانیان ، ایرانیان با قبول پیام توحید و ضمن حفظ و تداوم میراث فرهنگی خود به تدریج به اسلام گرویدند و بر پایه ی اعتقادات تازه ی خود فرهنگی جهانی را شکل دادند که حاصل تلاقی سنت های گوناگون بود . در نتیجه ، هنر و معماری اوج گرفت ، علومی مانند پزشکی ، شیمی و نجوم پیشرفت های چشمگیر کرد و زبان فارسی با جذب واژگان عربی گسترشی بی نظیر یافت . به این ترتیب ، می توان این دوره را عصر طلایی فرهنگ ایران نامید .

” ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را گروه ها و ملل مختلف قرار دادیم تا نسبت به هم معرفت و شناخت پیدا کنید . به درستی که گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزگار ترین شماست .

                                                                              سوره ی حجرات ، آیه ی 13

اسلام در ایران

اسلام ، که در لغت به معنی تسلیم در برابر خداوند است ، پرستش الله را جایگزین ستایش ظل الله ساخت و پرهیزگارترین مردمان را نزد خداوند ، مقرب ترین دانست . بدین ترتیب ، با سر دادن ندای برابری همه ی انسان ها ، منزلت و اعتبار اجتماعی از دست رفته را به محرومان بازگرداند .

تاریخ (4)

پروفسور حامد الگار ، استاد دانشگاه کالیفرنیا ، برکلی :

” جوهره ی پیام دین اسلام در همین کلمه ی اسلام نهفته است که به معنی تسلیم به اراده ی خداوند است . تسلیمی که در نهاد آن برابری کامل همه ی ابنای بشر به ودیعه گذاشته شده است . هر چند اولین اجابت کنندگان این دعوت ، ساکنان شبه جزیره ی عربستان بودند ؛ اما از همان ابتدا پیام اسلام پیامی جهانی بود که افراد غیر عرب را هم به خود جذب می کرد . به طوری که در میان یاران نزدیک پیامبر اسلام ، چند غیر عرب ، از جمله سلمان فارسی هم بودند که ایرانی تبار بود . می خواهم به یک نکته ی ظریف اشاره کنم : اولین سرزمین خارج از شبه جزیره ی عربستان که اکثریت مردم آن به اسلام گرویدند ، ایران بود و نه یک سرزمین عربی مانند سوریه یا مصر . اسلام آوردن ایرانیان خود نشانه ی آن است که مسلمان شدن معادل عرب شدن نبوده است . “تاریخ (3)

  پروفسور سید حسین نصر ، استاد دانشگاه جرج و اشنگتن دی . سی . :

” اسلام با خود پیامی آسمانی آورد که مثل باران بر روح ایرانیان بارید و آن را شکوفا کرد . ایرانی ها ، که به دلایل گوناگون از جمله اشاعه ی مانی گری و مزدک گرایی و حوادث اجتماعی ، سیاسی و مذهبی در دوران ساسانیان به شدت مستاصل شده بودند آمادگی پذیرش این دین جدید را داشتند . این که پنجاه هزار عرب توانستند با تهدید و اجبار ، سی میلیون ایرانی را مسلمان کنند ، سخنی گزاف و بیهوده است . واقعیت این است که اکثریت ایرانیان آماده ی پذیرش این پیام بودند . به همین دلیل وقتی آن باران ، بر این خاک آماده باریدن گرفت ، هم چون هنگام فرا رسیدن بهار ، گلها شکوفا شدند و زندگی جدیدی آغاز شد . بنابر این با این که ایرانیان ، پیش از ظهور اسلام هم تمدن با شکوهی بنا نهاده بودند ، شکوفایی علم و اندیشه در تمدن ایرانی پس از اسلام در این سرزمین آغاز شد . “

دست کم یک قرن طول کشید تا اسلام جایگزین آیین زرتشت شود . به دنبال آن ، ایران دستخوش چنان تحولات ژرف و دیرپایی شد که تا آن زمان بی سابقه بود .تاریخ (2)

 

پروفسور سی . ای . بازورث ، استاد دانشگاه منچستر :

” به عقیده ی من ، هماهنگی فرهنگ ایرانی با فرهنگ اساسا عربی اسلام به آمیزه ای پربار از این دو انجامید و شکوفایی عظیم نگارگری ، معماری و ادبیات در این عصر زرین را به دنبال داشت . “

ایرانیان برای مردمان و دینی که پذیرای عقاید دیگر ملل بودند رهاوردی بی همتا داشتند : تجارب تمدنی باستانی و دیرپا .

