این نوشتار برگرفته از مقدمه ی کتاب «دین مهر در جهان باستان» است که گزارشی است از دومین کنگره ی جهانی مطالعات مهرشناسی که از یکم تا هشتم سپتامبر 1975 (دهم تا هفدهم شهریور 1354) در تهران برگزار شد و مجموعه ی مقالات بیش از 36 پژوهنده که در این کنگره به سخنرانی پرداخته بودند در کتابی با عنوان «Etudes Mithriaques» در سال 1978 از سوی «انتشارات کتابخانه ی پهلوی» در تهران - لی یژ انتشار یافت. این کتاب جلد هفدهم از مجموعه ی «آکتا ایرانیکا» است.

مرتضی ثاقب فر

حدود یک قرن پیش، یک پژوهنده ی انگلیسی با انصاف نوشت : «در ویرایش تازه ی دانشنامه ی بریتانیکا می بینیم که نیم صفحه درباره ی مهر نوشته شده است. شاید به نظر بیاید که می خواهم استاد مرتضی ثاقب فرنظر شما را به دینی ناچیز در میان دین های کهن بکشانم. ولی باید بگویم که هر چند نخواهم توانست شما را به دریافت اهمیتی که این دین دارد بیدار کنم، دین مهر دینی هست و خواهد بود که نقشی جدی در تاریخ پرورش دین و بر مسیحت داشته است. کمی جستجو آشکار می کند که این دین کهن، که در زمان ما این اندازه کم از آن آگاهی داریم، در دوران چند سده در امپراطوری روم گسترده ترین دستگاه دینی بود، به سخن دیگر، در سده هایی که آن را مسیحی می خوانیم، دین مهر دربرگیرنده ترین دین در جهان غرب بود. پژوهندگان در این باره همداستان اند. برای پدران کلیسا، دین مهر خطرناک ترین خار در چشم بود و بازمانده های یادمانی آن از دوران امپراطوری روم پذیرش شگفتی آور آن را در میان مردم نشان می دهد. در خود کشور ما [ انگلستان ] که سیصد سال در دست رومیان بود، آن هم در دورا نی که فرض شده مسیحیت در سراسر امپراطوری رخنه و نفوذ داشته، هیچ یادمان و نشانی از مسیحیت به دست نیامده است، حال آن که یادمان هایی که برای بزرگداشت و ستایش مهر بر پا شده فراوان دیده می شود. در غارهای مهری، پیکرتراشی های مهر و نوشته هایی از این گونه یافت شده است : «به بهترین و بزرگ ترین خدا میترای شکست ناپذیر خداوند روزگاران» ... با این همه نشان که از دین مهر در سده های آغازین مسیحیت مانده است، هزار سال در پی آن می آید که هیچ گونه آگاهی از دین در دست نیست و چنین می نماید که نام فراموش شده ای در اروپاست. حتی در سده های پانزدهم و شانزدهم، باستان شناسان آن زمان یادمان های کشف شده ی مهری را نمایانگر خدایان و قهرمانان افسانه ای روم می پنداشتند»[1]

تا زمان برگزاری دومین کنگره ی بین المللی مطالعات مهر شناسی، یعنی سال 1975 (1354)، که گزارش آن در این کتاب تقدیم خوانندگان می شود، عنایت ویرایش جدیدتر این دانشنامه (1973) به مهر باز از این نیم صفحه فراتر نرفته است و در آن زیر عنوان «اسطوره و خداشناسی میترا»(ج 12، ص 289) می خوانیم :

بنا به اسطوره ی خدای خورشید پیک خود، زاغ، را به سوی میترا فرستاد و دستور داد گاو را بکشد ... اما هنگام مرگ گاو معجزه ی بزرگی رخ داد. گاو سپید تبدیل به ماه شد. ردای میترا به گنبد آسمان با ستارگان درخشان و اختران تبدیل گشت. از دم و خون گاو نخستین خوشه ها سنبله های غلات و انگور پدید آمد. از اندام تناسلی جانور نطفه ی مقدسی سرازیر شد که به درون کاسه ی آمیزندهای ریخت. هر آفریده ای بر روی زمین از ترکیب نطفه ی مقدس شکل گرفت. یک سرود میترایی چنین آغاز می شود : «تو با ریختن خون ازلی ما را رستگار کردی.» گیاهان و درختان آفریده شدند. شب و روز از پی یکدیگر آمدن را آغاز کردند، ماه گردش ماهانه ی خود را آغاز کرد، فصل ها رقص دایره وار خود را بر گرد سال آغاز کردند و، بدین گونه، زمان آفریده شد. اما آفریده های سیاهی با نور ناگهانی بیدار شدند و از زمین برخاستند. ماری خون گاو را لیسید. کژدمی کوشید تا نطفه ی مقدس را از آلت تناسلی [گاو] بنوشد. روی نقش برجسته ها غالبا شیری نیز دیده می شود. با مرگ گاو و آفرینش جهان، پیکار میان نیکی و بدی آغاز شد : چنین است وضع زندگی انسان.

زاغ نماد هوا، شیر نماد آتش، مار نماد زمین، و کاسه ی آمیزنده نماد آب است. بدین گونه، چهار عنصر (هوا، آتش، زمین، آب) پدید آمدند و از آن ها همه چیز آفریده شد. پس از قربانی [ کردن گاو ]، میترا و ایزد خورشید با هم ضیافتی برگزار کردند، گوشت و نان خوردند و باده نوشیدند. آن گاه مهر سوار بر گردونه ی خورشید شد و با او سراسر اقیانوس را در میان هوا پیمود تا به پایان جهان رسید.

خدا شناسی

مهر پرستان رومی این اسطوره را از دید فلسفه ی افلاطونی تعبیر کردند. قربانی در غاری انجام می گیرد که، همانند غار کتاب جمهوری افلاطون، تصویری است از جهان. خود میترا با جهان آفرین یا سازنده ی بزرگ [ دمیورگ ] افلاطون در رساله ی تیمایوس برابر انگاشته شده است: به او نیز آفریدگار و پدر همه ی چیزها می گفتند، نظیر دمیورگ افلاطون، چهار عنصر، پیمانه یا کاسه ی آمیزنده، آفرینش زمان، حمله ی جانوران شریر به مخلوق تازه آفریده شده، همگی جنبه های مشهور تیمایوس هستند. آموزه ی میترایی درباره ی روح نیز پیوند ژرفی با اسطوره ی آفرینش و فلسفه ی افلاطونی دارد، همانند رساله ی تیمایوس، روح انسان از آسمان ها به زمین می آید، از هفت قلمرو سیاره ای می گذرد و تباهی های هر یک را می گیرد (مثلا تباهی های مارس [ مریخ - بهرام ] و ونوس [ زهره - ناهید ] را) و سرانجام به تن آدمی می رود. وظیفه ی انسان آن است که این بخش ایزدی وجود خود [ یعنی روح ] را از بندهای تن برهاند و دوباره از طریق هفت قلمرو صعود کند و به جاودانگی، یعنی به قلمرو پایدار ثوابت [ ستارگان ثابت ] بپیوندد. این صعود به آسمان با سوار شدن خود میترا در زمین بر گردونه ی ایزد خورشید و بالا رفتن او نشان داده شده است.

منابع گزارش بالا نیز همان دو اثر عظیم «فرانس کومون» و «مارتین ورمازِرِن» هستند (که هنوز نیز مهم ترین منبع برای پژوهش مهر شناسی در دوران باستان غرب محسوب می شوند) که البته این بار کتاب «لروی کمبل» نیز به آن افزوده شده است، به ترتیب زیر :

1. Franz Cumont. .Textex  et monuments figures relatifs aux mysteres de mithra, 2.vol.(1840-1900).
2. Maarten Vermaseren . Corpus inscriptionum  et  monumentorum  religionis Mithraicae, 2.vol(1956-60).
3. Leroy A. Campbell.Mithraic  Iconographix  and  Ideology (1968).

با این همه، در گزارش بالا در دانشنامه ی بریتانیکا، نه ادعای اخذ این اسطوره از افلاطون (که جان هنسمن نیز در مقاله ی «تفسیری پیشنهادی درباره ی شکل انسان - شیر میترایی» در کتاب ما با احتیاط علمی بیشتری به آن اشاره کرده) امری قطعی و یکتاست و نه قول از رساله ی تیمایوس افلاطون (مجموعه آثار افلاطون، ترجمه فارسی محمد حسن لطفی، ج3، صص 1709 تا 1789) با امانت انجام گرفته است، زیرا در این رساله نه اشاره ای به «حمله ی جانوران شریر به مخلوق تازه آفریده شده» وجود دارد و نه لزوما روح «دوباره از طریق هفت قلمرو سیاره ای» به آسمان صعود می کند، بلکه امکان فرو لغزیدن آن به قلمرو هادس، یعنی زیر زمین یا دوزخ، بیشتر است (ص1741 ترجمه ی قارسی). افزون بر این، آنچه به عنوان اسطوره ی مهری از قول «کومون» و «ورمازرن» و «کمبل» مطرح شده است در واقع چیزی نیست جز برداشت این سه پژوهنده ی ارجمند از یادمان های تصویری، کنده کاری، برجسته کاری ها، تندیس ها و نشان ها و نمادهایی که بر اساس آن ها کیش مهری (که به آن «رازوَرانه» گفته می شود، که این نیز قطعی نیست) حدس زده شده است. بنابراین، با توجه به آنچه گفته شد، بایسته است کما بیش در محدوده ی مقالاتی که در همین کنگره مطرح شده اند مسله را بیشتر بکاویم.

1. شکل ها و معانی گوناگون نام میترا

مقاله ی «هانس پتر اشمیت» به نام «مسئله ی اصلی مطالعات میترای هند و ایرانی» در واقع تاریخچه ای است دقیق و پژوهشی درباره ی نام مهر که در آن شکل ها و معانی گوناگون میترا در «ریگ ودا» بررسی و با «مهریشت» اوستا مقایسه می شود. می بینیم که در ریگ ودا ایزد «میترا» در کنار «وارونا» است و ایزد دوستی و اتحاد محسوب می شود، ولی در «مهریشت» در درجه ی نخست، به معنای «پیمان» است.

اشمیت می افزاید که «آنتوان میه» در مقاله ی «ایزد هندو ایرانی میترا»(سال 1907) کارش را با ریشه شناسی این واژه آغاز کرده و معتقد است که نام «Mièra»
یا «Mitra» با اسم عام «میترا» در سانسکریت به معنای «دوست و دوستی» و «میثره» اوستایی به معنای «پیمان» و «مهر» فارسی به معنای دوستی و محبت تفاوتی ندارد (ص387). او، به پیروی از بروگمان، این واژه را مشتق از ریشه ی هندو اروپایی «mei» به معنای «دادوستد» می پندارد. اشمیت همچنین با استناد به این نوشته ی دینکرد در مورد یکی از ویژگی های شاه که می گوید «و یکی از این ویژگی ها خوب مهری است : چون از خوب مهری شاه دشمنان می توانند به خشم او اطمینان داشته باشند و به بخشش او چندان امیدوار نباشند؛ بدین گونه آشوب در جهان، ناآرامی در قلمرو فرمانروایی، و بیم در انسان از میان می رود»، معانی پیشنهاد شده و حتی «به وَعده ی خود وفا کردن» را کافی نمی داند و آن را «عدالت و انصاف» یعنی حفظ توازن میان سنگدلی و بخشش معنا می کند. ولی می افزاید : «پس خوب مهری به پیمان، به معنای میانه روی نزدیک می شود که در کتاب های فقهی پهلوی به عنوان اصل دین زرتشت و نظام فرمانروایی پذیرفته شده است»(ص421).