 تاریخ (1)

                                                                                                         منبع : هفت رخ فرخ ایران

                                                                                                         نویسنده : فرزین رضاییان

 



کانون هایی در دنیا وجود دارد که از نظر فرهنگ انسانی دارای شخصیتی کامل و هویتی ممتاز و به خوبی قابل تمیز و تفکیک از دیگران اند و از طرف دیگر آن چنان قوی و قدرتمند و دارای پیوستگی اجتماعی در طول قرون و اعصار بوده اند که هم چنان زنده و پویا باقی مانده اند … مطمئنا ایران یکی از این کانون هاست .

                                                                        تاریخ ایران به روایت کمبریج

123 

ایران به عنوان یک محدوده جغرافیایی ، عموما با سه تلقی گوناگون مورد توجه قرار می گیرد : در برداشت اول ، ایران امروز با مرزهای مشخص بین المللی مطرح است . دیگری قلمرو تاریخی ایران در دوران باستان است که در مواقعی از هندوستان تا بخش هایی از اروپای امروزی را شامل می شده است که فعلا مورد نظر ما نیست . در تلقی سوم ، که بیشتر مورد نظر این بررسی است ، حوزه تمدنی و کانون نفوذ فرهنگی ایران و زبان فارسی مورد نظر است ، همان تمدن مادری که ایران بزرگ فرهنگی یا به قول فرانسوی ها I iran exterieur خوانده می شود . تمدنی که از مرزهای موجود فراتر می رود و بخشی از کشور های همسایه را نیز در بر می گیرد .

تاریخ چند هزار ساله ایران موید این نکته است که اقوام و ملل گوناگونی در این سرزمین سکنی گزیده اند که برخی از آنها هنوز در کنار هم زندگی می کنند و جمعیت امروزی ایران را تشکیل می دهند . کرد ، ترکمن ، بلوچ ، آذری ، ارمنی ، عرب و فارس از این گروه اند .

از طرف دیگر آنچه مام طبیعت به ایرانیان عرضه داشته نیز تقریبا بی همتاست . بین دریای خزر و خلیج فارس دو رشته کوه اصلی وجود دارد که یکی از شمال شرق به شمال غرب و دیگری از شمال غرب به جنوب غرب امتداد یافته است . در تضاد با قله های پوشیده از برف این دو رشته کوه ، دو کویر وسیع و گرم در مرکز و شرق ایران واقع شده است . از طرف دیگر در شمال ایران و در حاشیه دریای خزر در حدود 600 کیلومتر کمربند سبز و جنگل های پرپشت و در جنوب ایران نیز دشت حاصلخیز و سرسبز خوزستان قرار دارد . با چنین آب و هوایی تقریبا در تمام طول سال دمای هوا بین گرم ترین و سردترین شهرهای ایران در حدود 40 درجه سانتیگراد تفاوت دارد و بنابراین به طور همزمان هنگامی که در دامنه البرز و در نزدیکی تهران بعضی ها اسکی می کنند ، گروه دیگری در آب های گرم خلیج فارس ، مثلا در جزیره کیش ، به شنا و ورزش های آبی مشغولند .

 

تاریخچه اجمالی :

هر که نامخت از گذشت روزگار          هیچ ناموزد زهیچ آموزگار      ( رودکی )

 عکس 2

نام کشور ما برگرفته از کلمه آریانام خشترام ( به معنی سرزمین آریاییان ) است که در گذر زمان به ایرانشهر و سپس در دوره ساسانی به ایران تبدیل شده است . این نام ظاهرا اول بار پس از استقرار اقوام آریایی در فلات ایران ، در حدود هزاره اول پیش از میلاد به کار رفته و در اوستا نیز آمده است . با این حال آغاز تمدن در سرزمین ما به چند هزار سال قبل باز می گردد . به زمانی که همزمان با سومری ها در بین النهرین ، عیلامی ها نیز در خوزستان ، اولین شهرهای دنیا را بنا نهادند و در حدود 3200 سال پیش از میلاد مبادرت به ابداع خط و نگارش کردند . به این ترتیب در زمانی که تمام اهالی کره زمین در دوران پیش از تاریخ به سر می بردند عیلامی ها همزمان با سومری ها ؛ با اختراع نگارش ، بشریت را به دوران تاریخی وارد کردند .

پس از عیلامی ها ، هخامنشیان بزرگ ترین امپراتوری تاریخ را بنا نهادند که تقریبا دوسوم جهان شناخته شده آن زمان را دربر می گرفت . آنها با حسن تدبیری بی نظیر و فراهم کردن آزادی های دینی و فرهنگی برای ملل تابعه ، توسعه راه های زمینی و دریایی و ایجاد اقتصادی پویا ، حکومتی بی نظیر را پایه گذاشتند که یونانیان آن را امپراتوری جهانی خواندند .