«مانفرد مایر هوفر» نیز در مقاله ی «ریشه شناسی و کهن ترین شواهد نام میترا»، پس از بحثی فاضلانه درباره ی معانی خورشید و پیمان برای میترا، حتی واژه ی «متر»(مشتق از یونانی «متروس» به معنای «اندازه و اندازه ی درست») را نیز مشتق از نام میترا می داند و «mi-tra» را «ابزار اندازه گیری» معنا می کند که «ma» به معنای جدید «پیمان» از آن ریشه گرفته است (ص360).

اما در مورد غرب، گفتنی است که نام مهرگاه برابر ایزد خورشید دانسته شده و گاه در کنار خورشید در تصاویر و نقش برجسته ها در حال برگزاری بزم مقدس [ بگماز ] هستند و سپس نیز با گردونه ی خورشید و همراه با آن به گرزمان [ عرش اعلی ] صعود می کند. مثلا در مقاله ی بالوتا «مهرپرستی در کتیبه های داشی» می بینیم که در داشی [ رومانی ] میترا پیوسته دارای القاب «خورشید شکست ناپذیر»، «خدای خورشیدشکست ناپذیر»، «خدای قادرمطلق شکست ناپذیر»،«ایزدآفریدگار»، «چشمه ی جاوید» و همانند آن (صص 27 و 28) بوده و حتی دوبار برای صفت قادر مطلق از واژه ی «نبرزه» که همان «نبرده»ی پهلوی فارسی به معنای دلیراست استفاده کرده اند (ص 29).

پس نویسنده ناچار به ریشه ی ایرانی این ایزد اقرارمی کند، ضمن اینکه برای ما روشن می شود که، درغرب، میترا در برخی جاها برابر با خورشید ولی در همه جا«آفریدگار» است، حال آنکه در اوستای ایرانی، مهر آفریده ی اهورامزداست. یک بار اهورامزدا به زرتشت می گوید : «مهر را درشایستگی نیایش برابر با خودم آفریدم»(مهریشت، 1) و، در جایی دیگر، مهر آشکارا «آفریده ی اهورامزدا»(همان،61) خوانده می شود و نیز، در پایان یشت (همان،145)، خورشید و مهر از همه جدا نام برده می شوند، که همه ی این شواهد، به اضافه ی دلایلی دیگر که جای گفتنشان اینجا نیست، نشان می دهد که تفاوت فراوانی بوده است میان مهر ایرانی و میترای یونانی - رومی (نک. ص 69 کتاب دین مهر در جهان باستان).

2. مهر در ایران و خاور ایران

الف - در ایران

در گاهان ِخود زرتشت، جز از یگانه ایزد هستی بخش دانا، یعنی اهورامزدا، در هیچ جا از هیچ ایزد دیگری نه تنها نامی - و حتی دشنامی - به میان نمی آید، بلکه همه ی ایزدان پیشین هندوایرانی باعنوان کلی «دیو» رانده می شوند. اما در اوستای نو، برخی از ایزدان پیشین دوباره در یشت ها زنده می شوند که مهم ترین آنان ایزد مهر در مهریشت (یشت دهم) است. با این حال، چنانکه گفته شد، این ایزد با همه ی قدرت خود و وظایف براستی گسترده و فراگیری که دارد، به منزله ی دستیار بزرگ و اصلی اهورامزدا است. مهر در مهریشت، که کهن ترین ِیشت ها دانسته شده، نیرومندترین ایزد، دارای صفت دائمی «فراخ چراگاه»، هزارگوش و هزارچشم، ضد دروغ، ایزد پیمان و پاسدار پیمان، حتی با دشمنان، نگهبان کشورهای آریایی - و گاه حتی غیر آریایی و سراسر جهان - برقرارکننده ی آشتی و نگهبان صلح، پیروز کننده ی راست کرداران و درست پیمانان، ایزد روشنایی، ایزد رزم و پیروزی، دهنده ی پیروزی و پادشاهی و بزرگی، بخشنده ی نعمت و ثروت و بهروزی به همه ی آدمیان، ایزد خانواده، ایزد کشور، ایزد داور کردارهای آدمی در روز شمار و روز رستاخیز و ... است.

نیروی پایداری پرستش مهر در جامعه ی ایرانی چنان است که حتی در دوره ی هخامنشیان، که تقریبا در همه ی کتیبه های شاهان (داریوش، خشایارشا، اردشیر یکم و دوم، داریوش دوم) اهورامزدا خداوند یکتاست و قدرت را در انحصار خود دارد و نامی از مهر یا ایزد دیگری در میان نیست، ناگهان در برخی کتیبه های اردشیر دوم و سوم هخامنشی در همدان و شوش، نام مهر، همراه با ناهید، در کنار اهورامزدا پدیدار می شوند.

«اوگوبیانکی» در مقاله ی «مهر و مسئله ی یکتا پرستی ایرانی» کمابیش به همین نکات اشاره می کند و می گوید : «این اندیشه ی آفرینش ایرانی با اسطوره ی خشن آفرینش (مانند ایندرا در ریگ ودا) مغایرت دارد ... و دست کم درمورد اندیشه ی آفرینش صادق است، زیرا در کتیبه های هخامنشی این صفت در انحصار اهورامزداست و در اوستا نیز، با ذکر اهورامزدا به عنوان آفریدگار یگانه و نظام او، دست کم یک رشته از فیضان های شخصی اهورامزدا تجلی می کند. فقط در میتراپرستی رومی و در چارچوبی بیگانه با مفاهیم آفرینش اصلی دین زرتشتی است که میترا به آفریدگار تبدیل می شود»(ص 69).

اما در زمان مادها و سپس اشکانیان گویی پرستش مهر بر اهورامزدا غلبه دارد. «مایر هوفر»(در همان مقاله ی یاد شده)، پس از ذکر شواهد از کتیبه های آشوری و نظریات کارشناسان از گذشته تا کنون (پ.ینسن، ف.هومل، شفته لوویتس، کارل فوسی و آرتور اونگنات)، نتیجه می گیرد که آشوریان در فهرست نام های خدایان ضمن اشاره به نام های خورشید از کلمه ی «mi-it-ra» یاد کرده اند که نمی توان آن را متاثر از میترای میتانی در هزاره ی دوم پیش از میلاد [ که از آنان بسیار دور بوده است ] دانست، بلکه متاثر از ایزد ایرانی مادهاست. و می افزاید اخیرا استواری استدلال اونگنات در مورد «میترا» ثابت شده است و، در پایان نیز، مادها را به احتمال زیاد مهرپرست می داند (صص 365 - 366).

در مورد اشکانیان، متاسفانه منابع و مدارک بسیار ناچیز است و تنها می توان از طریق مدارک غیر مستقیم به حدس و گمان دست یازید. با این حال، به گمان من، در جامعه ی اشکانی، همانند هخامنشی، مدارای دینی کاملی وجود داشته و، از این رو، فرقه های دینی گوناگونی رشد کرده اند، ولی گرایش برخی از پادشاهان اشکانی به مهرپرستی بیشتر بوده است. «مک داول» در مقاله ی «جایگاه کیهانی میترا در سکه های کوشان های بزرگ» نظر بالا را تایید می کند. او به نقل از «استرابو» می گوید : «در سده ی یک میلادی، «در ایران هلیوس [ خورشید ] که به آن میترا می گویند پرستش می شود»، و سپس خود می افزاید : «سر سلسله ی پادشاهان کوشان معیار واحدی برای مسکوکات در آسیای میانه و افغانستان و ایالات هندی با فقط یک نوع سکه ی مسی در نظر گرفت که بر روی آن سر تابان میترا و بر پشت آن شاه کوشان با کلاه فریگی [ کلاه مهری ] در حال نشسته حک شده بود ... دسته ی سه تایی اهورامزدا، میترا و آناهیتا ظاهرا به عنوان مذهبی محبوب و فراگیر در زمان اشکانیان در ایران حفظ شده بود ... در ارمنستان نیز چنین بود ...» در پا نوشت نیز، از قول «گیرشمن»، می نویسد: «پس از چیرگی مهرداد یکم اشکانی بر سراسر ایران، پرستشگاه خاص اهورامزدا در مسجد سلیمان به جای خود باقی ماند، حال آنکه معبد آتنا برای پرستش مهر و ناهید بازسازی شد (ص353).

همین نویسنده، در تایید نظر بالا، به دو نکته ی دیگر اشاره می کند که هم نمایانگر قدرت پارتیان و هم چیستی مذهب آنان است : «در زمان پادشاهی کانیشکا  [ شاه کوشان در سده ی دوم میلادی و اوج قدرت اشکانیان پس از راندن کامل سلوکیان از ایران ] تغییر مهمی در ذکر القاب سلطنتی بر روی سکه ها انجام گرفت و عبارت سنتی یونانی «بازیلئوس بازیلئون»[ شاه شاهان ] از زمان اسکندر و سلوکیان ... به کار می رفت، به اصطلاح سنتی ایرانی در زبان هندی «رائونا رائو»، یعنی شاهنشاه، تبدیل شد و حتی قالب های قدیمی ضرب سکه را تراش دادند و عنوان جدید را بر آن ها حک کردند»(ص350).

و در جایی دیگر می افزاید : «ایزدکده ی کوشانی، بر اساس سکه ها، با حدود 33 ایزد بسیار چشمگیر و با ابهت است ... ایزدانی که از فرهنگ ایرانی آمده اند البته برتری دارند ... در این ایزدکده پرستش هفت سیاره غالب است ... در سکه های کوشانی می توانیم ردپای الگوی منسجمی را بیابیم که عبارت است از پذیرش اعتقادات ایرانی که در آن میترا نقش کلیدی داشته است»(ص351).

«مایکل اسپایدل» نیز در مقاله ی «پارت و میتراپرستی ارتش روم» در زمینه ی تاثیر پارتیان بر میتراپرستی رومی روشنگری های بسیاری دارد و در پایان مقاله می نویسد : «ازاین رو، به رغم همه ی تفاوت های میان میتراپرستی رومی با ایرانی، روابط میان پارت و میتراپرستی در ارتش روم جنبه ی مهمی از گسترش کیش میترا و کنش متقابل شایان توجه مذهبی میان ایران و روم را تشکیل می داد»(ص534).

با این حال، «یوزف وولسکی»، که تجربه ای پنجاه ساله در مطالعات اشکان شناسی را پشت سر نهاده است، در کتاب شاهنشاهی اشکانی (به ترجمه ی همین قلم)در مورد دین اشکانیان محتاطانه خاموش می ماند.