با روی کارآمدن اشکانیان و ساسانیان ، کشور ایران یگانه رقیب امپراتوری قدرتمند روم و سپس بیزانس شد . در این دوران که یک هزار سال به طول انجامید ، ایران که در قلب جهان شناخته شده آن روزگار قرار داشت ، محل تلاقی تمدن های گوناگونی همچون چین ، هند ، اروپا و شمال آفریقا بود و نقش پل ارتباطی آنها را ایفا می کرد ؛ به طوری که آثار هنری و فرهنگی ایران به چهار گوشه دنیا راه یافت . کشف آثار ارزشمند ساسانی در نقاط دور دستی همچون ژاپن ، شمال روسیه و مصر که بیش از 1500 سال پیش به آنجا راه یافته ، نمایانگر این موضوع است .

با ظهور اسلام و پذیرش تدریجی آن توسط مردم ایران ، فرهنگی بین المللی در ایران شکل گرفت که بوستان بی خزانی را برای شکوفایی علوم و فنون از یکسو و حکمت و عرفان از سوی دیگر فراهم ساخت .

رازی ، فارابی ، ابوعلی سینا ، بیرونی و خوارزمی در حوزه دانش و پژوهش و فردوسی ، عطار ، نظامی ، مولوی ، سعدی و حافظ در حوزه ادب و عرفان برخی از فرزندان این فرهنگ پویا و گل های خوش رایحه این بوستان همیشه بهار بودند . اینان « به جاذبه حسن ، ملک عقل ها و به کرشمه دلبری ، ملک دل ها » را به تصرف درآوردند .

 عکس 3

هفت رخ فرخ ایران

مولف و مترجم : فرزین رضائیان

نشر تهران – 1386

 



محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، دانشمند، مؤلف، مترجم، و مدیر چندین نشریه و روزنامه، سیاستمدار برجسته دوران ناصرالدین شاه قاجار و چهارمین فرزند حاج علی‌خان اعتمادالسلطنه است که در 21 شعبان 1259 ق. در تهران متولد شد . محمدحسن خان جزئ نخستین محصلان دارالفنون بود و در آنجا مدت 12 سال به تحصیل زبان فرانسوی و فنون نظامی پرداخت. اعتمادالسلطنه مدت بیست‌ وپنج سال همراه و همنشین ناصرالدین شاه بود و در بسیاری از سفرهای داخلی و خارجی از جمله سه سفر شاه به اروپا همراه او بوده است. وی همه روزه ساعت‌ها با شاه همنشینی می‌کرد و او را در جریان آخرین اخبار و رویدادهای جهان قرار می‌داد و نشریات فرانسوی را برایش می‌خواند. عتمادالسلطنه سرانجام در سن 53 سالگی و حدود یک ماه پیش از قتل ناصرالدین شاه در 13 نوروز و پس از بازگشت از زیارت حضرت عبدالعظیم، بر اثر سکته قلبی درگذشت. پیکرش را پس از مدتی به نجف حمل کردند و در وادی‌السلام به خاک سپردند. جالب است بدانید اعتماد السلطنه فرزند حاج علی خان  فراش باشی است که به دستور ناصرالدین شاه مامور قتل امیبر کبیر بود و اورادر حمام فین کاشان به قتل رساند . اما اعتماد السلطنه در آثارش بخشی از کارهای امیر کبیر را نقل کرده است متن زیر را از کتاب صدر التواریخ او برگزیده ایم وبه فارسامیر کبیر-تاریخی روان بازنویسی کرده ایم تا مطالعه آن برای شما راحت تر باشد .

 میرزا تقی خان امیر کبیر به خاطر قرار دادهایی که ایران با کشور های خارجی داشت جلو ورورد  کالاهای خارجی را نمی گرفت . اما در نزد مردم آن چنان رفتار می کرد که به کالای ایرانی بیشتر از کالای خارجی ارزش می گذاشت . و حتی لباس هایش را از پارچه های ایرانی می دوخت و مردم نیز که رفتار او را می دیدند از او پیروی می کردند  و رفتار وفرهنگ ایرانی را کنار نمی گذاشتند . پیشرفت صنایع کشور را  بارنگ های زرد وسرخ خارجی عوض نمی کردند . به این ترتیب مردم کالای کشور خودشان را می خریدند تا همیشه پولشان در دست خودشان رواج داشته باشد و پولشان به خارج نرود و خودشان بعداز مدتی معطل وسرگردان بمانند .

امیر دراین زمینه تلاش زیادی کرد . در زمان امیر پارچه بافی در اصفهان و کاشان وخراسان پیشرفت بسیاری کرد . او دستور داد به جای شال کشمیری که پولش به جیب خارجیان می رفت در کرمان شالی ببافند به نام شال امیری . قیمت این شال به طاقه ای 160 تومان رسید و از شال کشمیری برتری یافت وبه خوبی بافندگان از عهده این کار برآمدند .

البته هر طاقه از شال معمولی به 30 یا 40 تومان به فروش می رسید و هنوز از آن شال ها در ایران وجود دارد اما تا چند سال دیگر اسم این شال باقی می ماند امااثری از آن باقی نخواهد بود چون بعد از رحلت امیر دیگر به آن کیفیت شال امیری را نمی بافند .

زمانی که امیر با موکب همایونی (ناصر الدین شاه قاجار ) از اصفهان به طرف تهران می آمدند در شهر قم توقف کردند . در این شهر قلیان بلور از انگلیس می آوردند و به قیمت 5 تومان می فروختند این قلیان ها بسیار زیبا و خوش آب ورنگ بود وثروتمندان در مهمانی ها از آن استفاده می کردند و به این ترتیب به دیگران فخر می فروختند .

در زمان توقف امیر در قم ، سفالگران قمی کوزه قلیانی سفالی به حضور او آوردند که آتشدانش نیز سفالی  نبود. امیر دستور داد همین قلیان های سفالی را چاق کنند و برای او ودرباریان بیاورند .و بعد در همان جا گفت که این قلیان ها ی سفالی خوب چیزی است واستفاده از آن ها بی سلیقگی نیست . همین یک کلام کافی بود که دیگر در مهمانی هیچ کس ، قلیان بلور تراش انگلیسی استفاده نشود. واکنون کار به جایی رسیده است  که ثروتمندان واشراف به هرجا که وارد می شوند از همین قلیان های سفالی استفاده می کنند و حقیقتا آن را بهتراز کوزه قلیان انگلیسی می دانند و قیمت قلیان خارجی در ایران ارزان شده است . امروزه همه جا از قلیان های سفالی لعابدار ساده و برجسته که رنگ های گوناگونی دارد و بسیار هم مرغوب است استفاده می کنند و عده زیادی از طریق ساخت این کوزه ها امرار معاش می کنند .




موضوع :
چهره هاي ماندگار ايران ,  , 

در ایران بسیاری از مناطق باستانی از سوی مردم با نام سلیمان همراه شده است . تخت سلیمان در آذربایجان ، قبر مادر سلیمان یا همان پاسارگاد ، شیراز ملک سلیمان و….. اما چرا پدران ما این مناطق را به حضرت سلیمان نسبت می دادند ؟

حضرت سلیمان پسر داوود از پیامبران بنی اسرائیل بوده و بر طبق روایات مذهبی 700 سال عمر کرده است. سلیمان بواسطه انگشتری که در دست داشته و اسم اعظم بر آن نقش شده بود و بر جن و انس فرمان می رانده، باد به فرمانش بوده و تخت سلطنتش را جابجا می کرده و جن و پری کارهای ساختمانیش را انجام می داده اند چنانکه قرآن در سوره سبا آیه 12 چنین می فرماید : « وَ مِنَ الجِنِ مَنْ یَعَملَ بَیْنَ یَدَیْه بِاذن رَبه » یعنی : و از جن یک گروه آن بودند که پیش سلیمان کار می کردند.

و درباره ساختمانهایی که سلیمان ساخته است و در قصص الانبیاء نیشابوری آمده است که :6b4ed8847e43bae390f22b5081c8ffe2_large

دیوان را در کارها افکندند و آدمیان و باد را تا عمارتها کردند … و چنین گویند میدانی بساخت دوازده فرسنگ …. و تختی فرمود از سیم چهار فرسنگ و کرسی فرمود از زر سرخ و بر آن تخت نهاد و در مجمل التواریخ و القصص در وصف شهر اسکندریه آمده است که : « همان جا قصر سلیمان (ع) بوده است که دیوان از سنگ املس ساخته اند و چون در آن نگاه کنند صورت ابر و سبزی دریا پیدا شود و بر سان آئینه و بر آن نقطه ها ست رنگ رنگ و کس نداند که آن چه سنگ است و هر ستونی چندان است که مردی دست پیرامون آن در نتواند آورد » با توجه به این توضیحات مردم ایران در ابتدای آشنایی با اسلام و از آنجا که با تاریخ گذشته ایران  نیز آشنایی نداشتند و با مقایسه روایات مذهبی و قصه های اساطیری جمشید را با سلیمان یکی می پنداشتند و ساختمانهای عظیم بجا مانده از هخامنشیان را قصر سلیمان یا مسجد سلیمان می دانسته اند چرا که شباهت روایات مذهبی با آنچه از هخامنشیان باقی مانده است نیز به واقع زیاد است مثلاً سنگهای تخت جمشید سنگهای بزرگ و صیقلی است و تالار آئینه و یا کاخ تچر در تخت جمشید بعد از 2500 سال هنوز هم کف پنجره های آن چنان صیقلی است که تصویر را منعکس می کند .




برچسب ها : سرزمین سلیمان نبی یا سرزمین هخامنشیان,


دریافت کد رتبه جهانی سایت و وبلاگ