در دوره ی ساسانی نیز، با وجود رسمی شدن دین زرتشت، همان گونه که اشاره شد، اوستای نویی شکل گرفت که در آن بسیاری از ایزدان کهن پیش از زرتشت که توسط او رانده شده بودند به نحوی با اندیشه های زرتشتی سازش داده شدند و بازگشتند، که نمونه ی بارز آن یشت ها و در راس آنان «مهریشت» است، که این نمایانگر سخت جانی و قدرت فراوان مهر و مهرپرستی در ایران است. چنانکه نقش مهر را در طاق بستان (که قبلا می پنداشتند زرتشت است و اولین بار فردینانت یوستی آن را شناسایی کرد) در کنار اردشیر دوم ساسانی و اهورامزدا می بینیم (نک. مقاله ی ریچاردفرای). پس از اسلام نیز تاثیر مهرپرستی را با آمیزه ای از مذهب زرتشت در عرفای بزرگ ایران مانند حافظ، سهروردی، مولوی و دیگران می بینیم که، چون از بحث کنونی ما بیرون است، از آن می گذریم.

ب - در هندوستان

«اوگوبیانکی» در مقاله ی «مهر و مسئله ی یکتاپرستی در ایران»، «هلموت هومباخ» در مقاله ی «میترا در هندوستان و مغان هندویی»، «مانفرد مایرهوفر» در«ریشه شناسی و کهن ترین شواهد نام میترا»، «یان پوول» در «میترا، ایزدی هندواروپایی»، و «هانس پیتر اشمیت» در «مسئله ی اصلی مطالعات میترای هندو ایرانی»، درباره ی نقش میترا در میان ایزدان هندی در قیاس با میترای ایرانی، به تفصیل و با دقتی بسیار دانشورانه بحث کرده اند.

در اینجا تنها به اشاره هایی بسنده می کنم. ازجمله، بیانکی می نویسد : «در مورد میترای ودایی، ما نیز می توانیم مانند گوندا این ایزد را خدایی توصیف کنیم که به امور سامان می بخشد،رتا [ نظام کیهانی ] برابر با «اَشَ در اوستا = راستی و سامان هستی» را حفظ می کند و روابط میان آدمیان و نیروهای ایزدی را تنظیم می نماید ... در کتاب ریگ ودا، وجه تسمیه ی ایزد مهر به عنوان «mitram» خود نمایانگر وظیفه ای است که این ایزد برعهده دارد، یعنی : حفظ نظم و پاسداری و نگهبانی از نظم و راستی ... که تجلیات واقعی آن قبل از هر چیز پاسداری ازپیمان ها [ اتحادها ] و نیکخواهی فعال بود(صص 50-51).

پژوهش «هومباخ» نیز به ویژه از لحاظ توجه به دو مرحله ی متفاوت از تاثیر میترای ایرانی در هندوستان، یکی در آغاز به شکل «میترا» و بعدها به شکل «مهر»،بسیار فاضلانه و ستودنی است. در این جا البته مقاله ی «مهرپرستی و متریا» نوشته ی «احمدحسن دانی» را نباید از یاد ببریم که به ما نشان می دهد چگونه در هند تصوری از میترا به صورت «رهاننده» یا «منجی» پدید آمده است.
نویسنده یکی از جلوه ها و نام های میترا را خورشید می داند که در هند به آن «متریا»(Maitreya) می گفتند که سپس، گویا بر اثر نفوذ عقاید کوشانیان،[ آریاییان شمال هند، یعنی کشمیر و پاکستان کنونی] تبدیل به «بودهی ساتومتریا» یعنی «بودای آینده» می شود که، به قول «روزنفلید»، یک «منجی مسیحاگونه است که در سراسر شرق باستان رواج داشته است»(ص126)، که بی تردید این نقش منجی نیز یکی دیگر از جنبه های مهم مهراست که به مسیح در غرب انتقال یافته است.

پ - ارمنستان

مقاله ی «جان اندروبویل» با عنوان «صخره ی زاغ : یک غار مهری در فولکلور ارمنی» نمایانگر آن است که ارامنه، پیش از پذیرش مسیحیت، کیش مهرپرستی داشته اند، چنان که نویسنده در آغاز مقاله ی خود نیز صریح و قاطع می نویسد : «این که مهر در ارمنستان پیس از پذیرش مسیحیت مورد پرستش قرارداشته، واقعیتی کاملا تایید شده است. ارمنیان کافر، دستگاه ایزدان ایرانی را «دربست» پذیرفته بودند»(ص89).

3. راه ها و مراحل نفوذ مهرپرستی به غرب

بیشتر نویسندگان هنگام بررسی چگونگی راه های نفوذ باورهای مهرپرستی از ایران به غرب و تعیین زمان آن به نوشته ی «پلوتارک»(حیات مردان نامی، زندگی پومپه، ترجمه ی فارسی ص 298) استناد می کنند؛ که خود در سده ی یکم میلادی می زیسته و اشاره می کند به مراسم مذهبی محرمانه و مرموزی در میان دزدان دریایی برای ایزدمهر، و می افزاید که این دزدان پیشگامان اجرای این مراسم بوده اند. این قطعه ی پلوتارک را محققان بسیاری از جمله کومون، برندون، لاوکلی، شوتسه و ورمازرن نقل کرده اند تا تاکید کنند که آیین میترا در سال 67 پیش از میلاد، وارد ایتالیا شده است (ص611) و در این کتاب نیز به ویژه «دورنر» در مقاله ی «خدای کلاه به سر» و «یامائوچی» در مقاله ی «میترا پرستی، طریقت های گنوسی ...» به آن اشاره دارند. از جمله، دورنر در همان مقاله، با استناد به همین گفته ی پلوتارک، می نویسد : «پیشگامان اجرای مراسم این دین رمزی، در غرب، دزدان دریایی بوده اند»(ص152). ولی باید گفت که همان پلوتارک در بند پیش از آن (بند35) اقرار می کند که این دزدان در خدمت «مهرداد ششم» معروف به «اوپاتور» و پسران او و در واقع بخشی از سپاهش بوده اند. گفتنی است که این شاهان که همگی «مهرداد» نام داشتند از سال 120 تا 65 پیش از میلاد، پیوسته با امپراتوران روم در جنگ بودند و، بنابه نوشته ی مورخان رومی، تا آن زمان بزرگ ترین دشمن روم محسوب می شدند و پیکارهای ایشان با رومیان در تاریخ روم به «جنگ های مهرداد» شهرت دارد و بر سراسر کاپادوکیه، پافلاگونیا، بیتی نیا و سراسر کرانه های جنوبی و شرقی دریای سیاه مسلط شدند و پونتوس را نیز گرفتند و همگی مهرپرست بودند.

بنابراین، تاکید به اینکه مذهب مهر توسط دزدان دریایی به اروپا راه یافته است پایه ی چندانی ندارد. چنانکه مک داول در مقاله ی «جایگاه کیهانی میترا ...»، در کنار فرضیه های پیشین در مورد چگونگی ورود مذهب مهر از طریق اسرا ی آزاد شده و سربازان بازگشته از جنگ، فرضیه ی تازه ای را نیز مطرح می سازد و، پس از بحث درباره ی تسلط اشکانیان و کوشانیان بر جاده ی ابریشم و ارتباط بازرگانی روم با کوشانیان از طریق راه های آبی دریای سرخ و خلیج فارس تا رود سند، می نویسد : «هنگامی که سکه زنان کوشانی در میان ایزدان کوشان برای «میورو»[ = مهر = میترا ] مقام والاتری قائل شدند، پیوندهای میان نمادهای رومی و کوشانی شاید استوارتر و تنگ تر از آنی بودند که فرانس کومون می پنداشت»(ص358).

به هر رو، یامائوچی در آخرین مقاله ی کتاب «میترا پرستی، طریقت های گنوسی ...»(ص608) سه مرحله ی پیاپی برای شکل مهرپرستی در اروپا قائل است و می نویسد : «همان گونه که ساموئل لاوکلی می گوید : میترائیسم سده ی پیش از میلاد لزوما میترائیسم سده ی سوم میلادی نیست» و سه نوع پیاپی میترائیسم را به ترتیب زیر از یکدیگر باز می شناسد :

1. میترائیسم پیش از یونانی مأبی، یعنی مهرپرستی دین مزدایی که قبل از تماس با آیین رازورانه ی «مادربزرگ» در آسیای صغیر وجود داشته است.
2. میترائیسمی که به آسیای صغیر رسید و در آنجا تحت تاثیر الهه ی سی بل قرار گرفت؛ و (میترائیسم امپراطوری روم، ما (یامائوچی) آن را چنین تفکیک می کنیم :

1. پرستش مهر آن گونه که از متون پارسی باستان و متون اوستایی دوره ی هخامنشی پیداست.
2. پرستش مهر در دوره ی پارتیان و دوره ی یونانی مأبی.
3. آیین رازورانه ی میترا در امپراطوری روم.

که ماهیت هر سه مورد بحث و مناقشه ی فراوان بوده است.

یا مائوچی، به رغم مطالب ظاهرا درستی که مطرح می سازد به طور کلی در این مقاله با طرح فرضیات و پرسش و پاسخ های بیهوده می کوشد تقدم آیین های مهری را بر مسیحی به نحوی رد کند و نمی تواند بپذیرد که مسیحیت، پس از قدرت یافتن، با سرعت و هراس و خشونت سراسر آثار مهری و مهرپرستی را نابود کرده است و حتی گواهی مهم و خلل ناپذیر پلینی، مورخ رومی معروف به «بزرگتر»(23 تا 79 میلادی)، در کتاب تاریخ طبیعی را که می گوید : «تیرداد [ شاه ارمنستان ] با خود مغ هایی آورده بود که نرون [ امپراطور 54 تا 68 پیش از میلاد ] را در «ضیافت مقدس تشّرف داد» با تردید تلقی می کند و می نویسد چیزی بیش از این مدرک لازم است تا معلوم شود این دین مهرپرستی بوده است !!(ص613).

4. مهرپرستی در غرب و ناهمانندی هایش با ایران

«ریچارد نلسون فرای» در مقاله ی «میترا در باستان شناسی ایران» به درستی می نویسد : «به نظر من هر محققی باید از همان آغاز میان آیین میترا پرستی رومی که تصاویر و شمایل ها و نمادهای خاص خود را داشته با نشان های مهر پرستی دیگری که در فلات ایران وجود داشته است فرو بگذارد»(ص245). و سپس در جایی دیگر می افزاید در ایران به جز نقش مهر در طاق بستان «هیچ گونه اشاره ای به وجود پرستشگاها و مهرابه ها و تندیس های مهر، نظیر آنچه در مورد ناهید وجود دارد، نشده است. این امر نمایانگر برداشتی متفاوت از نقش این دو ایزد در ذهن ایرانیان است».

در درستی نظر بالا، به گمان من، تردیدی نیست و حتی اگر جز این بیندیشیم غیر معقولانه و غیر طبیعی است. هر مذهبی، هر قدر وارداتی باشد، در هر جا رنگ و بوی محلی به خود می گیرد، چنانکه در سراسر جهان و در خود ایران این امر بارها پیش آمده است و به ویژه یونانیان و رومیان که اصولا عادت به این کار داشتند تا برابرهای ایزدان ایرانی، مصری، بابلی و غیره را در میان خدایان خود بیابند و به نام آنان بخوانند.

«بیوار» باور دارد که «مذهب مهر پرستی رومی ... اساسا آمیزه ای است از عناصر ایرانی بسیار کهن - و ماقبل زرتشتی - با آیین هولناک ایزد بابلی «نرگل»[ Nergal ] (ص 184). «دریج ورس» در مقاله ی مهم ولی جانبدارانه ی «مهر در الحضر» می کوشد ثابت کند «هیچ ردپا یا نشانه ای از نفوذ ایرانی یا اشکانی بر دین اهالی الحضر (هتره ی کنونی در سوریه و نزدیک فرات) وجود ندارد. وجود هیچ ایزد ایرانی در الحضر، پالمیرا، دورا و اروپوس یا ادسا غیر از چند مهرابه [ که دقیقا کلمه ی مهرابه یعنی «Mithraeum» را به کار می برد ] تایید نشده است»!! (ص199-200).
این سخن ، درست بدان می ماند که بگوییم در فلان شهر هیچ نشانه ای از اسلام جز چند «مسجد» وجود ندارد، آن هم در زمان و مکانی که جز همین ویرانه ها هیچ مدرک دیگری نمی تواند به ما کمکی بکند. افزودن بر این که نویسنده نمی داند واژه ی «محراب» عربی نیز از «مهراب» فارسی مذهب مهر گرفته شده است، و همین ناآگاهی را در جایی دیگر نیز (ص 205) نشان می دهد و خود ضمن ترجمه ی اصطلاح «INRG...̓̕rz» به «معبد راز» می پذیرد که «rz» برابر با «راز» است ولی نمی داند که این واژه ی پهلوی - فارسی است. «دریج ورس» باز در جایی دیگر (ص. 213)، ضمن اشاره به نقش بر جسته ی خدای نرگل در هتره (الحضر)، تاکید دارد که خصوصیات مختلف این ایزد کل، منسجم و یکپارچه ای است و اصلا موضوع نفوذ آیین مهر مطرح نیست و کژدم و مار [ که همه جا به عنوان نمادهای مهری دیده شده اند ] معانی نمادین و رمزی متفاوتی با مهر پرستی دارند ... منش نرگل نیز به کلی هم با منش مهر ایرانی فرق دارد [ که سخنی است درست ] و هم با میترای غربی. من، چون همان جا در پانوشت توضیح داده ام، در این جا تنها می افزایم در حالی که بین النهرین و تیسفون حدود 800 سال به ترتیب استان مرکزی [ به قول ساسانیان «دل ایران شهر» ] و پایتخت ایران بوده اند، نفی هر گونه هم اندیشی دینی و حتی تقلید در مراسم ظاهری بسیار دور از احتیاط علمی و متعصبانه است. در عوض، «سوزان داونی» در مقاله ی «نگاره های سوری ای از گاوکشی های مهر»، در مورد نقش برجسته های شمال سوریه و به ویژه در «صّیه»، بدرستی به نقل از «فرادینگم» می نویسد (ص 175) : «بیشتر ویژگی های این نقش برجسته ها روشن و گواهی است بر آن که به سنتی غیر وابسته با بافت خاستگاهی هلنی - رومی تعلق دارند» و نیز، به نقل از «راستونتسف»(ص175)، «تصویر مهر به عنوان شکار گر رامعرّف شاخه ی شرقی مهرپرستی می داند، چون درغرب نه تصویری در این باره وجود داشته است ونه سنّتی». و نیز در همان صفحه، از قول فرانس کومون، می افزاید که «تصویرهای مغان و به شکار رفتن مهر یادآور شکارهای شاهان ایرانی است، و تأثیر نیرومند خصلت ایرانی را که به طور کلی در این آیین حفظ شده در یک جامعه ی سامی که به مرز ایران دوره ی اشکانی بسیار نزدیک بوده است نمایان می سازد»، که قضاوتی است خردمندانه.

«جان هنسمن» در مقاله ی «تفسیری پیشنهادی درباره ی شکل انسان - شیر میترایی» درباره ی تاثیر اندیشه ی افلاطون بر شکل خاص مهرپرستی یونانی - رومی تأکید می ورزد، ضمن اینکه تاثیرپذیری خود افلاطون از آموزش های زرتشت را می پذیرد : «اگر گفته های نویسندگان کلاسیک متاخر را بپذیریم که افلاطون هنگام دیدار از فنیقیه با آیین زرتشت از طریق مغان آشنا شده است، در آن صورت پایه و بنیادی برای این تاثیرپذیری یافته ایم»(ص265).
و سپس، در صفحه ی بعد، می افزاید : «از آن جا که میترائیسم غربی بی تردید با عقاید مذهبی ایرانیان پیوند داشته است، می توان پذیرفت که مفاهیم زرتشتی نیکی و بدی زیرساخت الهیات میترایی [ غربی ] را تشکیل می داده است، منتها بر اساس مدارک ما در مورد همسانی انسان - شیر با توصیف افلاطونی از روح [ قوانین، کتاب دهم، 896 - 898 ]، شاید بتوان گفت که این اعتقادات در غرب رنگ و بوی برداشت افلاطونی از عقاید زرتشت و برداشت افلاطون درباره ی جسم و روح را به خود گرفته اند»(ص266).

مقاله ی «فون گال» به نام «خدای با سر شیر و سر انسان در دین میترا»(ص565) نیز از لحاظ اشاره به آثار نظریات افلاطون و نیز نقش «کرونوس»[ زروان = زمان ] و آریمانیوس [ اهریمن ] و نیز اشاره به این که ملازمان همیشگی میترا در تصویرها و نقش برجسته های غربی، یعنی کائوپاتس و کائوتوپاتس، در واقع همان «سروش» و «رشَن» در ایزدکده ی ایرانی هستند درخور توجه است.

درهمین زمینه، مقاله ی «ارنست ویل» با عنوان «خاستگاه و سرشت دین میترا»(ص581) نیز از بسیاری لحاظ در خور ارزش است. او، با نقل قول از کومون، می پذیرد که قربانی کردن گاو، نماد آفرینش جهان است (ص 584) و، از سویی دیگر، با طرح استدلال منطقی تازه ای می گوید در مهرابه ها در آغاز از نقاشی استفاده می کرده اند که سپس نقاشی جای خود را به پیکرتراشی و کنده کاری داده است، و چون نقاشی ها زودتر از بین می روند و ما اکنون جز برخی از تندیس ها و نقش برجسته ها را در اختیار نداریم، تاریخ ورود مذهب مهر به غرب را متاخرتر فرض کرده ایم، حال آنکه در واقع کهن تراست (ص587).

او همچنین، ضمن بحث در مورد طبقات مومن به مذهب مهر در غرب، به درستی می نویسد در مورد نقش و اقبال نظامیان از مذهب مهر اغراق شده است و در میان مومنان مهرکیش غیر نظامیان مانند بازرگانان، دکان داران، کارمندان دون پایه و بلندپایه، کشاورزان و حتی بردگان کم نبوده اند. ضمن اینکه اشاره ی بسیار مهم دارد به ریشه ی لقب «Pagan»(کافر) در زبان لاتین که بعدها به مهرپرستان اطلاق شد و به درستی می گوید ریشه ی این واژه «Paien» و «Paysan»(روستایی،دهاتی) است.(ص 506 و 589) و این دلیل روشنی است بر فراگیری گسترده ی این کیش در میان توده ی مردم، که اکنون هنگام بحث در مورد عقاید «مارسل سیمون» خواهیم دید چقدر استدلال های سیمون غیرمنطقی و حتی کودکانه است.

درپایان این قسمت، بدنیست به مقاله ی کمابیش سست «پربسکوف» با عنوان «راه های مهرپرستی آغازین» اشاره ای داشته باشیم که، چه خود چه از قول «استیگ ویکاندر»، با ایرانی بودن منشاء میترا مخالفت می ورزد و به استدلال های عجیب و سستی نظیر اینکه «میترا» در غرب و ایران دو نام متفاوت بوده است (؟!) یا مومنان به کیش میترا در اروپا زبان پارسی نمی دانسته اند (!!) توسل می جوید (ص33).

5. مهرالگوی مسیح

این عنوانی که ما در اینجا برگزیده ایم بی گمان خلاف خواسته ی برخی از غربیان شرکت کننده در کنگره و نویسندگان کتاب دین مهر در جهان باستان است. با این حال، مخالفان کوشیده اند یا به این موضوع نزدیک نشوند یا غیرمستقیم آن را رد کنند. یگانه کسانی که به عنوان دو قطب متضاد وارد مسئله می شوند، یکی، «مارسل سیمون» با مقاله ی «آیا میترا رقیب مسیح بود ؟» است و، دیگری، دکتر «محمد مقدم» که اصلا مسیح را همان «مهر» می داند، که البته متاسفانه مقاله ی او، گرچه در کنگره خوانده می شود، با روشی غیر دموکراتیک از چاپ در این مجموعه محروم می ماند و به جاپ نمی رسد، آن هم در زمانی که نویسنده نه تنها مقام استادی ممتاز دانشگاه بلکه معاونت وزارت علوم ایران را نیز برعهده دارد. ما در این جا می کوشیم در حد توان بی توان خود و نیز فضای اندکی که در اختیار داریم به ارزیابی فشرده ی هر دو مقاله بپردازیم.

مارسل سیمون مقاله ی یاد شده ی خود را با جمله ی مشهور «ارنست رنان»(درکتاب مارک اورل، ص 579) آغاز می کند که : «اگر مسیحیت با مرضی اخلاقی از رشد بازمی ماند، جهان مهرپرست شده بود»(ص503). آنگاه نویسنده نعل وارونه می زند و نخست زیرکانه می خواهد بقبولاند که مهرپرستی ازمسیحیت تقلید کرده است ! یعنی به تقلید از پدران اولیه ی کلیسا «به مرگ می گیرد تا خواننده به تب راضی شود». و آنگاه چون پیداست که چنین ادعایی زیاده از اندازه رسواست، تخفیف می دهد و شباهت های آیین دو کیش را می پذیرد، ولی می گوید مجبور نیستیم آن ها را متاثر از یکدیگر بدانیم !!.

مارسل سیمون می نویسد آدماتیوس ملقب به اوریجینوس [2] در کتاب ردیه بر سلسوس، برای دفاع از مسیحیت بر سلسوس خرده می گیرد که به دلیل فضل فروشی بیهوده یاد آیین های رازوزانه ی میترای ایرانی را در خاطره ها زنده می کند (ص 509). آنگاه سیمون می پرسد : چرا او (بیعنی اوریجینوس) درست در میانه ی سده سوم میلادی که ستاره ی بخت میترا به اوج خود نزدیک می شد این چنین اظهار شگفتی می کرد ؟ و سپس خود نتیجه ی معکوس می گیرد و پاسخ می دهد «شاید چون این ایزد ایرانی در زمان اوریجینوس هنوز در سراسر امپراتوری به مقام نخست نرسیده بود»(ص 510). حال آنکه این گفته آموزگار بزرگ مسیحیت : «چرا یاد آن را زنده می کنی ؟» خود سند بسیار قاطعی است در اثبات اینکه نه تنها مهرپرستی در امپراتوری روم بسیار قدیمی تر بوده است.

با این حال، سیمون، یه نقل از ترتولیانوس [3] و نیز یوستینوس قدیس،[4] در صفحه ی بعد (511) می خواهد غیر مستقیم به ما القا کند که مهرپرستی چه بسا آیین های خود را از مسیحیت تقلید کرده باشد

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








برچسب ها : دین مهر در جهان باستان,

موضوع :
آیین میترا ,  ,